دانلود و خرید کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان شهلا شهابیان
تصویر جلد کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان

کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان

انتشارات:نشر چهره مهر
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان

کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان نوشتهٔ شهلا شهابیان است. نشر چهره مهر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان

کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «خوشبختی همین‌جا، همین الان، روبه‌روی من نشسته!»، «انگار دو تیله لاستیکی سیاه»، «کاش ملکه اهلی شده باشد»، «بدون قهوه، بدون دریا» و «کلاغا چی دوست دارن؟».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان

«پروین ملافه را پیچیده بود دور خودش و نشسته بود روی تخت. زنم با پشت دست کشید روی پیشانی و گفت «اوووف، چه دَمی! خوبه هنوز اول تابستونه. دَم‌پُختک شدیم.» گوشهٔ ملافه از روی شانهٔ پروین سُر خورد. افتاد پایین. تا آرنج یک دست. حالا با چانهٔ کمی تیز و بینی سربالا، گردنش کشیده‌تر شده بود و نیمرخش مغرورتر. پشت لبش از عرق برق زد. پوست لب‌هاش خشک شد. زنم گفت «حالا مطمئنی آخرش همینه؟» پروین دراز کشید سرِ جاش. پشت به من. چیزی نگفتم. زنم همینطور که پوست‌کن را می‌کشید روی آخرین بادمجان و راه‌راهش می‌کرد گفت «البته حرف آخرو شازده می‌زنه!» زنم هر وقت کارم را قبول نداشته باشد یا حوصله‌اش از دستم سر رفته باشد شازده صدام می‌کند. برای این که قالِ قضیه را بکنم گفتم «مگه چارهٔ دیگری هست؟» شانه بالا انداخت و گفت «خب، حالا که مطمئنی چرا اینقدر لفتش می‌دی؟ چاره‌ش یه لیوان شراب یا یه فنجون قهوه‌س و چند قطره زهر و خلاص!» خلاص را طوری گفت که بدانم دارم وقت تلف می‌کنم. پروین غلت زد و رو به من برگشت. صدای نفس کشیدنش منظم بود. یعنی خوابیده؟ نباید در این شرایط این‌قدر راحت بخوابد. باید هی با خودش کلنجار برود سرِ رفتن و ماندن. سرِ این که اگر ماند چه کار بکند یا نکند. زنم پرسید «چطوره؟» گفتم نه... نه... یه... یه چیزِ... یه چیزِ ناب...!» زیر لب غُر زدم. خوابیدن پروین اذیتم می‌کرد. زنم نمک‌پاش را گرفته بود روی بادمجان‌های پوست‌کنده و می‌پاشید. گفت «مثِ آدمیزاد حرف بزن بفهمم چی می‌گی.» دو انگشت شست و اشاره‌اش سیاه شده بود. به پروین نگاه کردم. قفسهٔ سینه‌اش تندتند بالاپایین رفت. آه کشید. پلک چشم‌هاش لرزید و خواب‌بیدار گوشهٔ ملافه را گرفت و بالا کشید. تا زیر چانه. انگشت‌هاش سفیدِ سفید بود و رگِ آبیِ پشت دستش راه کشیده روی انگشت‌ها. پیدا و ناپیدا. زنم انگشت‌های سیاهش را به هم مالید و گفت «به خاطر خودت می‌گم شازده. این سردرگمی حسابتو رسیده‌ها.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۷۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۵۰۰
تومان