کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید
معرفی کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید
کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید نوشتهٔ فرشید نادری نژاد است و انتشارات ایماد آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد چهارم از مهارتهای ارتباطی به زبان ساده است.
درباره کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید
با وجود این همه زمان و هزینهای که برای مدلهای موهای مختلف، برق انداختن و واکس زدن کفش، خرید کت و شلوارهای جدید میکنیم و تلاشی که برای بهتر جلوه دادن شخصیتمان داریم، هنوز هم نمیدانیم که چرا برخی از افراد در زندگی موفق میشوند و برخی دیگر به موفقیتی که مد نظر دارند دست پیدا نمیکنند. برخی از افرادِ بسیار موفق و دوست داشتنی، خجالتی هستند؛ برخی دیگر خشن و بیادب. بعضی از برندگان بزرگ، زندگی پیچیدهای دارند و برخی دیگر بسیار ساده. بسیاری از افراد درونگرا قابل احتراماند، و بعضی از برونگراها، دقیقا برعکس. و اگر هدف شما بازیگر سینما شدن نیست، شخصیت و ظاهرتان کلید رسیدن به موفقیت و محبوبیت نخواهد بود. پس کلید آن چیست؟ آیا این کتاب در فهمیدن این مسئله کمکی خواهد کرد؟
احتمالا تا حالا سقف شیشهای که بالای سر شما و بسیاری از افراد به صورت مخفیانه وجود دارد را کشف کردهاید؛ این سقف شیشهای موجب میشود که افراد در زندگی شخصی و حرفهایشان پیشرفتی فراتر از آن نداشته باشند. کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید به شما کمک میکند سلاحی بسازید تا بتوانید توسط آن این دشمن نفرتانگیز را نابود کنید و این کار با تخصص پیدا کردن در مهارتهای ارتباطی صورت میگیرد، در واقع چیزی که تا به حال حتی فکر نمیکردید وجود داشته باشد. و البته، این کتاب به شما کمک میکند تا از گفتن و انجام دادن چیزهای احمقانه کوچکی که باعث دور شدن افراد از شما، از دست دادن موقعیتهای شغلی احتمالی، دوستی و یا عشق میشوند، اجتناب کنید.
همچنین یاد میگیرید که چگونه به افراد هدیهای خارق العاده بدهید، هدیهٔ اعتماد به نفس. این چیزی است که متاسفانه افراد در هنگام ارتباط با دیگران به ندرت به آن فکر میکنند و آن را در نظر نمیگیرند.
اما شما چگونه باید این کار را انجام دهید؟
همه چیز با پیشبینی احساسی امکانپذیر میشود!
خواندن کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ کتابهایی با موضوع توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همیشه در مهمانی ها بدرخشید
«تا به حال چندین بار شنیدید (و احتمالا گفتید) "من از مهمانیهای بزرگی که در آنها هیچکس را نمیشناسم متنفرم." افرادی که همیشه آماده به مهمانی رفتن هستند هم از همین کلمات استفاده میکنند. حتی افرادی که در جمع بسیار فعال هستند هم همین حس را دارند.
اما اگر از این افراد در مورد مهمانیهایی که افراد در آن یکدیگر را میشناسند سوال بپرسید، داستان چیز دیگری است. "اوه، البته، من عاشق این مهمانیها هستم" "این مهمانیها خیلی خوش میگذرن" "عالی هستند."
خب اجازه دهید چیزی را به شما بگویم. بزرگترین مهمانیها هم از همین مهمانیهای کوچک آغاز میشوند. من زمانی که مجبور بودم در یک مهمانی بزرگ شرکت کنم و هیچکس را در آن نمیشناختم، به این واقعیت حیرتآور، پی بردم. آن مهمانی در عصر یک شنبه بود. بر روی کارت دعوت نوشته شده بود ساعت ۳ بعد از ظهر. من قصد داشتم که برای کلاس گذاشتن و البته تسکین حس بدی که داشتم، دیرتر به آنجا بروم، برای همین ساعت ۳:۴۵ به خانه میزبان رسیدم و زنگ در را زدم.
میزبان با خوشرویی به من گفت: "اوه لیل، خوش اومدی، بفرما داخل" اما معلوم بود که دارد خشمش را مخفی میکند. سپس او چیزی را به من گفت، که هیچکس در مهمانیها دوست ندارد آن را بشنود: "تو اولین نفری هستی که رسیدی."
آااااااخ
او من را راهنمایی کرد تا در اتاق نشیمن بنشینم و به من گفت: "راحت باش، من میرم آشپزخونه که چند تا کار رو تموم کنم"
حتما، راحت خواهم بود، ها!
زمانی که به ساعت نگاه کردم، شوکه شدم و ترسیدم. من فراموش کرده بودم که ساعتم را ۱ ساعت به عقب بکشم و در واقع ساعت ۲:۴۵ بود.
چند دقیقه بعد، زنگ در به صدا آمد، از دور شنیدم که میزبان گفت: "برنت، خیلی خوشحالم که تونستی بیای."
یک صدای مردانه پاسخ داد: "ببخش که انقدر زود رسیدم، من پیش خودم فکر کردم که بخاطر ترافیک باید زود راه بیفتم، اما اصلا ترافیک نبود."
میزبان هم پاسخ داد: "هر موقع میبینمت لذت میبرم، اجازه بده تورو به لیل معرفی کنم، اون اول از همه رسید."
برنت و من شروع به صحبت کردن کردیم و بسیار هم لذتبخش بود، به ما بسیار خوش گذشت. همینطور که باقی افراد میرسیدند، حس کردم در یکی از آن مهمانیهای "عالی" شرکت کردم که همه همدیگر را میشناسند.
افراد همینطور وارد میشدند و مهمانی آرام آرام تبدیل به چیزی شد که قبلا آن را "دورهمی ترسناک" مینامیدم. اما این بار، متفاوت بود. من بسیاری از افراد را میشناختم، افراد دیگری که زود رسیده بودند! حال حتی اگر احساس تنهایی میکردم، دوستان دیگری داشتم که با آنها صحبت کنم.
از آنجا که آن افراد هم من را به دیگر دوستانشان معرفی کردند، دایرهٔ آشنایان من بزرگ و بزرگتر شد – و دلیل همه این اتفاقات، این بود که فراموش کرده بودم ساعتم را به عقب بکشم. یک اشتباهِ پر از خوش شانسی! و از آن به بعد، دیگر هیچوقت بخاطر "کلاس گذاشتن" به مهمانیای که هیچکس را در آن نمیشناسم، دیر نمیروم.»
حجم
۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه