- طاقچه
- ادبیات
- طنز
- کتاب کشکهای خفن
- بریدهها
بریدههایی از کتاب کشکهای خفن
۳٫۹
(۱۷)
باور بفرمایید خیلیها از من خرترند.
الاغ
سیّد جواد
دروغ خیلی شرمآور است.
چوپان دروغگو
سیّد جواد
آبی
از این رنگ بیبخارتر خودش است. حتی قهوهای و سبز لجنی صد شرف دارد به آبی. این رنگ مال آدمهای بزدل و موشدل و از اینجور دلهاست. کسی که از این رنگ خوشش بیاید تیمش چپ و راست گل میخورد. در یک کلام، قرمز سرورشه. خوب شد بچهها؟
سیّد جواد
متولدین آبان:
بیخود نیست که قدیمیها به این ماه «عقرب» میگفتند. آبانیجماعت نیش میزند نه اینطور. از هر نهتا جملهاش، دهتایش نیشوکنایه است. البته، نباید متولدین ماههای دیگر به تریش قبایشان بربخورد؛ چون همه (غیر از من) میدانند که:
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
دخترهای این ماه تا به همکلاسیهایشان میرسند میگویند: «میتی جون چقدر کفشت جیغ میزنه؟ وای که من عاشق این رنگهای پشتکوهی هستم.» یا «اوه الی! هرچه بیشتر ورم میکنی خوشگلتر میشی.» یا به معلمشان میگویند: «خانم، شما از جنوبشهر تشریف مییارین؟»
چون پسرها کمی ضریبهوشیشان کمتر است، نیشهای خرکی میزنند: «احسان! چه بوی گندِ خوبی میدی.» یا «صورتت مثل صورت اسبآبی قشنگه.»
خیلی از آبانیها معلم میشوند و عدهای هم استاد دانشگاه. البته از همان گونههایی که با نگاهشان دخل همه را درمیآورند و عاقبت روی یکی فیکس میشوند: «آهای عقلکل بیا پای تخته.»
سیّد جواد
عروسی خیلی محشر بود. دهبار عروس و داماد با من عکس گرفتند.
سیّد جواد
گندم از شلغم بروید، جو بروید از خیار
mashkook
در امتداد سیفون
خاله
با عینک ریبن
پر میکشد به این هوا
و داد میکشد
بر سراسر تاریخ:
«آی سنتیها
آی تاریخ گذشتهها
من تا کمتر از یکهزارم ثانیه
می َپ َر م
میپرم بهسوی یک توالتفرنگی تمیز
توی کافیشاپهای
شیک و باکلاس
با هزار عطر و اودکلن.»
سیّد جواد
تمام دانشمندان که چیزی را اختراع کردهاند عرقچین یا تنبان آبی میپوشیدهاند.
mashkook
خوانندگان گرامی، شما هم مثل من زیر بار زور نروید، مگر اینکه طرف زورش خیلی زیاد باشد.
mashkook
سوسکهای بیکلاس
از خجالت و حیا
زیر سنگ مستراح
بیصدا نشستهاند
و خاله
با کمی ملایمت
ادامه میدهد:
«دنیا عوض شده
ای عوضیها
دنیا مدرن شده
ای سنتیها
تا کمتر از یکهزارم ثانیه
من میپ ر م
میپرم بهسوی
بوی کافی
و تی و
هاتهای میلک و چاکلت و از این قماش.»
سیّد جواد
بگرد که هست
۱- فقط جهت تفنن انگشت توی دماغتان نکنید.
۲- وقتی از چیزی مطمئن شدید، انگشت اشاره را آماده کنید.
۳- درحین عملیات از کسی خجالت نکشید. حتی صاف توی چشمانش نگاه کنید. (انگشت و دماغ هردو مال شماست.)
۴- انگشت خود را در جهتهای مختلف بچرخانید.
۵- طرف را با لبخندی مشغول کنید ولی همینطور بگردید.
۶- ثابت کنید که خواستن، توانستن است.
۷- بهمحض بهدام انداختن شکار، انگشتتان را محکم روی آن قرار دهید.
