کتاب صورتت را بشور دختر جان!
معرفی کتاب صورتت را بشور دختر جان!
کتاب صورتت را بشور دختر جان! نوشتهٔ ریچل هالیس و ترجمهٔ مینا امیری است. انتشارات باران خرد این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب صورتت را بشور دختر جان!
کتاب صورتت را بشور دختر جان! (بهترین خودت باش دختر) به شما یاد میدهد دروغهایی را که درمورد خودتان گفتهاید، باور نکنید تا تبدیل به همان فردی شوید که واقعاً هستید. این کتاب در ۲۰ فصل نوشته شده است. نویسنده معتقد است که همهٔ ما فقط یکبار شانس زندگیکردن داریم و زندگی با سرعت برق و باد میگذرد. پس شایسته است که تا این حد به خود توهین نکرده و به دیگران نیز اجازه ندهیم به شمما توهین کنند. هرگز کمتر از آنچه را استحقاق دارید، نپذیرید. از خریدن اقلام گرانقیمت برای تحتتأثیر قراردادن دیگران اجتناب کنید؛ بهویژه اگر علاقهای به افراد مزبور ندارید. احساسات خود را سرکوب نکنید بلکه بر روی آنها کار کنید. عشق و دوستی فرزندان خود را با غذا یا اسباببازی نخرید؛ چون در این صورت بهراحتی از شما جدا میشوند. دست از آزار بدن و یا ذهن خود بردارید.
این کتاب اولینبار در سال ۲۰۱۸ میلادی وارد بازار نشر شد. هر بخش از این کتاب با دروغی شروع میشود که ریچل هالیس زمانی به آن باور داشت؛ دروغی که باعث شده بود احساسی از بیارزشی، سردگمی و ناامیدی در او به وجود آید. هالیس بهعنوان مادری شاغل و زنی که اضطرابها و دغدغههای بسیاری دربارهٔ زندگی و روابطش داشته، مطالب جالب و ارزشمند خود را مانند دوستی مهربان و خردمند با مخاطبان سهیم میشود و به زنان کمک میکند تا از چارچوبهای ذهنیِ محدودکننده و آسیبزا فاصله بگیرند و با اعتمادبهنفس، استعدادهای خود را شکوفا کنند و به پیشرفت برسند. ریچل هالیس با باوری محکم و جسارتی مثالزدنی، راه رسیدن به یک زندگی شادتر و کاملتر را به مخاطبان خود هدیه کرده است.
خواندن کتاب صورتت را بشور دختر جان! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
درباره ریچل هالیس
ریچل هالیس متولد ۱۲ ژانویه ۱۹۶۸، در وورتینگتون، اوهایو است. او نویسنده، مدیرعامل شرکت خودش و سخنران آمریکایی است. او یک وبسایت در مورد کمک به افراد در جهت ایجاد تغییرات مثبت دارد. او با مطالب و کتابهای خود سعی میکند تا دنبالکنندگانش به نسخهٔ بهتری از خودشان دست پیدا کنند. ریچل هالیس بهعنوان آنتونی رابینز خانمها هم شناخته میشود و سبک زندگی و لحن ساده و خودمانی او باعث شده تا الهامبخش افراد زیادی در سراسر جهان باشد. او در جهت توانمندسازی زنان فعالیتهای زیادی انجام میدهد و همچنین نامش در لیست ۳۰ کارآفرین زیر ۳۰ سال منتشر شده است. کتابهای زیادی از او به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است که خودت باش دختر و شرمنده نباش دختر از مشهورترین آنها است.
بخشی از کتاب صورتت را بشور دختر جان!
«افرادیکه در آستانهیطلاق قرار دارند، از واژگانی همچون ناسازگاری، آشتیناپذیر و آشفتگی بهطور مرتب استفاده میکنند اما این واژگان برای توصیف عمق فاجعهٔ تخریب یک خانواده کافی نیستند. طلاق همچون سقوط یک کتاب سنگین بر روی خانهای است که از قطعات لگو درست شده است. طلاق همچون یک گلوله توپ است که از یک کشتی شلیک شده و با اصابت به یک نقطهٔ حساس از کشتی دیگر، آن را غرق میکند. طلاق یعنی یک نوع تخریب که از بالا شروع میشود و همچنان به فروپاشی ادامه میدهد تا به پایینترین قسمتها برسد؛ بنابراین به نظر من بکار بردن واژهٔ آشفتگی برای این منظور ابداً صحیح نیست.
بهتر است از واژگانی همچون وحشتناک، زشت، قبیح، نفرتانگیز و نابودگر استفاده کنید چون آنها این مفهوم ویرانگر را بهتر بیان میکنند.
زمانی که شانزده ساله بودم؛ والدینم در بحبوحهٔ یک فرآیند طلاق وحشتناک، زشت، قبیح، نفرتانگیز و نابودگر بودند. از زمانی که من نه ساله بودم؛ این فرآیند بهدفعات شروع شده و نیمهکاره رهاشده بود، سپس یک بار دیگر شروع شده و نیمهکاره رها شده بود.
در همین زمان (زمانی که رابطهٔ ازدواج مادر و پدرم نفسهای آخر خود را میکشید) من نیز گواهینامهٔ رانندگی گرفتم. آنها یک اتومبیل قدیمی سوزوکی مدل سامورایی (۱۹۸۹) را نیز به من اهدا کردند. این اتومبیل دندهای بود و من شیوهٔ رانندگی کردن با آن را نمیدانستم. هفتهها را به پاکسازی اتومبیل و گاراژ سپری کردم؛ سالها بود که از این اتومبیل استفاده نشده بود و متأسفانه من با طرز کار تعویض دنده آشنایی نداشتم.
از خواهر بزرگترم، نامزدش و حتی مادرم درخواست کردم به مدت چند ساعت در یکی از تعطیلات آخر هفته وقت خود را به من اختصاص دهند تا شیوه کارکردن با اتومبیل دندهای و کلاچ را به من بیاموزند. اگر رانندگی با آن اتومبیل قدیمی را میدانستم، برای رفتن به مدرسه مشکل نداشتم، میتوانستم یک شغل برای خودم دست و پا کنم و درآمدم را پسانداز کنم و هزاران احتمالات دیگر که همگی بستگی به یادگرفتن رانندگی با آن اتومبیل داشتند.
یک روز پدرم بهطور ناگهانی تصمیم گرفت رانندگی با آن اتومبیل را به من بیاموزد! اگرچه به دلیل رانندگی هیجانزده بودم اما بهخوبی میدانستم که پدرم معلم خوبی برای آموزش به سایرین نیست.
اصولاً پدرم بهسرعت خشمگین میشد و من با این اخلاق پدرم از کودکی آشنا بودم؛ اما در آن زمان، وضعیت روحی و خلقوخوی پدرم بدتر از همیشه شده بود. مشکل پدرم فقط درگیری با مادرم نبود بلکه در آن زمان فقط یک سال و نیم از فوت برادرم رایان میگذشت.»
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه