کتاب جیب عجیب
معرفی کتاب جیب عجیب
کتاب جیب عجیب نوشتهٔ ماکس لوندگرن و ترجمهٔ طاهر جام برسنگ و ویراستهٔ آمنه رستمی است. نشر افق این رمان نوجوان در ژانر فانتزی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب جیب عجیب
داستان جیب عجیب همچون عنوانش بهشکلی مرموز شروع میشود. این اثر حاوی داستان پسرکی سیزدهساله به نام «ماتس» است که همراه با پدرش زندگی میکند؛ البته او مادر و سه خواهر و برادر هم دارد، اما پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و آنها در جای دیگری زندگی میکنند. «توکن»، پدر ماتس گرد و تپل و تقریباً تاس است. او عادت دارد وقتی خیلی کار میکند، با دوستانش برود خوشگذرانی و صبح روز بعد به خانه بیاید. آنها وضع مالی خوبی ندارند و «ماتس» نمیتواند خیلی توقعی از «توکن» داشته باشد؛ بااینحال «توکن» مهمترین دارایی او محسوب میشود و حاضر نیست او را با دنیا عوض کند. «ماتس» پسری تنها است و عادت کرده است کارهایش را خودش انجام دهد؛ بهخاطر همین پول دوچرخهای را که دوست دارد بخرد خودش جمع کرده است، اما سیودو کرور کجا و سیصدوبیست کرور کجا؟ هنوز خیلی پول باید جمع کند تا بتواند دوچرخه را بخرد. در این هنگام اتفاقی عجیب در حال رخدادن است. وقتی پسرک دست در جیبش میکند، اسکناس ظاهر میشود؛ مثل چشمهای در زیر زمین که همینطور میجوشد و میجوشد و آب از سطح زمین بیرون میزند. حالا «ماتس» پسری است با شلوار طلایی! دنیای او از اینرو به آنرو میشود. حالا دیگر او دنیا را جور دیگری میبیند. هر کاری دلش بخواهد میتواند انجام دهد، اما بهراستی این پولها از کجا میآیند؟
ماکس لوندگرن داستانی عجیب و پیچیده خلق کرده است. «ماتس» بهعنوان پسری نوجوان فقر را تجربه کرده است و ناگهان انگار دستگاهی پولساز را کشف میکند و پولدار میشود. او تفاوت بین فقر و ثروت را میبیند و لمس میکند، اما این مسیری ساده نیست. از همان ابتدا مجبور است دروغ بگوید و ماجرا را از پدرش پنهان کند و این شروعی برای پنهانکاری او است. خواننده در خلال داستان علاوه بر اینکه یک داستان فانتزی را دنبال میکند، با مفاهیمی انسانی روبهرو میشود. وقتی شخصی پولدار میشود چه اتفاقاتی برایش میافتد؟ بعد از چه زمانی پول اثر جادویی خودش را از دست میدهد؟ اصلاً با این همه پول چه کاری میشود انجام داد؟ چالشهایی که «ماتس» با آنها روبهرو میشود، هر کدام درسی از زندگی است که خواننده را با خود همراه میکند.
خواندن کتاب جیب عجیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جیب عجیب
«حدود ساعت دوازده به آرامی بهطرف شهر دوچرخهسواری کرد. کلی فکر در سرش غوطه میخورد.
تا مرکز شهر، فکرهایش را کرده بود. دوچرخه را گذاشت و شروع کرد به خرید. اول به فروشگاه ورزشی یانسون رفت و یک توپ فوتبال خرید و یک جفت کفش ورزشی، یک چوب ماهیگیری و پنج قلاب. یکی از قلابها خوفِ بالتیک نام داشت که از همه گرانتر بود. بعد به تمبرفروشی سه قوی پرنده رفت و آلبومی را که سه سال در فکر خریدنش بود خرید. یکیدوتا مغازهٔ دیگر باقی مانده بود، اما متوجه شد بیشتر از آن روی دوچرخه جا ندارد.
فکر کرد: «فردا ادامه میدم، شاید هم پسفردا.»
رفتن به خانه با آنهمه بسته آسان نبود، حدود ساعت یکونیم سرانجام به خانه رسید.
بستههایش را باز کرد، مدتی طولانی نگاهشان کرد و همانطور که عادتش بود شروع کرد به حرفزدن با خودش.
ــ حالا میبینیم. وقتی توکن بیاد خونه و اینها رو ببینه فکر میکنه دزدی کردم. اینکه معلومه. پس باید یه دروغ سر هم کنم. اگه بگم تا دلت بخواد تو جیبم ده کرونی پیدا میشه که فکر میکنه خل شدم. اگه بهش نشون بدم که حقیقت داره، احتمالاً خودش خل میشه. نمیتونه یه همچین چیزی رو باور کنه، حتی اگه با چشمهای خودش ببینه. باید یه چیزی سر هم کنم. نمیتونم بگم پولها رو پیدا کردم، کلکهای اینجوری تو کتش نمیره. نمیشه هم گفت اینا رو از یه دوست صمیمی گرفتم. میتونم بگم برنده شدم، این رو میشه گفت. صبر کن! حالا میبینیم. بگم شریکی با دوچرخهساز تو یه مسابقه شرکت کردیم و برنده شدیم. اینطوری بهتره. میتونم بگم دوچرخهساز از خوشحالی زد به سرش و مستقیم رفت سفر که پولها رو خرج کنه. توکن دربارهٔ این حرف تحقیق میکنه. حتماً این کار رو میکنه و میفهمه دوچرخهساز امروز صبح رفته مسافرت. این خوبه.
لحظهای نشست و به نقشهاش فکر کرد.»
حجم
۹۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۹۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه