کتاب دختر کشیش
معرفی کتاب دختر کشیش
کتاب دختر کشیش نوشتۀ جورج اورول با ترجمۀ مهشید مرادی البرزی در انتشارات باران خرد به چاپ رسیده است. داستان، سرگذشت دختری به نام دوروتی هیر، تنها فرزند ریورند چارلز هیر، کشیش سنآتلستانِ نایپهیل است. او که تحت قوانین خشک پدر متعصبش بزرگ شده است، پس از اینکه بهدلیل فراموشی مقطعی، چند روزی به خانه نمیآید از سوی پدر طرد و آواره میشود.
درباره کتاب دختر کشیش
دختر کشیش، کتابی متفاوت از جورج اورول و روایتگر زندگی دوروتی هیر، تنها فرزند کشیشی متحجر به نام ریورند چارلز هیر است. او روحیات خاصی دارد و از کودکی با تعلیمات خشک و متحجرانۀ پدرش رشد کرده است. بخش ابتدایی کتاب توصیف یک روز از زندگی دوروتی با تمام جزئیات و اعتقاداتش است و نویسنده با این توضیحات، ذهن خواننده را برای ادامۀ داستان و ماجراها آماده میکند.
دوروتی با آنکه خود را انسان باایمانی میداند که هرگز سستی و تنبلی در کار عبادت و کلیسا نداشته و تمام سختیها، فقر و بیمسئولیتیهای پدرش را بر دوش کشیده و حتی به بسیاری از مردم فقیر کمک میکند، زمانی که بهعلت دچارشدن به فراموشی مقطعی چند روزی به خانه نمیآید، از طرف پدر همچون دیگر مردم دهکده طرد و به یک ولگرد بیخانمان تبدیل میشود.
خواندن کتاب دختر کشیش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره جورج اورول
جورج اورول داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است که غالباً با دو رمان معروف و پرفروش «مزرعهی حیوانات» و «۱۹۸۴» شناخته میشود. اورول را میتوان موفقترین نویسندۀ انگلیسیزبان قرن بیستم دانست که آثار او علاوه بر ارزشمندی در نگاه مخاطبان قرن جدید، به ابزار آموزش «چگونه نوشتن» برای نویسندگان امروز نیز بدل شده است.
اورول با بهرهگیری از تجربۀ حضور در عرصههای سیاسی مختلف و جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم، کوشیده است آیندۀ مطلوب رهبران سیاسی و انقلابی همعصر خویش را پیشبینی و تصویری از پادآرمانشهر حاصل از سلطۀ آنها ارائه نماید. او پیام آثار خود را متأثر از آراء چارلز دیکنز دانسته و آن را چنین عنوان میکند: «انسان باید انسانیتر رفتار کند»؛ عبارتی که به باور خود اورول «هم میتواند کاملاً کلیشهای باشد و هم به والاترین رهنمود در طول عمر بشر تبدیل شود».
جورج اورول، با نام اصلی اِریک آرتور بلر، در ۲۵ ژانویه ۱۹۰۳، در خانوادهای انگلیسی در هند چشم به جهان گشود. در آن زمان هند در استعمار انگلستان قرار داشت و پدر او بهعنوان خدمۀ نیروی نظامی انگلستان در هند مشغول به فعالیت بود. زمانی که اریک ۱ساله بود، مادرش او و خواهر بزرگترش، مارجری، را برای ادامۀ زندگی به انگلستان برد.
اریک از ۸سالگی در مدرسهی موردنظر مادرش درس خواند؛ اما بهخاطر ویژگیهای خلقی و البته فاصلۀ طبقاتی موجود میان او و بقیۀ دانشآموزان، در مدرسه چندان محبوب نبود و همواره به کتابهایش پناه میبرد. این بیعلاقگی به تحصیل در او باقی ماند و بههمین دلیل برخلاف خواست مادرش، از ادامۀ تحصیل در دانشگاه سر باز زد. او در ۱۷سالگی تصمیم گرفت به خدمت پلیس سلطنتی هند در برمه درآید.
کار برای اریک خوب پیش میرفت و پس از چند سال ارتقای درجه پیدا کرد و مسئولیتهای بزرگی به او سپرده شد؛ گرچه در همین سالها نیز تنها اوقات خوب پلیس جوان زمانی بود که به پرسه زدن در کتابفروشیها میگذشت.
اریک پس از ۵سال خدمت در نیروی پلیس، تصمیم گرفت شغلش را کنار گذاشته و در میان مردم عادی زندگی کند. او که فقر را خوب میشناخت، به استقبال زندگی در کنار فقرا رفت و مدتی در محلههای فقیرنشین لندن و پاریس، با اشتغال به کارهایی مثل ظرفشویی در رستوران روزگار گذراند.
اریک بلر زندگی بهعنوان یک پلیس را ملالآور و زندگی سخت توأم با فقر در کنار مردم عادی را بهتر از آن میدانست و در همان سالها نخستین کتابش یعنی «آسوپاسها در پاریس و لندن» را با نام مستعار جورج اورول به چاپ رساند. بهنظر میرسد تنها دلیل او برای انتخاب این نام، «انگلیسیتر» بودن آن نسبت به نام خودش بوده باشد. بههرحال، از این دوره به بعد جورج اورول به یک نویسندۀ تماموقت تبدیل شد. او بلافاصله بعد از چاپ کتاب اولش، رمان «روزهای برمه» را نوشت که بهطور مشخص از تجربیات زندگی شغلیاش در برمه تأثیر پذیرفته بود و پس از آن رمان «دختر کشیش» را روانۀ بازار کتاب کرد.
جرج اورول نیز مانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اروپایی همعصر خود، در دهۀ ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا در جنگ علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو شرکت کند. او در این دوره کتاب «درود بر کاتالونیا» را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت.
بهرغم تعلق زمانی اورول به سدۀ پیش، تأثیر کتابهای او بر جامعه و فرهنگ سیاسی امروز کماکان ادامه دارد. این تأثیر بهقدری بوده که به ورود واژگان خاص او نظیر «برادر بزرگ»، «جنگ سرد»، «پلیس افکار» و «جرم فکری» به ادبیات سیاسی نوین منجر شده است.
«هوای تازه» واپسین رمان اورول پیش از آغاز جنگ جهانی دوم بود. او در سالهای نخستین جنگ به روزنامهنگاری و نقد کتاب پرداخت و با درک واقعیت امپریالیسم که ناشی از سابقۀ اشتغال در پلیس سلطنتی و جنگیدن با حکومتی تمامیتخواه بود، مصرانه در پی تعیین و تبیین موضع خویش بود. زندگی در روزگار بلاخیزی که او در آن میزیست، با وقوع جنگهای جهانی و درگیریهای داخلی و وجود فاصلههای طبقاتی، سرانجام او را به یک موضع قاطع رساند: جنگ با توتالیتاریسم (تمامیتخواهی). خود اورول دربارۀ نمود این موضعگیری در آثارش میگوید: «هر سطری از هر اثر جدی که از ۱۹۳۶ تاکنون نوشتهام مستقیم یا غیرمستقیم بر ضد توتالیتاریسم و به «هواداری» از سوسیالیسم دموکراتیک بر طبق درک و فهم من از آن نوشته شده است. به نظر من، در دورهای مانند دوران ما، بیمعنا است که فردی به این فکر باشد که میتواند از نوشتن دربارهی چنین موضوعاتی خودداری کند. هرچه فردی از گرایش سیاسی خود آگاهتر باشد، این احتمال قویتر است که [بتواند] بدون فدا کردن صداقت هنری و فکری [خویش]، دست به عمل سیاسی بزند». او معتقد بود: «هیچ کتابی بهراستی فارغ از جهتگیریهای سیاسی نوشته نمیشود. خود این عقیده که هنر نباید کاری به کار سیاست داشته باشد، موضعی سیاسی است».
به این ترتیب، جورج اورول که از کودکی میدانست روزی نویسنده خواهد شد، در ۵ سال پایانی عمرش دست به خلق آثاری زد که امروزه نام او را جدا از این آثار نمیتوان دانست. او در ۱۹۴۳ پس از مرگ مادرش کار روی رمان «مزرعهی حیوانات» را آغاز کرد. از چاپ رمان او بهدلیل اشارۀ آشکار اما غیرمستقیمش به شوروی که در آن زمان از متحدان انگلیس به شمار میرفت تا ۱ سال ممانعت به عمل آمد؛ اما انتشار کتاب در ۱۹۴۵ در انگلیس و یک سال بعد در آمریکا، اورول را به شهرت چشمگیری رساند.
جورج اورول ۴ سالِ بعد را در جزیرۀ جوره در شمال اسکاتلند گذراند و افزون بر ادامۀ کارِ ستوننویسی برای روزنامهها، کار روی مهمترین و واپسین اثر خود، یعنی رمان «1984» را آغاز کرد.
اورول تنها ۷ ماه پس از چاپِ کتابِ ۱۹۸۴، در ۲۰ ژانویۀ ۱۹۵۰ بر اثر بیماری سل درگذشت. او پیش از مرگ وصیتنامهای نوشت که در آن ذکر شده بود روی سنگ قبرش نامی از جورج اورول برده نشود، پیکر او سوزانده شود و خاکسترش در دهکدۀ ساتن کورتینی به خاک سپرده شود.
اورول دو بار ازدواج کرد. نخست در ۱۹۳۵ با اِیلین اُشانیزی و سپس با سونیا برونل در ۱۹۴۹. ازدواج نخست او در ۱۹۴۵ و با مرگ همسرش به پایان رسید و ازدواج دوم او که مقدمات آن بهواسطۀ بیماری اورول در بیمارستان فراهم شده بود، یک سال بعد با مرگ اورول پایان یافت.
بخشی از کتاب دختر کشیش
«با شنیدن زنگ انفجارگونهٔ ساعت شماطهدار روی گنجه که همانند بمب کوچک وحشتناکی بهصدا در آمد، دوروتی از خواب پرید و از اعماق رؤیایی پیچیده و غمناک بیرون جست. غلتزنان به پشت دراز کشید و درحالیکه بسیار احساس خستگی میکرد به تاریکی زل زد.
زنگ ساعت که همانند همهمهٔ زنانه پیوسته نواخته میشد، درصوتیکه کسی آن را قطع نمیکرد بهمدت زمان پنج دقیقه یا همین حدود، سر و صدایش همچنان ادامه مییافت. همهٔ وجود دوروتی پر از درد شده بود. مطابق معمول هر روز صبح، زمانیکه از خواب برمیخاست نسبت به خودش احساس ترحم و دلسوزی مینمود. او برای اینکه از شر صدای تنفرانگیز ساعت خلاص شود، سرش را زیر پتو مخفی کرد. آنگاه جهت رفع خستگی، کش و قوسی به بدنش داد و طبق معمول خودش را با ضمیر دوم شخص جمع مورد خطاب قرار داد: «برخیزید، دیگر دست از چرت زدن بردارید.» بعد با خود اندیشید اگر همچنان صدای زنگ ساعت ادامهدار شود، امکان دارد پدرش را از خواب بیدار نماید. بههمین علت خیلی سریع بلند شد و بهطرف ساعت روی گنجه رفت و آن را قطع کرد و این درحالی بود که ساعت را بهگونهای روی گنجه گذاشته بود که بهراحتی بتواند به آن دسترسی داشته باشد. هوا همچنان تاریک بود و هنوز روشن نشده بود. دوروتی در تاریکی روی زمین زانو زد و مشغول خواندن دعا شد، البته با پریشانحالی و سردرگمی و درحالیکه پاهایش بهخاطر سرما دچار لرزش بودند.»
حجم
۳۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه