کتاب خورخه لوئیس بورخس
معرفی کتاب خورخه لوئیس بورخس
کتاب خورخه لوئیس بورخس نوشتهٔ تیم مک نیس و ترجمهٔ محمود گودرزی است. انتشارات علمی و فرهنگی این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است. نویسنده در این اثر زندگینامهٔ خورخه لوئیس بورخس را شرح داده و توضیحاتی دربارهٔ آثار او ارائه کرده است.
درباره کتاب خورخه لوئیس بورخس
کتاب خورخه لوئیس بورخس (Jorge Luis Borges) حاوی ناداستان است. این کتاب شرح زندگینامهٔ خورخه لوئیس بورخس است. خورخه لوییس بورخس در سال ۱۸۹۹ به دنیا آمد و در ۱۹۸۶ میلادی درگذشت. او نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی و از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین است. او یکی از چهرههای اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دههٔ ۱۹۴۰ میلادی منتشر شده، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با مضامین مشترک از جمله رؤیاها، هزارتوها، فلسفه، کتابخانهها، آیینهها و نویسندگان داستانی و اساطیر به هم پیوسته است. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده و از سوی برخی منتقدان بهعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن بیستم شناخته شده است. اشعار اواخر عمر او با چهرههای فرهنگی همچون اسپینوزا، کامو و ویرجیل ارتباط برقرار میکند. شهرت او بیشتر بهخاطر نوشتن داستان کوتاه است. یکی از مشهورترین کتابهای او به نام «داستان» (۱۹۴۴) دربردارندهٔ گلچینی از داستانهای کوتاه بورخس بهانتخاب خودش است. خورخه لوییس بورخس حدود سه دهه نامزد همیشگی دریافت جایزهٔ نوبل بوده است. او از معدود نامداران جهان ادبیات است که بیش از هر سبک ادبی دیگر، بر نوشتن داستان کوتاه متمرکز ماند. از آثار او میتوان به «تاریخ جهانی بدنامی»، «مترجمان هزار و یک شب»، «بیوهٔ چینگ، دزد دریایی»، «رز زرد» و «گزارش برودی» اشاره کرد.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب خورخه لوئیس بورخس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستانهایی در باب ادبیات و قالب زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خورخه لوئیس بورخس
«پس از درک این موضوع بود که بورخس شروع کرد به اصلاح داستاننویسیاش و نوشتن داستانهای کوتاه را آغاز کرد. دو داستان بلافاصله مسیر حرفهاش را تغییر دادند. این دو تقریباً با فاصلهای یکساله در مجلۀ سور منتشر شدند و «پیر منار، خالق کیشوت» و «تلون، اُربیس ترتیوس» نام داشتند. اولی داستانی سرکاری در قالب نقد ادبی بود. دومی بدعتآمیزتر هم بود. موضوع آن دربارۀ کشف کشوری خیالی بود، گویی که واقعاً وجود داشته باشد. این داستان فرصتی برای بورخس بود تا ترس خود را از جنگ گسترده در اروپا و خطر فاشیسم که به اعتقاد او در آینده سیاست آرژانتین را تسخیر میکرد، بیان کند. این آثار شروع تجربیات بورخس با «واقعیت خیالی» بودند. آنها داستانهای عجیبی بودند که خوانندگان خود را گیج میکردند و در آنها شخصیتهایی واقعی مثل خود بورخس حضور داشتند. اینها از لحاظ خلاقیت، رویکردهایی متفاوت به داستاننویسی بودند. آنها همان «قصهها»ی بورخسی بودند که «نقدهای پیچیدۀ واقعگرایی را با هم ادغام و سؤالهایی هویتی مطرح میکردند».
بعد از این حادثه، زندگی کم و بیش مثل سابق با چند تغییر مهم ادامه پیدا کرد. خواهرش از پاریس با شوهرش گیرمو د توره به آرژانتین بازگشت. آنها مدتی با بورخس و لئونور زندگی کردند، اما اوایل سال ۱۹۳۹ م خورخه لوئیس و مادرش به خانهای بزرگتر با حیاطی درونی و باغچهای کوچک واقع در پلاک ۱۶۷۲ خیابان آنکورنا نقل مکان کردند. کار بورخس در کتابخانه ادامه داشت و او داستانهای تازهای خلق کرد که در سال ۱۹۴۱ م به صورت کتاب با عنوان باغ راههای چندشاخه منتشر شدند. این مجموعه رویکرد بورخس به داستاننویسی را از نو تعریف کرد. این رویکرد توجهی به قالبها و مرزهای سنتی نداشت و بر روی سطوح پیچیده و متنوع روایی عمل میکرد. یک داستانِ به ظاهر پلیسی و ساده، تبدیل به هزارتویی فسلفی میشد. تمثیلی دربارۀ کارش در کتابخانه نوشت با عنوان کتابخانۀ بابل. او در سبک جدید داستاننویسی خود، نه تنها از شگردهای ادبی استفاده میکرد، بلکه از «علاقۀ روزافزون خود به متافیزیک، فلسفههای عرفانی باستان و اصول ریاضی»۱۸۰ بهره میگرفت. این قصهها برای خوانندگانش غریب و گیجکننده بودند، اما برای مادرش این واهمه را ایجاد میکردند که مبادا واقعاً دارد دیوانه میشود.
شاید هیچ کس به خوبی دوست بورخس، بیوی، این آثار را درک نکرد یا به شوخی آنها پی نبرد. هر دو قدر و ارزش نوشتن پارودی و به عبارت دیگر، پیچاندن بینی منتقدان و خوانندگان را میدانستند. در سال ۱۹۴۲ م آنها حتی با هم چند داستان پلیسی منتشر کردند. نیت آنها تقلید و تمسخر این ژانر با پیچیده کردن داستان به کمک شوخیهای ادبی و قصههای بیسر و ته بود. بازی این دو نویسنده، خندیدن به خوانندگان و به خودشان بود. بورخس این اقدام را بعدها این گونه شرح داد: «ما بین خودمان یک شخص ثالث خلق کردهایم؛ ما شخص ثالثی آفریدهایم که با خودمان خیلی فرق دارد». »
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه