کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط)
معرفی کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط)
کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط) نوشتهٔ زهرا افشار زیبا است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط)
کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط) حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که داستانش در سرزمینی خیالی به نام کیهانرود اتفاق میافتد. «پروا» دختر جوان و ثروتمندی است که بهظاهر رئیس کاروانی تجاری است؛ دختری زیبارو و لاغراندام که در حقیقت شخصی فراری است و در باطن و با موهبت نادر و بزرگ درونیاش، نگهبان طلسمی قدرتمند و پر رمزوراز به نام «بال سوخته» است. داستان جلد نخست از جایی آغاز میشود که پروا و زیردستانش قصد عبور از شهر سحْرآرا را دارند. یکی از زیردستان پروا محمولهٔ کوچکی را که پروا دستور آوردنش را به او داده بود، گم میکند. دزد آن معجون کسی جز «رایان» نیست؛ مردی مرموز که توانسته رازهایی را در پس ظاهر خندان و شوخ خودش مخفی کند و با سماجتی که از خود نشان میدهد، هیچ راهی پیش پای پروا نمیگذارد؛ جز اینکه آنان را در سفری مخفیانه و طولانی که در پیش دارند، همراهی کند. با پروا همراه شوید در رمانی به قلم زهرا افشار زیبا.
خواندن کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نفرین بال سوخته (کتاب دوم، خواب سقوط)
«رایان چشمانش را بهآرامی باز کرد. اولین چیزی بود که احساس کرد بوی شدید خون بود. خونِ روی صورت و تنش خشک شده بود و دیگر خونریزی نداشت. برای لحظاتی طولانی هیچچیز را به یاد نیاورد اما کمکم تصاویری در ذهنش جان گرفت و اتفاقات گذشته از جلوی چشمانش گذشت، اما نه به صورت کامل و دقیق. خواست در جایش تکان بخورد اما متوجه شد که روی زانو نشسته و دستانش از مچ، از ریسمانی در بالای سرش آویزان بود.
نگاهی وحشتزده به پیرامونش انداخت. آترا نیز با وضعیتی مشابه او، بیهوش روی زانو نشسته بود و سرش به بازوی چپ تکیه داشت و موهای نیمهوِز و بلندش کاملاً عرق کرده به سرش چسبیده بود. زخم سر او هم خونریزیاش بند آمده بود اما رایان با دیدن جای وحشتناک زخم بر نیمی از صورت او، چشمانش گشادتر و ترسش بیشتر شد، زیرا بدونشک مشابه همان زخم بزرگ و عمیق در پیشانی خودش هم بود. اما چرا هیچ دردی حس نمیکرد..؟
جای دندانهای ریز همان حیوان عجیب، به شکل خطوطی عجیب و ریز و تقریباً به همپیوسته در نیمهٔ راست صورت آترا نمایان بود و تعداد زخمهای ریز و نزدیک به هم از بیست هم بیشتر بود. زخم عمیق بود و بزرگ و آن موجود یک زالو نبود یا چیزی شبیه به آن. زخم عمیق صورت آترا، کار یک زالو نبود! اگر زالو بود که نمیتوانست ذهنشان را از کار بیندازد و بیهوششان کند و حالا هم رایان را در گیجی نگه دارد.
رایان نفسزنان از تقلای بیهودهاش، چشم از آترا برداشت و به بررسی فضا مشغول شد. در اتاقی بزرگ و ساده بودند که در آن روبرویشان بود و اسباب اتاق چیزی جز چند صندلیِ کهنه و یک میز نبود. رایان تن خشک شدهاش را چرخاند و درد سختی در پهلو و دستانش پیچید. پنجرهای بزرگ پشتشان قرار داشت که محافظ داشت. پنجره بسته بود و آسمانِ بیرون ابری بود و گرفته اما روشن. چند شهاب کمرنگ و درخشان از آسمان عبور کرده و ناپدید شدند. هنوز روز به پایان نرسیده بود.»
حجم
۴۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه
حجم
۴۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه