دانلود و خرید کتاب اینجا آنجا آنجاتر علی اکبر گل پیچ
تصویر جلد کتاب اینجا آنجا آنجاتر

کتاب اینجا آنجا آنجاتر

معرفی کتاب اینجا آنجا آنجاتر

کتاب اینجا آنجا آنجاتر نوشتهٔ علی‌اکبر گل‌پیچ است. این کتاب را انتشارات آفرینش مهر منتشر کرده است.

درباره کتاب اینجا آنجا آنجاتر

هنر، ابراز احساس و حالات و تفکر است؛ به شیوه‌ای که احساس و تفکر مخاطب را برانگیزاند و حاصل خلاقیت و قواعد خاص باشد.

رویکرد نویسنده در کتاب اینجا آنجا آنجاتر بر اساس پارادایم پست‌مدرن و از جانبی پارادایم «پیچیدگی» و البته رویکرد اساسی خود او پارادایم درهم‌تنیدگی مشروط (کوئن) است. نویسنده در این اثر در حال پدیدآوردن نوعی علامت‌گذاری تحت‌عنوان «علامت‌گذاری سورئال» است. مخاطب در این نوع علامت‌گذاری باید بتواند به علائم به‌مثابه کدهایی نگاه کند و اجازه دهد کدها در ذهن او معنا شوند، حرف بزنند و فوران کنند.

خواندن اینجا آنجا آنجاتر آسان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان و رمان‌های ایرانی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

بخشی از کتاب اینجا آنجا آنجاتر

«به حال خودش تأسف می‌خورد ... قدم‌زنان به سمت چادر خودشان در مرکز "اینجا" می‌رفت. قطره‌های خون ریخته شده روی خاک و سنگ‌ها را نگاه کرد. عصبانی‌تر می‌شد و در دلش فحاشی می‌کرد کلبه نشین‌های کثافت. از دور دختری زیبا نزدیک می‌شد زخمی بزرگ گوشه لب‌هایش بود. سرش را بالا نمی‌آورد. به چند قدمی پسر رسیده بود. زیر لب چیزهایی می‌گفت. نگاهش به پسر افتاد. کمی اخم کرد نفهم ... بی‌شعور پسر جوابی نداد نه فقط خودش، هرکدام از دوستانش هم که از میان این چادرهای لعنتی می‌گذشت همین فحش‌ها حواله‌اش می‌شد. خشمش را روی ماهی خالی می‌کند. ناخن‌هایش را در ماهی فرو کرد قطره‌های خونابه از ماهی تازه روی زمین ریخت.

کمی جلوتر، پیرمرد تک پا از چادرش بیرون آمد؛ هم رزم قدیمی‌اش. سال‌ها قبل هر سه کلبه هدف را یکسره کرده بودند همه می‌گفتند حیف که این پیرمرد نمی‌توانست خوب بدود. لحظه قطع‌شدن پا پیرمرد را به یاد آورد اشکی بزرگ و داغ از چشمانش به پایین غلتید. متوجه صدای فریاد از چادر پیرمرد شد. این پنجمین بار در این هفته بود. به سمت پیرمرد می‌رود: «چیزی شده فرمانده؟!»

زنگ عوضی دوباره با اون گردنبند قرمزش رفته بود مرکز معلوم نیست برای کی نقشه داره.

پسر، مهربان حرف می‌زد: «نگران نباش رئیس. میدونی که من نمیذارم دست از پا خطا کنه. همون روزی که گفتی دختر جوون میخوای گفتم که خودم حواسم بهش هست. دیدی که اون جوجه فرمانده رو چکارش کردم. هنوز اسکلتش رو میتونی توی مرکز ببینی.»

پیرمرد لبخند می‌زند: «بدون تو چکار باید می‌کردم؟! نمیدونم توی این ماموریتی که داری میری چی میشه ولی مطمئنم سالم بر می‌گردی کاش پسرم ازت یاد بگیره ... اینقدر طرفداری این زنیکه رو نکنه.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۷۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان