کتاب راز کشتی بادبانی
معرفی کتاب راز کشتی بادبانی
کتاب راز کشتی بادبانی نوشتهٔ ولفگانگ اکه و ترجمهٔ کمال بهروزکیا است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این مجموعه داستان کوتاه و پلیسی، جلد دوم از مجموعهٔ «کلوب کارآگاهان» و ویژهٔ کودکان و نوجوانان است.
درباره کتاب راز کشتی بادبانی
با خواندن کتاب راز کشتی بادبانی، در نقش کارآگاه وارد داستان شوید! راز کشتی بادبانی شامل ۲۰ داستان کوتاه پلیسی از مجموعهٔ داستانهای «کلوپ کارآگاهان» است. در پایان هر داستان شما باید در نقش کارآگاه وارد ماجرا شوید و مجرم را شناسایی کنید. درجهٔ دشواری هر داستان با علامت آسان، متوسط و یا سخت مشخص شده است. بخوانید و بیابید و لذت ببرید.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب راز کشتی بادبانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز کشتی بادبانی
«"۱۰. مسابقهٔ بادکنکها"
مثل هر سال، امسال هم مسابقهٔ به یاد ماندنی بادکنکهای شرکت پست کالای ایشلر، در شهر نورنبرگ برگزار شد. با وجود هوای بد، آرنولد وِگ اشنایدر، مدیر بخش تبلیغات شرکت در ساعت پانزده، دویست بادکنک را از بام شرکت به هوا رها کرد. بادکنکها به شکل خوشه با ریسمانی بسته شده بودند.
همان وقت تماشاچیانی که در خیابان حضور داشتند، با شور و شوق بسیار دست زدند.
باد شدید خنکی مدام از سوی جنوب شرقی میوزید. طوری که دیری نپایید بند بادکنکها پاره شد و ناگهان سراسر آسمان شهر نورنبرگ به شکل زیبایی پر از بادکنک شد.
به هر بادکنک برگهٔ شمارهداری چسبیده بود که اگر یابنده آن را به کارتپستالی میچسباند و برای شرکت پست کالا میفرستاد، میتوانست در مسابقه شرکت کند.
پنجاه نفر از فرستندهها، به حکم قرعه برندهٔ بُن خریدی به ارزش صد و پنجاه مارک میشدند. یابندهٔ دورترین بادکنک هم جایزهٔ اصلی را که به مبلغ هزار مارک بود، از آنِ خود میکرد.
چون هوا خیلی بد بود، کسی روی فاصلههای دور حساب نمیکرد. پس از چهار روز، چهل و پنجمین کارتپستال برای شرکت در مسابقه، به شرکت پست فرستاده شد. بیشتر کارتپستالها از حوالی شهر نواِشتات آیش بود که کمتر از پنجاه کیلومتر از شهر نورنبرگ فاصله داشت.
دو روز مانده به پایان مهلت ارسال، رقابت شرکتکنندهها به اوج خود رسید. کارتی با برگهٔ بادکنک شمارهٔ ۶۱، از رگنسبورگ دریافت شد که در فاصلهٔ صد کیلومتری نورنبرگ قرار داشت.
در آخرین بستهٔ پستی هم، کارت شمارهٔ ۸۹ بود که از ورتسبورگ فرستاده شده بود. فاصلهٔ آنجا هم تا شهر نورنبرگ درست صد کیلومتر میشد.
اکنون هیئت داوران چه کار باید میکردند؟
دو کارت پستال از فاصلهٔ صد کیلومتری! مدتی داوران با هم مشورت کردند. سپس اکثریت تصمیم گرفتند که جایزه را نصف کنند و به هر دو شرکتکننده جایزه بدهند. به این ترتیب پانصد مارک به کارت شمارهٔ ۶۱ و پانصد مارک به کارت شمارهٔ ۸۹ تعلق میگرفت.
اما ناگهان اتفاق غیرمنتظرهای افتاد: مشاور حقوقی شرکت، یکی از کارتها را برداشت و گفت: «فرستندهٔ این کارت، دروغ میگوید! فقط یک برندهٔ هزار مارکی وجود دارد...» همه سکوت کردند و دکتر بوکر به صحبت ادامه داد...
به عقیدهٔ دکتر بوکر، کدام شماره بیاعتبار بود و فرستندهٔ آن دروغ میگفت؟
کارتی که از رگنسبورگ رسیده بود، یا کارتی که از ورتسبورگ فرستاده شده بود؟»
حجم
۱۱۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
حجم
۱۱۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب رو چند سال قبل توی کتابخانه مدرسه خونده بودم و حالا یادم افتاد و اومدم دوباره مطالعه اش کردم ، معماهای اول ، ذهنم هنوز اماده نشده بود اما از وسطهای کتاب دیگه فهمیدم که چطوری باید