دانلود و خرید کتاب دختر کتاب فروش سیلویا بیشاپ ترجمه آناهیتا کریمی
تصویر جلد کتاب دختر کتاب فروش

کتاب دختر کتاب فروش

ویراستار:گودرز پایکوب
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دختر کتاب فروش

کتاب دختر کتاب فروش نوشتهٔ سیلویا بیشاپ و ترجمهٔ آناهیتا کریمی و گودرز پایکوب است. کتاب کوله پشتی این کتاب را برای کودکان و نوجوانان روانهٔ بازار کرده است. این رمان نامزد نهایی جایزهٔ Surrey Libraries Children's Book بوده است.

درباره کتاب دختر کتاب فروش

کتاب دختر کتاب فروش شما را با زندگی پرماجرای دخترکی ۱۱ ساله آشنا می‌کند که گرچه روز و شب خود را در کنار کتاب‌ها سر می‌کند، هنوز نمی‌تواند کتابی بخواند. نام این دخترک «پراپرتی جونز» است. او یک روز از کتابخانهٔ «بتی» سر در می‌آورد؛ درحالی‌که هیچ‌کس نمی‌داند پدر و مادر دخترک کجا رفته‌اند. بتی و پسرش «مایکل» تصمیم می‌گیرند از آن روز مراقب این دختربچهٔ بامزه باشند. «پراپرتی جونز» معمولی است، اما سرگذشت او با بیشتر دوست و هم‌سالانش فرق می‌کند. او که به عطر و بوی کتاب‌ها علاقه دارد، لابه‌لای کتاب‌ها بزرگ‌ شده و حتی اولین خاطره‌ای که از دوران کودکی‌اش به یاد دارد، مربوط به قفسه‌های رنگارنگ کتاب‌فروشی است. زندگی عجیب‌وغریب دختر‌بچهٔ این داستان، چطور با دنیای کتاب‌ها گره می‌خورد؟ سیلویا بیشاپ (Sylvia Bishop) تمام داستان را برای  شما خواهد گفت. حوادث این رمان، پیاپی و ضرب‌آهنگ آن سریع و پرهیجان است. نویسنده طی این داستان به موضوعات انسانی مهمی مثل دوستی، خانواده، مهربانی و کمک به‌ یکدیگر می‌پردازد. این رمان اولین‌بار در سال ۲۰۱۷ منتشر شد.

خواندن کتاب دختر کتاب فروش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دختر کتاب فروش

«خانوادهٔ مونت‌گمری در کلبه‌ای کوچک در بیرون از شهر به سر می‌بردند، بنابراین پراپرتی در اتاق یکی از بچه‌ها خوابید. پتوی مخمل سنگینی روی تخت بود که پراپرتی را بیش‌ازحد گرم می‌کرد. او دلش برای ننوی خودش تنگ شده بود.

آن روز مونت‌گمری دفتر الیوت و گیمبل را تحت‌نظر داشت و پس از بیدار شدن خانوادهٔ جونز، اتفاقات را به آنها گزارش می‌داد: «الیوت دفتر رو با چندتا کیف بزرگ مشکی ترک کرد... بقیهٔ کتاب‌ها رو با یه ون خارج کردن... به‌نظر نمی‌آد الیوت متوجه چیزی شده باشه.» حالا دیگر باید منتظر می‌ماندند تا مشتریان مهمی که کتاب‌ها را خریده بودند شروع به خواندن کتاب‌ها کنند.

پراپرتی به دو دلیل نمی‌توانست بیشتر از این صبر کند: اول، احتمال می‌داد که الیوت از آنها زرنگ‌تر باشد و دستشان را بخواند و دوم، مایکل بی‌وقفه به او تذکر می‌داد که رازش را با نتی در میان بگذارد. پراپرتی در جواب گفت که خودش باید تصمیم بگیرد که چه کار کند ولی مایکل دست‌بردار نبود.

صبح روز بعد، آنچه در انتظارش بودند رخ داد. هنگامی که خانوادهٔ جونز درحال خوردن صبحانه بودند مونت‌گمری نفس‌زنان به خانه برگشت. او که انگار از یک مأموریت جاسوسی برگشته بود با هیجان دستش را در هوا تکان می‌داد و می‌گفت: «بیاین و ببینین، بیاین و خودتون ببینین.» سپس دستش به قوری خورد و چای داخل آن را، که البته داغ نبود، روی گانتر ریخت. گانتر بلافاصله شروع به تکان دادن گوش‌هایش کرد ولی مونت‌گمری توجهی نکرد. او فقط فریاد می‌زد: «عالیه، فوق‌العاده‌ست، عجله کنین، عجله کنین!»

آنها صبحانه‌شان را نیمه‌تمام رها کردند و با عجله راه افتادند. پراپرتی شال گردنش را به دور گانتر پیچاند تا خشک شود. نمی‌توانستند با سرعت بدوند. معمولاً از کسی که صبحانهٔ درست‌وحسابی نخورده باشد نباید انتظار دویدن داشت!

در کوچه، جمعیت زیادی از افراد سرشناس و خشمگین تجمع کرده بودند. مونت‌گمری و خانوادهٔ جونز سعی کردند از لابه‌لای جمعیت عبور کنند تا به جلوی دفتر الیوت برسند.

مأمور پلیسی جلوی در ایستاده بود که به‌نظر عصبی می‌رسید و درحالی‌که با دست سبیلش را صاف می‌کرد نمی‌دانست با این جمعیت خشمگین چه کار کند. پراپرتی با آرنج به مایکل زد و سپس به پنجره اشاره کرد. گیمبل صورتش را به شیشه چسبانده بود و با نگرانی به بیرون نگاه می‌کرد. الیوت هم پشت سر او ایستاده بود و اخم‌هایش را در هم کشیده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۲۹,۵۰۰
۲۰,۶۵۰
۳۰%
تومان