۸- با دقت شکار را بهسر انگشت هدایت کنید. (خودنمایی نکنید؛ ولی با لبخندی انگشتتان را به شکل اجازه چند لحظهای توی هوا نگه دارید.)
۹- وقتی همه فهمیدند که آن را شکار کردهاید، انگشتتان را به پیراهنتان بمالید تا حسابی تمیز شود.
۱۰- میتوانید مثل گلوله شوتش کنید توی هوا. (اختیاری)
۱۱- یک ضربالمثل آفریقایی: میخوام رو دماغم درخت بکارم، به تو چه.
سیّد جواد
از هر صدنفر متولدین این ماه، بجز نود و چهار _ پنج نفر، بقیه از خودراضی و افادهای هستند. این پنج _ شش نفر، خدای شانس و اقبالند. (معمولاً شانس و اقبال آدمهای عوضی، چهارونیمبرابر آدمهای درست و حسابی است.) آنها دست کم توی دو - سه تا از قرعهکشیهای بانک برنده میشوند.
M ، A
بیخود نیست که قدیمیها به این ماه «عقرب» میگفتند. آبانیجماعت نیش میزند نه اینطور. از هر نهتا جملهاش، دهتایش نیشوکنایه است. البته، نباید متولدین ماههای دیگر به تریش قبایشان بربخورد؛ چون همه (غیر از من) میدانند که:
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
دخترهای این ماه تا به همکلاسیهایشان میرسند میگویند: «میتی جون چقدر کفشت جیغ میزنه؟ وای که من عاشق این رنگهای پشتکوهی هستم.» یا «اوه الی! هرچه بیشتر ورم میکنی خوشگلتر میشی.» یا به معلمشان میگویند: «خانم، شما از جنوبشهر تشریف مییارین؟»
Book worm
قانون اساسی چاچالک
هیچکسی با هیچکسی مساوی نبیده است. خلاص.
mashkook
۴-اگر تقلب لازم نبود هیچوقت اختراع نمیشد.
mashkook
خیلی از آبانیها معلم میشوند و عدهای هم استاد دانشگاه. البته از همان گونههایی که با نگاهشان دخل همه را درمیآورند و عاقبت روی یکی فیکس میشوند: «آهای عقلکل بیا پای تخته.
Book worm
متولدین مرداد:
متولدین این ماه آنقدر دلنازک هستند که اگر ببینند کسی دمپایی توی دست گرفته است بیاختیار مچش را میگیرند و میگویند: «به پرهای طلاییاش نگاه کن. به شاخکهای حساسش خیره شو، نمیبینی چقدر قشنگ روی دیوار راه میرود.»
mashkook
به قول دوتا داداشیها:
میدونم که از سرم خیلی زیادی،ولی من کم نمیخوام.
شیرین
در کتاب «الزمانه و الدورهی قاراشمیش» که حکیم «الکامبیزابن الشروینابن السیامک کشکولی چاچالکی» مرقوم نموده، آینده را موبهمو پیشبینی فرموده است. یعنی به جز چند مورد، مو لای درز پیشگوییهایش نمیرود.
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
خیلیها میدانند که توی چه ماه و روز و حتی چه ساعتی به دنیا آمدهاند؛ اما من انگار در یک زمان مبهم متولد شدهام. حتی مادرم قات زده است. میگوید: «چلهی زمستان بود و سگ از توی جا جُم نمیخورد.» ولی کمی میرود توی فکر و میگوید: «نه، آن موقع تولد خواهرت بود، گمانم وسط تابستان بود که زبانبسته برای ذرهای سایه لَهلَه میزد!» پدرم داد میزند: «زن! بهار بود، وسط بهار، مگر یادت نیست بیصاحاب چه دُمی تکان میداد؟» مادر کمی توی فکر میرود و بعد دادوهوار او را تلافی میکند: «هوش و حواست کجاست مرد؟! این قضیه مال بچهی چهارم یا اولمان است، نه این زبان بسته. گمانم پاییز بود که خشخش برگها قاتی صدای سگ... .»
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان