کتاب بیپدر
معرفی کتاب بیپدر
کتاب بیپدر نوشته سهراب براهام است. این کتاب در زمانهای گذشته ایران میگذرد و فضای روستایی را به تصویر میکشد. آدمهایی که با هم دوست و دشمن میشوند و تجربیات تازهای دارند. نثر داستان جذاب است و با زبانی ادبی خواننده را با خودش همراه میکند.
خواندن کتاب بیپدر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
درباره کتاب بیپدر
سکینه گردی چشمانش را تنگ کرد و لب پائینیاش را زیر دندان گرفت و با خودش گله کرد و گفت: «تف به روزگار میرزا، دیدی چه به سرم آوردی؟ به من که بیشتر از تو ظلم شد، یعنی نمیفهمی؟! روزی که تو را به پایهٔ کاوار بست و شلاقت میزد، سر لولهتفنگ را بر سینهات گذاشتهبود و نرمی ماشه را سفت کردهبود یادت است؟ حرف بدوبیراه میزدی و نمیترسیدی که رودالههایت پخش بشوند روی زمین، آن موقع من توی کپر بودم و از درز شاخههای کپر نگاهت میکردم و بندبند دلم پاره میشد و جگرم کباب. تو کتک میخوردی و من ناله میکردم، آن روز سکینه هم مُرد؛ یعنی برای همیشه مُرد. دلی که شوق و ذوقی نداشته باشد مردهاست! از دلم نمیآید که نفرینت کنم. تو پسر عموی منی و من نافبریدهٔ تو بودم، برکت که این چیزها حالیش نبود! اما تو داری انتقام از حیدر من میگیری، اشکال ندارد هر کار که دوست داری بکن، تو خودت خوب میدانی که حیدر از گذشته خبر ندارد». و بعد پیری زودرس پلکهایش را به آرامی روی هم گذاشت و پیشانیاش را کف دست گرفت و گریه کرد.
حبیب و حیدر زیر سایهٔ درخت کهور پیر زیارت ایستادهبودند، حبیب میگفت: «قرارمان با جهانگیر همینجا بود».
حیدر نگاهش را به جادهٔ مالروی بین گزهای لب رودخانه دوخت و گفت: «خودش است، دارد میآید».
جهانگیر نفس نفسزنان از راه رسید و گفت: «به بهانهٔ علفبریدن گریختم. امشب گاوهایش گرسنگی بکشند، قدر جهانگیر را میفهمد!»
داس و جابند را زیر کهور انداخت و هر سه از رودخانه فاصله گرفتند و در مسیر قبله به راه افتادند.
حجم
۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
نظرات کاربران
بسیار زیبا و دلچسب. زنده باشید جناب براهام.