دانلود و خرید کتاب راز شهرزاد داوود براتی دهقی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب راز شهرزاد اثر داوود  براتی دهقی

کتاب راز شهرزاد

انتشارات:نکوراد
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز شهرزاد

«راز شهرزاد» مجموعه‌ داستان کوتاهی نوشته داوود براتی دهقی(-۱۳۵۶)، نویسنده معاصر ایرانی است.

در بخشی از داستان «راز شهرزاد» از این کتاب می‌خوانیم:

آن روز را خوب به یاد دارم که منوچهر به آشپزخانه آمد و همان‌طور که یک‌ریز نفس‌نفس می‌زد رو به من کرد و گفت:

" آبجی بیا با هم به زیرزمین برویم، زیرا کار مهمی‌ با تو دارم که نمی‌خواهم کسی جز تو از آن باخبر شود! "

شک داشتم که راست می‌گوید یا دروغ و کاری که دارد واقعا مهم است که آن‌طور دست و پایش را گم کرده و سراسیمه به سراغم آمده است یا این‌که باز هم می‌خواهد مسخره‌بازی درآورد و دستم بیاندازد، ولی از رنگ پریده‌اش یقین کردم که واقعا کار مهمی ‌دارد؛ برای همین می‌خواستم همراهش بروم و دلیل نگرانی‌اش را بدانم، اما دلم می‌خواست به تلافی روز گذشته که به خاطر دو تا بچه خرگوش سرم داد زده بود و مردن آن‌ها را تقصیر من گذاشته بود تا پدرم هم با همان کمربند همیشگی و در کمال سنگدلی به جانم بیافتد و آن‌قدر بزند که تمام بدنم کبود و خونین شود، برای همین با خودم فکر کردم کمی ‌اذیتش می‌کنم و بعد از آن‌که حسابی عقده‌هایم خالی شد، آن‌وقت بهانه‌ای پیدا کنم و به زیرزمین بروم تا هم کمک برادر کوچکم کرده باشم و هم این‌که قدری ادب شود؛ برای همین همان‌طور که به اجاق گاز نگاه می‌کردم به طوری که بفهمد از دستش ناراحت هستم به او گفتم:

" فعلا که نمی‌توانم بیایم، چون مادر به خانه مادربزرگ رفته تا در پختن نان کمکش کند و به من هم سفارش کرده است تا مراقبت دیزی آبگوشت باشم، برای همین بعد از آن‌که مادر به خانه آمد می‌توانم با تو بیایم‌. "

نظرات کاربران

"Shfar"
۱۳۹۸/۰۵/۱۷

کتاب خوب بود... میتونم بگم بیشتر از خوب...یه سری مجموعه داستان که همه پر از نکات اخلاقی و اینا 😊... ولی پایان داستان آخر گیج کننده بود... به خاطر همین یه نمره کم می کنم... وگرنه به نظرم کتاب خوندنی بود...با دقت میخوندم

- بیشتر
Abolfazl
۱۳۹۹/۰۲/۳۰

لعنتی لعنتی..... فوق العاده بود

احمد کریم زاده
۱۳۹۶/۱۱/۱۱

غمگین ، پایان غم انگیزی داشتن

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹)
داشتن بزرگ‌ترین نعمت عالم، یعنی پدر
"Shfar"
بنازمت که خدایی فقط برازنده خودت است‌. "
"Shfar"
" چوب خدا صدا ندارد‌، هرکس بخورد دوا ندارد‌."
"Shfar"
" خدایا... بنازم عدالت و تقسیم‌هایت را که به یک نفر مال و منال می‌دهی و دلخوشی و سلامتی را از او می‌گیری و به یکی قدرت و پست و مقام می‌دهی و در عوض، آبرو و خوشی‌اش را می‌گیری و به یک نفر هم سلامتی و دل خوش و آرامش می‌دهی، ولی مال و منال و ثروت و قدرت را از او می‌گیری.
"Shfar"
آن پیرمرد که تازه فهمیده بودم خیلی مهربان و بی‌آزار است به من گفت به جای آن‌که درباره رفتن به جام مسی فضولی کنم، می‌توانم یک آرزو _هر چه که می‌خواهد باشد_ داشته باشم تا پیرمرد آن را در یک چشم بر هم زدن برآورده کند‌!
"Shfar"
و با خودم گفتم انگار از من بدتر هم خیلی‌ها هستند که اگر خوب دور و برم را نگاه کنم، آن‌وقت است که باید بابت گلایه و شکایت‌هایی که به درگاه خداوند کرده بودم عذرخواهی کنم‌.
"Shfar"
دانستم که در این عالم هر چیزی امکان پذیر است‌.
"Shfar"
اما افسوس که همیشه تلخی در کنار شیرینی بوده و هر جا که روشنایی ظهور کرده است، به دنبالش تاریکی پدیدار شده
"Shfar"
به یاد حرف‌های بابابزرگم افتادم که می‌گفت: " خدا برای عذاب بنده‌های نابکار و گناهکارش خودشان را نابود نمی‌کند، بلکه عزیزترین کسان آن‌ها را فنا می‌کند تا عذاب واقعی را به کامشان بچشاند‌. "
"Shfar"

حجم

۲۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۲۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان