کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش
معرفی کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش
کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش شرح و تصحیح سیدمحمد دبیرسیاقی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد نهم از مجموعهٔ نامورنامه است.
درباره کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش
شاهنامۀ فردوسی حقیقتاً گنجی است که نهتنها تاریخ، روایات داستانی و اساطیری ایران را روایت میکند بلکه مهمتر از آن آینۀ فرهنگ ایران از آغاز تا پایان قرن ۴ است. پایانبندیهای عبرتآموزی که در اکثر داستانهای شاهنامه آمده، نصیحتها و اندرزها دربارۀ روزگار و سرنوشت خوب و بد مردمان از اندیشههای والای معتزله، شیعه و عرفان نشئتگرفته و پیوندی که میان خرد، سخن و دین در شاهنامه برقرار شده در بسیاری از روایات و آثار مذهبی هم منعکس شده است. تمامی این ویژگیها شاهنامه را به شاهکاری ابدی تبدیل کرده و خواندنش برای تمام ایرانیان یک ضرورت شده است.
در بخش حوادث پس از کشته شدن سیاوش به دنبالِ ریختهشدنِ خون سیاوش سخن از انتقامگیری ایرانیان و آوردنِ کیخسرو از توران به ایران است و آنچه جهانپهلوان رستم به کینِ سیاوش با توران و تورانی کرد از کشتار و ویرانسازی. استاد طوس در خطبه این بخش از سنین عمرِ خود، از گذشتنِ سال پنجاه و هشتم و پشت سر نهادن شصتمین سال، از موی سر که به سپیدی گراییده و از دو پای نیرومند که سستی یافته و سی دُرّ خوشابِ دندان که تباهی پذیرفته و از زبانِ تیز چون تیغ بُرّان که کماثر گردیده و از پراکندگی مال و دگرگونی حال یاد میکند. یادی از سر افسوس و درد و تنها امیدش از دادار کردگار اینکه از روزگار چندان امان یابد که یادگاری از نامورنامه باستان باقی گذارد تا هرکه مقام سخن بداند و حد آن بشناسد و حق آن ادا کند، از او به نیکی یادآور شود و این خدمت صادقانه، دستگیر او در دو جهان گردد، دستگیرِ کسی که نبی و اهلِبیت و وصی او را از دل و جان دوستدار است.
خواندن کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به شاهنامۀ فردوسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حوادث پس از کشته شدن سیاوش
«چون خبر به کاووسشاه رسید که سیاوش را بیگناه کشتند، جامه بر تن درید و زاری آغاز کرد و در سراسر ایرانزمین ایرانیان به گریه و مویه و فریاد و فغان درآمدند و زبان به یاد سیاوش گشودند. جامه کبود در بر کردند و اشک از دیدگان روان ساختند.
چون آگاهی به نیمروز رسید، خروش از آن سرزمین برآمد. جهانپهلوان رستم از غم آن سرو بلند از هوش رفت و زالِ زر رخساره خراشید و خاک بر سر و بَر ریخت. زابلستان یک هفته در سوک فرو شد. روزِ هشتم رستم عزم پایتخت کرد و سوگند خورد تا انتقام سیاوش را از شاه توران نستاند سلاح از خود دور نسازد و بدین نیت بر رخش نشست و رو به راه آورد. چون به پایتخت نزدیک رسید کاووسشاه را آگاه ساختند که رستم با چنان حالِ زار و دلی پر از خشم و کینه و رخساری از گریه تر نزدِ تو میآید. شاه بزرگان را به استقبال او فرستاد. سران و ناموران از رستم با درد و غم و جگر پرخون استقبال کردند و با چنان حال به بارگاه آمدند، سرها پر خاک و روانها افسرده و رخسارگان زرد و تر از گریه. چون رستم برابر تخت شاه رسید به او گفت این غم و اندوه حاصلِ خوی بد و این درد و داغ که به ایرانیان رسیده است از کمخردی و شتابکاری و سبکساری توست. کاووس از شنیدن سخنانی که به سوزِ دل ادا میشد و از دیدن چشمان اشکبار رستم، از شرم پاسخ نداد و اشک از دو دیده روان ساخت. رستم بیدرنگ به حرمسرای شاه رفت، گیسوانِ سودابه را بگرفت و کشانکشان او را بیرون آورد و از میان به خنجر دو نیم کرد. هفتهای شهر با ماتم و سوک به سر برد. روزِ هشتم رستم سپاه آراست و فرامرز فرزندِ خود را بهعنوان پیشرو با لشکر آراسته از پیش فرستاد و خود با سپاهی گران از پی او روان شد. به سرداران و دلیران سپاه سفارش کرد که ترس از دل بیرون کنند، شمشیر کین از نیام برکشند و بر خُرد و کلان تورانی رحم نکنند و جهان را بر افراسیاب و خاندانش تنگ و تار سازند، فرامرز چون به مرز توران و شهر اسپیجاب رسید، فرمانروای شهر، وَرازاد، با سپاهیان بسیار به مقابله آمد و از نام و نشان او و سبب آوردن سپاه پرسید. فرامرز پاسخ داد که فرزند جهانپهلوان رستم دستان است و لشکر به انتقامگیری خون سیاوش آمده است و به ویرانسازی توران. پس دو لشکر صف جنگ آراستند. فرامرز نیزه برگرفت و پیش صف آمد و به لشکریان گفت که روز مکافات است، بدی را به بدی پاسخ باید داد. پس بَر وَرازاد حمله برد و به طعن نیزه او را از زین برگرفت و بر زمین زد و به چالاکی پیاده شد و سرش از تن جدا ساخت. سپاه بیسردار تاب حمله سپاه ایران نیاورد و پراگنده شد. ایرانیان در جایگاه آنان آتش زدند و فرامرز نامهای به پدر نوشت و او را از نخستین فتح خود آگاه ساخت. به افراسیاب آگاهی رسید که ایرانیان به توران هجوم آوردهاند و ورازاد و لشکریان او را تباه ساختهاند. افراسیاب غمگین شد ناگزیر دستور داد از گنجخانه درم و دینار بسیار برآوردند و لشکر گرد کرد و همه را سلاح و سازوبرگ داد، آنگاه سُرخه فرزند خود را به سرداری سی هزار سپاه روانه کرد تا از هجوم لشکر ایران پیشگیری کند و سفارش کرد که در نبرد جانب احتیاط را رعایت کند و از رستم و نبرد با او خویشتن را دور دارد.»
حجم
۲۰۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۲۰۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه