کتاب ما عاشقان بی خبر
معرفی کتاب ما عاشقان بی خبر
کتاب ما عاشقان بی خبر نمایشنامهای پستمدرن نوشتهٔ موریتس رینکه با ترجمهٔ بهروز قنبرحسینی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ما عاشقان بی خبر
در اواسط دههٔ هشتاد میلادی، نوعی شیوهٔ تئاتری در اروپا و بهخصوص در آلمان شکل گرفت که با تئاتر سنتی دهههای گذشته فاصله داشت، نوعی از تئاتر که با استفاده از تکنیکهای فراوان دیجیتالی و با استفاده از امکانات رسانههای مختلف در صحنه تحسین بسیاری از منتقدان تئاتر را برانگیخت. اصطلاح تئاتر پستمدرن برای اینگونه سبک تئاتری انتخاب شده است.
در اینگونه نمایشها، دیگر متن نمایشنامه بر روی صحنهپردازی (توضیح صحنه) و سایر اجزای اجرایی نمایش تمرکز آنچنانی ندارد. در حقیقت، نمایشنامه دیگر همچون گذشته سهم ادبی ندارد و تنها برای بازی بازیگران نوشته شده است. در این فرم نمایشی، همچون سبکهای کهن، بهخصوص تئاتر یونان باستان، از طراحی صحنه و نورپردازی و... خبری نیست و بار تمام این عوامل بر روی دوش بازیگران ـ و گاه همسرایان ـ قرار میگیرد. در حقیقت، این همان شیوهای است که ما در تئاتر برِشت نیز با آن روبهرو هستیم و اتفاقاً تئاتر پستمدرن نیمنگاهی هم به تئاتر برِشت دارد و مدام گوشزد میکند که تماشاگر به دیدن یک تئاتر آمده است و نه چیز دیگری. از آنجا که با گذشت زمانْ انسانِ مدرن با درگیریهای پیچیدهتری دستبهگریبان است، موضوع این نمایشنامههای پستمدرن بیشتر حول مضامین فلسفی، اجتماعی و انسانی و حتی خانوادگی میگردد. تنهایی انسان، درگیری انسان با جهان سرمایهداری، حضور دنیای مجازی در جهان امروز و... از مواردی هستند که نمایشنامهنویسانِ این سبک به آن میپردازند. در چنین نمایشنامههایی، خبری از داستانگویی به سبک و سیاق کلاسیک وجود ندارد. اینان برشی کوتاه از زندگی انسان امروز را برمیگزینند و آن را بزرگ میکنند و در معرض دید تماشاگر قرار میدهند. شاید متون این نمایشنامهنویسان برای خواندن مخاطب چنگی به دل نزند، چراکه عاری از هرگونه توصیف اضافی است، و حتی بسیاری از آنان پا را فراتر گذاشته و شخصیتهای نمایش را با حروف و یا اعداد مشخص کردهاند و گاه حتی نامی از شخصیت نمایش در نمایشنامهها نیست. و اتفاقاً از اینجا وظیفهٔ کارگردان (دراماتورژ) آغاز میشود. هم آنان هستند که روح و بن اندیشهٔ نمایشنامه را درمییابند و به آن در روی صحنه جان میبخشند.
این نمایشنامهنویسانْ بسیاری از شیوههای مدرنیسم را کنار میگذارند. نظریهپردازان تئاتر مدرن بر این باور بودند که تصویر حقایق جهان را میتوان از طریق نمایش هنرمندانهٔ زندگی به دست آورد. تئاتر پستمدرن این تصور را رد میکند و درعوض، اجرای تئاتر را یک رویداد یا رخداد واقعی در زندگی میداند که مخاطب باید در آن شرکت کند. استانداردهای کلاسیک نمایشنامهنویسی را به هم میریزد و تا میتواند شخصیتهای نمایشی را به حداقل میرساند تا تجربهٔ بشر را از زندگی امروزش در اشکال مختلف و با کمک گرفتن از دیگر هنرها به نمایش بگذارد. به دیگر سخن، گفتگو دیگر همیشه شیوهٔ اصلی ارتباط نیست و موسیقی، صدا، حرکت و سایر عناصر بصری بهعنوان راهی برای ایجاد معنا در صحنه مورد استفاده قرار میگیرند.
در میان کشورهای اروپایی، نمایشنامهنویسان آلمانیزبان (آلمان، سوئیس، اتریش) پیشرو در این سبک هستند و طی دو دههٔ اخیر با تکنیکهای متفاوت نمایشنامهنویسیْ همواره دریچهای نو در این سبک نمایشی گشودهاند.
خواندن کتاب ما عاشقان بی خبر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای پستمدرن پیشنهاد میکنیم.
درباره موریتس رینکه
موریتس رینکه در سال ۱۹۶۷ در شهر بِرِمن بهدنیا آمد و پس از تحصیل دوران دبیرستانیاش در دانشگاه گیسن در رشتهٔ علم تئاتر فارغالتحصیل شد. او در ابتدا بهعنوان روزنامهنگار در روزنامههای معتبر آلمانی مشغول به کار شد و جوایز مهمی را بهعنوان خبرنگار کسب کرد. اولین نمایشنامهٔ او به نام فرشتهٔ خاکستری در سال ۱۹۹۵ در تئاتر شهر زوریخ به روی صحنه رفت پس از آن کارگردانهای مهم آلمانی نمایشنامههای دیگرش را در شهرهای فرانکفورت، هامبورگ و برلین و... به روی صحنه بردند.
از نمایشنامههای مطرحش میتوان به مردان و زنان، سندرم استکهلم، کافه اومبرتو... اشاره کرد.
او تاکنون جوایز مهمی از جمله جایزهٔ «قلم»، جایزهٔ «اکسل اشپرینگر» را کسب کرده است. در سال ۲۰۱۰ اولین رمانش به نام مرد به چاپ رسید و با استقبال بیشماری روبهرو شد.
موریتس رینکه علاوه بر نمایشنامهنویسی همچنان به نوشتن رمان مشغول است و بهعنوان پروفسور در دانشگاههای لایپزیک و پادربون به تدریس مشغول است. او هم اکنون با خانوادهاش در برلین زندگی میکند.
بخشی از کتاب ما عاشقان بی خبر
«سباستین: سهنوازی... چهارنوازی... هشتنوازی... قبلاً اینجوری میگفتن، حتی توی ارکستر فیلارمونیک هم...
هانا: تو هنوز همونجا نشستی، هر لحظه ممکنه بیان!
سباستین: پاپ الکساندر ششم اجازه میداد شب قبل جشن روز قدیسان پنجاه نفر از زیبارویان منتخبش توی واتیکان بیان...
هانا: سباستین، خواهش میکنم... لیستت رو کامل کردی؟
سباستین: اونها اول بایستی بلوطهایی رو که مردها بهشون پرتاب کرده بودن جمع کنن و اونوقت شروع میشد... ارکستر سنفونی... فکرش رو بکن، پیش پاپ! هیشکی هم اصلاً تعجب نمیکرد.
هانا: لطفاً بنویس که اونها از چه مسیری باید بیان. تا زودتر نونواییِ سر خیابون رو پیدا کنن.
چمدان را روی زمین میگذارد و میرود. سباستین همچنان نشسته است. هانا سریع با یک دستگاه آبمیوهگیری که شباهت عجیبی به یک سفینه دارد برمیگردد.
سباستین: از همه جالبتر آدامیتها بودن، به قول خودشون یه جامعهٔ آزاد، آدم اصلاً نمیتونه تصورش رو بکنه.
هانا: جمع کن وسایلت رو.
سباستین: اسم اون فیلمه چی بود که زن کوچولوئه توش بازی میکرد؟... همون موبلونده که بعداً ازش جدا شد؟
هانا: سباستین!
سباستین: اون یکی از اون فرقههای دینی بود... عجب صحنهای بود...اگه الکساندر ششم میدید، حتماً اون صحنه رو رد میکرد، من مطمئنم.»
حجم
۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه