کتاب پنج پری نیلوفری
معرفی کتاب پنج پری نیلوفری
کتاب پنج پری نیلوفری نوشتهٔ چیستا یثربی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب حاوی افسانههای شفابخش از کشور چین و هند است.
درباره کتاب پنج پری نیلوفری
افسانهها از «یکی بود، یکی نبود» آغاز میشوند و به راستی چه تعریفی بهتر از همین جمله برای افسانهها... «یکی بود و یکی نبود...» به راستی فرق میان کسی که هست و آنکه نیست، در چیست؟
آنکه هست، افسانه میگوید و آنکه نیست، افسانهای ندارد و افسانهای برجای نمیگذارد... شاید یکی از مهمترین وجوه تمایز انسان و حیوان در همین است، «آدمی افسانه میگوید...» افسانههای شرقی، همه از جنس یکدیگرند ـ چون واژگانی که ظاهر آنها با یکدیگر تفاوت کند، ولی همه یک معنی را برسانند.
این افسانهها الگوی زندگی را در ساختار خود نهان کردهاند و همیشه قصهای از آگاهی را در بطن خود میپرورانند. به همین دلیل، افسانههای چین و هند در جهت درمان و شفابخشی نیز به کار میروند. آنها از دو عنصر اساسی زندگی بشر یعنی عشق و مرگ میگویند و به همین دلیل بشر را در برابر وقایع و پیشامدهای زندگی، مصون میکنند و اصولا خاصیت افسانهها در بالا بردن آستانهٔ تحریکپذیری بشر در برابر مصایب و مسائل زندگی است.
در این کتاب سعی شده است که برای اولین بار برخی قصههای عامیانهٔ کشور چین و هند که در فرهنگ شرقدور کاربرد درمانی و آگاهیبخشی دارند، در مجموعهای جمع آوری شوند.
قصههایی که هر یک عنصری از عناصر شخصیت بشر را متجلی میکنند، عناصری چون عشق، نفرت، ترس، دانش، کنجکاوی، بصیرت، زیباییشناسی، کمالجویی و...
افسانه از جان بشر برمیخیزد و به جان مینشیند و چنین است که در فرهنگ شرق، انسان و قصه درمانی، قدمتی طولانی دارد. مدتی به درازای عمر یکی بود، یکی نبود...
خواندن کتاب پنج پری نیلوفری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای همهٔ گروههای سنی مفید است. چراکه اصولا افسانهها با انسان سخن میگویند. و از خردسالان تا کهنسالان، هرکس میتواند به اندازهٔ خود، از این قصهها برداشت کند و اصولا خاصیت افسانههای کهن در همین است که نه کهنه میشوند و نه مخاطب خاصی را برمیتابند.
بخشی از کتاب پنج پری نیلوفری
«مورچهٔ کوچکی روزی به ملکهٔ مورچهها گفت:
«سرورم، یک کرگدنی بیرون لانه ایستاده است...»
ملکهٔ مورچهها گفت: «فقط یکی؟»
و مورچهٔ کوچک گفت: «بله، سرورم.»
ملکهٔ مورچهها گفت: «بسیار خوب، یکی از فرماندههای ارتشم را سر وقت او میفرستم!»
مورچهٔ کوچک با تعجب گفت: «اما او هرگز قادر نخواهد بود که کرگدن را بگیرد!»
ملکهٔ مورچهها با عصبانیت گفت:
«یعنی چه؟ منظورت این است که من، ملکهٔ مورچهها، باید خودم شخصاً به جنگ او بروم؟!»
اما قبل از اینکه ملکهٔ مورچهها بتواند حرفش را تمام کند، کرگدن نفسی کشید و هوای بازدمش درِ لانهٔ مورچهها را بست. این وضع، خیال ملکهٔ مورچهها را راحت کرد و گفت:
«خُب، مثل اینکه دیگر نیازی به رفتن من نیست، این باد، حتماً کرگدن را هزاران کیلومتر دورتر پرتاب کرده است...»»
حجم
۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه