دانلود و خرید کتاب صیاد اسفنج پانائیت ایستراتی ترجمه صابر مقدمی
تصویر جلد کتاب صیاد اسفنج

کتاب صیاد اسفنج

امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صیاد اسفنج

کتاب صیاد اسفنج نوشتهٔ پاناییت ایستراتی و ترجمهٔ صابر مقدمی است. انتشارات ناهید این مجموعه داستان کوتاه و معاصر و فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب صیاد اسفنج

کتاب صیاد اسفنج حاوی یک مجموعه داستان کوتاه فرانسوی است. عنوان این داستان‌ها عبارت است از «باکار»، «برزخ»، «ابدیت»، «سوتیر» و «صیاد اسفنج».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب صیاد اسفنج را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پاناییت ایستراتی

پاناییت ایستراتی (۱۸۸۴ ـ ۱۹۳۵)، نویسندهٔ طبقهٔ کارگر رومانی و معروف به «ماکسیم گورکی بالکان» در بریلا به دنیا آمد. او به‌دلیل فقر و تهیدستی خانواده، مدرسه را تا دورهٔ ابتدایی ادامه داد و پس از آن به مشاغل مختلفی نظیر شیرینی‌فروشی، پادویی میخانه، مکانیکی، نقاشی، رنگرزی، دستفروشی، کلیدسازی و... روی آورد. درون‌مایهٔ آثار او را ملهم از تجارب دوران کودکی و جوانی او دانسته‌اند که به ولگردی و ماجراجویی در کشورهای مختلف دنیا گذشت. «آدرین زوگرافی»، شخصیت اول رمان‌های ایستراتی، در واقع خود او است که عاشق ولگردی و ماجراجویی در کشورهای مختلف دنیا بود. سبک نویسندگی ایستراتی یادآور سبک نویسندگان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روسیه است. ایستراتی که تمام آثارش را به زبان فرانسوی نوشت، برخلاف شهرت و آوازه‌ای که در سایر کشورهای دنیا دارد، در کشورش رومانی که مهد نویسندگان بزرگی نظیر «زاهاریا استانکو»، «پترو دومیتریو»، «میرچا الیاده»، «هرتا مولر» و غیره بوده، نویسنده‌ای قابل‌اعتنا و محبوب و صاحب‌سبک محسوب نمی‌شود. او شهرت و محبوبیتش را مدیون رومن رولان، نویسندهٔ نامدار فرانسوی و برندهٔ جایزهٔ نوبل است. این نویسنده به‌واسطهٔ نامه‌ای که قبل از خودکشی نافرجامش به رومن رولان نوشته و روی سینه‌اش گذاشته بود تا بعد از مرگش به‌دست او برسد، توانست با رومن رولان آشنا و دوست شود. شاید این تقدیر ایستراتی بود که با این خودکشی نافرجام و به‌پشتوانهٔ تشویق‌های مکرر رومن رولان، وارد دنیای نویسندگی شود. آثار این ناپسری ادبیات قرن بیستم رومانی، به بیشتر زبان‌های دنیا مانند انگلیسی، آلمانی، روسی، صربی، ایتالیایی، اسپانیولی، ترکی، بلغاری، پرتغالی، یونانی، فارسی و... ترجمه شده است. «صیاد اسفنج» (مجموعه داستان کوتاه) عنوان یکی از کتاب‌های پانائیت ایستراتی است.

بخشی از کتاب صیاد اسفنج

«قطار در ایستگاه راه‌آهن کوستنجه توقف کرد. حوالی ظهر بود. آدرین که صورتش لای یقه پالتویش مخفی شده بود به‌راه افتاد. هوا توفانی بود. توده‌های برفی که باد به‌شکل گردباد از اینجا و آنجا جمع می‌کرد و همراه خود می‌برد کوچه‌ها و خیابان‌ها را می‌روبید.

گاه‌گاهی سایه یک رهگذرِ تُرک فقیر یا یکی از ساکنین شبه‌جزیره بالکان در خیابان پدیدار می‌شد، رهگذرانی که کت‌های قدیمی‌شان تا انحنای کمرشان پایین آمده بود و شلوارهایشان تا زانو گشاد و از زیر زانو تا مچ پایشان تنگ بود. سرشان لای شال‌گردنی که دورتادور آن پیچیده شده بود گم شده بود و با توفان دست‌وپنجه نرم می‌کردند … آدرین هرازگاهی برمی‌گشت و به پشت‌سرش نگاه می‌کرد و با نگاه‌های ترحم‌آمیزش آنان را تماشا می‌کرد. در میدان اوویدیوس با هیچ موجود زنده‌ای که بتواند محل رستوران مقدونیه را به او نشان دهد روبه‌رو نشد. غرق تماشای تابلوهای مغازه‌ها چند دور آنجا زد. در ویترین یک کتابفروشی بزرگ چشمش به تابلوی زیبایی افتاد که چشم‌انداز باشکوهی داشت. یک منظره زمستانی بود. بی‌اعتنا به سرمای جانسوز مدتی با دقت به آن خیره شد. هنگام جداشدن از آنجا با خودش گفت: تابلوی قشنگی‌یه، واقعاً قشنگه. اما زیبایی به‌تنهایی به چه دردی می‌خوره؟

نبش کتابفروشی را که پشت‌سر گذاشت رستوران مقدونیه مانند فرشی در برابر چشمانش پهن شد. وارد رستوران شد و یکراست طرف پیشخان صاحب رستوران رفت:

ــ شما سوتیر جاشوی درشت‌اندام و ریشوی کشتی داچیا را این طرفا دیدین؟

ــ آره، معمولاً اینجا سرمی‌زنه. اما بعد از غذا واسه خوردن قهوه و اختلاط‌کردن میاد اینجا.

ــ حالا که این‌طور شد غذام رو همین‌جا می‌خورم و منتظر اومدنش می‌مونم.

پالتویش را کند و پشت یکی از میزها نشست و غذایش را سفارش داد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۲۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان