کتاب رخت شور
معرفی کتاب رخت شور
کتاب رخت شور چهار نمایشنامه نوشتهٔ محمد کاظم تبار، محمدعلی دستان، محمد پورجعفری و ندا حبیبی و ویراستهٔ سپیده شاهی است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد شانزدهم از مجموعهٔ بچههای مسجد است.
درباره کتاب رخت شور
نمایشنامه، بهعنوان یکی از ارکان اصلی شکلگیری هر اثر نمایشی، همواره دارای اهمیت و جایگاهی ویژه در دنیای نمایش بوده است؛ زیرا نمایشنامه در اصل نقشهٔ راه برای گروههای نمایشی محسوب میشود؛ مسیری که اگر بهدرستی نمایشنامهنویس آن را تدوین کرده باشد، میتواند انرژی و توان گروه را بهخوبی منسجم کند و آن را بهسوی هدف نهایی پیش ببرد.
دفتر تئاتر مردمی بچههای مسجد حوزه هنری، با توجه به این امر مهم و بهمنظور تولید محتوای نمایش برای گروههای اجرایی، به تهیه و انتشار مجموعه نمایشنامههای بچههای مسجد اقدام کرده است.
مهمترین ویژگی نمایشنامههای گردآوریشده در این مجموعه، علاوه بر دارا بودن محتوا و مضمون دینی و مذهبی، هماهنگی و تناسب این آثار با فضا، امکانات و شرایط مسجد و گروههای مسجدی به لحاظ اجرایی است.
کتاب رخت شور شامل چهار نمایشنامه از این قرار است:
به وقت بیداری
رختشور
لیلا
خداحافظ رفیق
خواندن کتاب رخت شور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این نمایشنامه را به گروههای تئاتری که در مسجد فعالیت میکنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رخت شور
«حاج رضا: علی جان، نورها کی میرسه؟
علی: بچهها رفتن دنبالش، تا یه ساعت دیگه میآرن.
حاج رضا: کِی تمرین رو شروع میکنید؟
علی: یکی دو تا از بچههای گروه رفتن دنبال نور، برسن... بقیه هم هستن.
حاج رضا: تئاتر کار یکی دو روز نیست، به هماهنگی نیاز داره.
علی: بله حاجی... میدونم.
حاج رضا: اگه میدونی، پس چرا انقدر خونسردی؟ گل مراسم فردا همین آیتمه.
علی: حاجی، همهٔ بچهها درگیر کارای دیگهان... نمیشد... شما خیالت راحت باشه... یه روز وقته.
(کیانوش، درحالیکه مراسم و تجهیزات را برانداز میکند، از درِ مسجد وارد میشود.)
حاج رضا: تو حرف یه روز زیاده ولی تو عمل وقت کم میآد...
علی: حاجی، گفتم که، خیالجمع باش.
(با اکراه و آهسته نگاهی به کیانوش میکند.)
علی: این، اینجا چی کار میکنه؟
حاج رضا: علی جان... از شما بعیده... این یعنی چی؟
علی: ببخشید، شرمنده... (زیر لب) خدا به خیر کنه.
(کیانوش به حاج رضا و علی نزدیک میشود و بیاینکه سلام بدهد به چشمهای حاج رضا زل میزند. علی از این حرکت کیانوش ناراحت میشود و میخواهد چیزی به کیانوش بگوید که حاج رضا با علامت سر مانع کارش میشود و از او میخواهد که آنها را ترک کند.)
حاج رضا: علیکسلام، آقا کیانوش.
کیانوش: (با اکراه) سلام.
حاج رضا: راه گم کردی؟ خیر باشه.
کیانوش: خیر نیست... شنیدم که فردا شهدای سوریه و عراق رو میآرن اینجا.
حاج رضا: اشتباه شنیدی.
کیانوش: پس این همه زلمزیمبو برای چیه؟
حاج رضا: برای شهدای مدافعِ حرمه که قراره از اینجا تشییع بشن.»
حجم
۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه