
کتاب در شب هر خونی سیاه است
معرفی کتاب در شب هر خونی سیاه است
کتاب الکترونیکی «در شب هر خونی سیاه است» نوشتهٔ «ذوید دیوپ» و با ترجمهٔ علی خوروش، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این رمان کوتاه، داستانی از جنگ جهانی اول را از زاویهٔ دید یک سرباز سنگالی روایت میکند که در ارتش فرانسه میجنگد. اثر حاضر با نگاهی به تجربههای تلخ و ناگفتهٔ سربازان آفریقایی در جبهههای جنگ، به موضوعاتی چون خشونت، استعمار، دوستی و انسانیت میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب در شب هر خونی سیاه است
«در شب هر خونی سیاه است» اثری داستانی است که در قالب رمان کوتاه، به یکی از کمتر روایتشدهترین وجوه جنگ جهانی اول میپردازد: حضور سربازان سیاهپوست آفریقایی در ارتش فرانسه. نویسنده، ذوید دیوپ، با تکیهبر تجربههای تاریخی و نامههای واقعی سربازان، داستانی را خلق کرده که در آن مرز میان خیر و شر، قهرمان و قربانی، بهشدت مبهم است. این کتاب نخستین بار در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و با استقبال گستردهای روبهرو شد. روایت کتاب از زبان «آلفا اندیایه»، سرباز سنگالی، شکل میگیرد که در دل خشونت و بیرحمی جنگ، با فقدان، عذاب وجدان و هویت خود دستوپنجه نرم میکند. ساختار کتاب مبتنی بر مونولوگهای درونی و بازگشتهای ذهنی است و فضای آن آمیخته با تصاویر هولناک، تمثیلهای فرهنگی و دغدغههای انسانی است. «در شب هر خونی سیاه است» نهتنها به جنگ، بلکه به استعمار، نژادپرستی و قربانیشدن نسل جوان در منازعات بزرگ میپردازد و تصویری تلخ و تأملبرانگیز از تاریخ معاصر ارائه میدهد.
خلاصه داستان در شب هر خونی سیاه است
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایت «آلفا اندیایه»، سرباز سنگالی ارتش فرانسه، آغاز میشود که در جبهههای جنگ جهانی اول حضور دارد. او پس از مرگ دردناک دوست نزدیکش «مادمبا دیوپ» که در میدان نبرد زخمی شده و از آلفا میخواهد برای پایاندادن به رنجش او را بکشد، دچار عذاب وجدان و بحران هویت میشود. آلفا نمیتواند به درخواست دوستش پاسخ دهد و این تصمیم، او را درگیر احساس گناه و اندوهی عمیق میکند. در ادامه، آلفا بهتدریج از واقعیتهای جنگ فاصله میگیرد و به نوعی جنون و خشونت پناه میبرد. او با بریدن دست سربازان دشمن و آوردن آنها به سنگر، میان همرزمانش بهعنوان سربازی عجیب و ترسناک شناخته میشود. این رفتارها باعث میشود که دیگران از او فاصله بگیرند و آلفا در تنهایی و انزوای خود غرق شود. روایت کتاب، پیوسته میان خاطرات کودکی آلفا در سنگال، دوستی عمیقش با مادمبا و واقعیتهای هولناک جبهه در نوسان است. در دل این روایت، نویسنده به مسائلی چون استعمار، نژادپرستی، قربانیشدن جوانان در جنگ و بحران معنای انسانیت میپردازد. آلفا در تلاش برای یافتن معنایی برای رنج و خشونت، با گذشته و حال خود روبهرو میشود و مرز میان انسان و حیوان، قهرمان و هیولا، برایش بهشدت مخدوش میشود. داستان تا پایان، خواننده را در تعلیق میان جنون، اندوه و جستوجوی رستگاری نگه میدارد، بیآنکه پایانی قطعی یا آرامشبخش ارائه دهد.
چرا باید کتاب در شب هر خونی سیاه است را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی متفاوت از جنگ جهانی اول، تجربهای کمتر شنیدهشده را به تصویر میکشد و به لایههای پنهان خشونت، استعمار و هویت میپردازد. «در شب هر خونی سیاه است» با تمرکز بر ذهنیت و احساسات یک سرباز آفریقایی، خواننده را به دل تاریکیهای جنگ و روان انسان میبرد. مواجهه با پرسشهای اخلاقی، بحران هویت و مرزهای انسانیت، از ویژگیهای شاخص این اثر است. مطالعهٔ این کتاب فرصتی برای تأمل دربارهٔ تاریخ، قدرت، قربانیشدن و معنای واقعی دوستی و انسانیت فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، ادبیات جنگ، و کسانی که دغدغههایی دربارهٔ استعمار، نژادپرستی و روانشناسی انسان در شرایط بحرانی دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهایی متفاوت و عمیق از جنگ و پیامدهای آن هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب در شب هر خونی سیاه است
«میدانم. میفهمم که نباید این کار را میکردم. در دنیای دیروزیام هیچ جرات و جسارتی نداشتم و خدا میداند که در دنیای امروزم جرات دارم به هر چیز غیرقابل تصوری فکر کنم. هیچ ندای بازدارندهای در سرم نمیپیچد؛ نه صدایی از نیاکانم و نه صدایی از پدر و مادرم، همه در لحظهای که تصور کردم کاری میخواهم انجام دهم - و انجامش هم دادم- در گوشم خاموش شدند. اکنون میدانم و به تو قسم میخورم که این را درست لحظهای کاملا درک کردم که متوجه شدم میتوانم به هرچه میخواهم فکر کنم. اینطور اتفاق افتاد؛ همه چیز ناگهانی و بدون هیچ هشداری بیرحمانه به سرم برخورد کرد. مثل بذرهای غولپیکر جنگ از آسمان سربی بر سرم بارید. در روزی که مادمبا دیوپ مُرد. آه! مادمبا دیوپی که از برادر هم به من نزدیکتر بود و خیلی طول کشید تا بمیرد. خیلی خیلی سخت بود از سپیدهدم تا غروب. با شکم پاره و رودههای بیرون ریخته مثل گوسفندی که پس از قربانیکردن تکهتکهاش کردهاند. او هنوز زنده بود ولی تقریباً همهی امعاء و احشاءاش بیرون ریخته بود. در حالی که بقیه در زخمهایی که در زمین دهان باز کرده بود (و ما اسم آنها را کانال گذاشته بودیم) پناه گرفته بودند من محکم به او چسبیده بودم. دست چپ او را با دست راستم گرفته و به آسمان آبی سردی که صفیر گلولهها آن را چاک چاک میکرد خیره بودم. سه بار از من خواست که راحتش کنم و من هر سه بار درخواستش را رد کردم. این مال قبل بود قبل از اینکه به هر چیزی که خودم میخواستم فکر کنم. اگر آن موقع طرز فکر امروزم را داشتم. باید همان بار اولی که درخواست کرد. همینطور که دست چپش در دست راستم بود و رویش را به سمت من برگردانده بود راحتش میکردم.»
حجم
۶۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه