کتاب هارلی مرلین (جلد دوم؛ هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز)
معرفی کتاب هارلی مرلین (جلد دوم؛ هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز)
کتاب هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز نوشتۀ بلا فارست و ترجمۀ زهرا چفلکی است. این کتاب را انتشارات کتابسرای تندیس منتشر کرده است. این کتاب جزو پرفروشترین کتابهای جوانان و نوجوانان در سایت آمازون ۲۰۲۰ است.
درباره کتاب هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز
گذشتهای تاریک…
قدرتی پنهان…
دشمنی خطرناک…
هارلی مرلین یک کوه سؤالات بیجواب دارد. چرا پدرش، مادرش را کشت؟ واقعاً او یک مدیوکر است؟
بعد از فاجعۀ گارگویلها، هارلی مدام میترسد که خالۀ دیوانهاش نقشۀ شوم و بزرگتری داشته باشد. خیلی طول نمیکشد که میفهمد جان بچههای جادوگر یتیم شهر سن دیگو به خطر افتاده است و او باید برای محافظت از آنها، از جان خودش مایه بگذارد. اما این میان مانعی بزرگ و وحشتناک وجود دارد: دوقلوهای اسرارآمیز از آن طرف تاتیانا، تنها زمزمهگر ارواح محفل میخواهد به آنها کمک کند؛ اما راز بزرگی پشت این کمکهایش پنهان شده است. رازی که تکتک آنها را کام مرگ میکشاند…
خواندن کتاب هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
بخشی از کتاب هارلی مرلین و دوقلوهای اسرارآمیز
«وید در سالن تمرین جاخالی داد. گلولههایم به اندازهٔ مویی از کنار بدنش رد میشد. زیرلبی فحش آبداری نثارش کردم. وید هم همانطور که سرعتش را کم میکرد، خندید و بعد کامل ایستاد: «باید دقیقتر هدفگیری کنی، مرلین!» تند و عمیق نفس میکشید. به مرکز سالن برگشت. هیکل ورزیدهاش بر کف مشکی و براق سالن و چهاردیواری که احاطهمان کرده بود، بازتاب میشد.
خودم را از خط مشخص میدان نبرد سالن تمرین جلوتر کشیدم. مربی نمورا خط سفیدی دور سالن کشیده بود که هر وقت از آن رد میشدیم، میدرخشید.
نق زدم: «از یه ماه پیش که خیلی بهترم!»
مربی نمورا بین حرفم پرید: «مواظب باش جناب کراولی! اگه فضای آموزشی رو ترک کنی از امتیازت کم میکنم.»
وید نگاهی سریع به او انداخت و بعد دوباره به من خیره شد. بعضی وقتها سخت بود که همینجوری بِربِر به وید کراولی که مستقیم به چشمهایم زلزده بود، نگاه کنم. چشمهای سبز تیرهاش تا عمق روحم نفوذ میکرد، وقتی این چشمها با آن موهای مشکی فرخورده و کتوشلوار آبی که هیکل ورزشکاریاش را میپوشاند ترکیب میکردی... خب، خودم را مجبور کردم حواسم را به سمت تواناییهای جادوییاش ببرم تا همان جا کف سالن غش نکنم.
وید گفت: «بجنب مرلین. یکی دو تا گلوله رو به خودم بزن، همینالان با جاخالیدادن از گلولههات ده امتیاز از دست دادم، بیا بزن به خودم، بلکه امتیازام رو برگردونن.»
با دهن بسته خندیدم و دوباره دستهایم را جلو بردم. از ذوقزده کردن من لذت میبرد. این را در وجودم حس کردم. زندگی با هم - احساسی یک سری مزیتها هم دارد. موقع تمرین وید بیشتر روی عمل و کمتر روی احساساتش تمرکز داشت. همین باعث میشد که بتوانم مثل آینه درونش را بخوانم. بیرون از سالن تمرین، محافظت شده بود. میدانست میتوانم احساساتش را بخوانم. این دو هفتهٔ گذشته مدام تمرین میکرد تا احساساتش را کنترل کند. این را هم حس میکردم. اصلاً خوشش نمیآمد که میفهمیدم چی درونش میگذرد.»
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه