دانلود و خرید کتاب تنی نرگس روزبهانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب تنی اثر نرگس روزبهانی

کتاب تنی

انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تنی

کتاب تنی نوشتۀ نرگس روزبهانی است. این رمان مذهبی را نشر معارف منتشر کرده است.

درباره کتاب تنی

در رمان تنی می‌خوانید که «محمدحسین»، پسر «نورالله» راوی داستان است. او روایتی از ناپدیدشدن برادر ناتنی خود را برای ما تعریف می‌کند. این خانواده همه روحانی هستند و با زحمت و تلاش یک کارگاه قالی‌بافی دارند که محل درآمدشان است و به‌نوعی بخشی از این قالی‌بافی در امور خیر هم صرف می‌شود. محمدحسین از کودکی تا ناپدیدشدن «عطا» را مرور می‌کند و زندگی تک‌تک افراد خانوادهٔ روحانی خویش را شرح می‌دهد. او از پدربزرگش که عالم بزرگی بوده و از مادربزرگش که در نیمه‌های داستان دچار آلزایمر می‌شود و با پسران شهیدش زندگی می‌کند و از دنیای مادی ما فارغ می‌شود، تعریف می‌کند.

خواندن کتاب تنی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های مذهبی و ایرانی از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب تنی

«بااینکه سرهنگ کمالی شخصاً به منزل ما آمده بود و کسی را کلانتری نخواسته بودند، بازهم مادرم دست‌وپایش را گم کرده بود. مجتبی سرِ پله‌ها چمباتمه زده بود و ذکر می‌گفت. مرتضی دست گذاشته بود زیر چانه‌اش، چشم دوخته بود به حوض و اصلاً نگاهش را برنمی‌داشت. بابام با سرهنگ جلوی در حرف می‌زدند. صدایش را نمی‌شنیدم، بس‌که گوش‌هایم صدای «کفه» می‌داد. آخه کی باورش می‌شد؟ عطا گم شده بود!

مامان عالی مثل بید می‌لرزید. سرم را بردم بیخ گوشش: «مامان، سرهنگ اومده خونه که شما معذب نشی.» مادر نی‌نی چشمانش را به طرفم چرخاند. آب‌دهانش را به‌سختی قورت داد و فقط گفت: «اوهوم.»

بابام صدایم کرد: «آقا سید، با مادرت تشریف ببرید تو حسینیه، جناب کمالی چند تا سؤال داشتن.»

دست مادرم را گرفتم و رفتیم طبقهٔ همکف. قفل در را که باز کردم دلم ریخت. یک هفته پیش، بعدِ دعای کمیل، من و عطا اینجا را جارو زدیم و درش را قفل کردیم. گوشهٔ چشمانم را مالیدم، لااله‌الااللهی گفتم و سعی کردم حال منقلبم را بیش از آن نشان ندهم. مامان عالی گفت: «حالا چه‌کار کنم سید حسین؟» گفتم: «چه‌کار کنی مادر من؟ جناب سرهنگ یه چند تا سؤال می‌پرسن بلکه زودتر تکلیف این قضیه معلوم شه.» آمدم بروم، دستم را با انگشتان باریک و بلند و عرق کرده و سردش گرفت؛ ماندم.

بااینکه در این ماجرا من بیشتر از بقیه در رنج و عذاب بودم، ولی انگار توان و قدرت بیشتری هم برای ضبط‌وربط کارها داشتم. جناب سرهنگ یاالله یاالله‌گویان وارد حسینیه شد. مادرم نیم‌خیز شد تا جلویش بلند شود که جناب سرهنگ ممانعت کرد: «بفرمایید حاج‌خانم، بفرمایید خواهش می‌کنم.»

هنوز سرهنگ چیزی نپرسیده بود که بغض مامان عالی ترکید و سکوت چهل و هشت‌ساعته‌اش شکست: «جناب سرگرد، سروان... آقای کمالی... والا اسمش اینه که بچهٔ خودم نبود. به همین عمهٔ سادات که کنیز زائراشم تو این شهر با سه تا پسر خودم...» بعد با اشاره به دایی که در حیاط ایستاده بود و تصویرش از پنجره حسینیه پیدا بود، گفت: «با همین ضیاءالدین برادرم...»

گفتم: «مادر، اجازه بده جناب سرهنگ سؤال بپرسن.»

چند باری مامان عالی بی‌دلیل نیم‌خیز شد و باز نشست. اشک‌هایش را پاک کرد و سعی کرد بدون گریه حرف بزند: «هیچ‌وقت تو این خونه حرف اینکه تو از ما نیستی و این‌ها نبود...» حس می‌کردم کنترل اعصابش را ازدست‌داده، ولی نمی‌توانستم کمکی به حال پریشانش کنم. اشک‌هایش را پاک کرد و آب دماغش را بالا کشید. مثل کسی که نگران است مبادا نوبت حرف‌زدن را از دست بدهد، نفس نگرفته باز از سر گرفت: «حتی آقا سید وکیل گرفته و قرار کرده که ازش ارث ببره عین بچه‌های خودش.»

هق‌هق می‌زد. دست کشید روی صورتش و چشمانش را بست: «تو شیری که محمدحسین خورده شریک بوده.»

سرهنگ گفت: «شب قبل رفتنش یا مدتی قبل‌تر، دعوایی، بحثی، چیزی پیش نیومده بود؟»

 مامان عالی انگار حکم اعدامش را شنیده باشد، گفت: «نه جناب سرهنگ، کدوم دعوا؟ بهش از بچه‌های خودم ساده‌تر می‌گرفتم. می‌ذاشتم هر کاری دوست داره انجام بده. خب اگه سخت‌گیری هم شده از دلسوزی بوده. به قول سید، عقل ما هم که کامل نیست.»»

نظرات کاربران

saghar
۱۴۰۲/۰۸/۳۰

چرا اینقدر توضیحات در مورد کتاب کمه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۶۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۶,۸۰۰
تومان