کتاب دختر نارنج و ترنج
معرفی کتاب دختر نارنج و ترنج
کتاب دختر نارنج و ترنج نوشتهٔ محمدرضا شمس و سرودهٔ محمدحسن حسینی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب برای کودکان نوشته شده و جلد دوم از مجموعهٔ «سهدخترون» است.
درباره کتاب دختر نارنج و ترنج
قصهها مزایای بیشماری دارند و برای همۀ افراد قابلدرک و فهم هستند. مطالعهٔ داستانها، چه خیالی باشند و چه واقعی، یکی از بهترین راههای انتقال دانش و تجربه، افزایش آگاهی و آموزش مهارتها برای زندگی موفقترند. کودکان از طریق داستانها رشد میکنند، موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیادی را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، ضمن سرگرمکردن و پرکردن اوقات فراغتشان، در ذهنشان باقی میماند. کتاب دختر نارنج و ترنج که با تصویرسازیهای «سحر خراسانی» منتشر شده، کتابی ترکیبی از شعر و داستان است که برای کودکان نوشته شده است. محمدرضا شمس و محمدحسن حسینی در این کتاب کودک افسانههای عامه را روایت کردهاند.
یافتن بهترین کتاب کودک یکی از مشغلههای ذهنی والدین محسوب میشود؛ چرا که کودکان با کمک کتابهای کودکانه میتوانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب کودک میشود منظور فقط کتاب داستان کودک یا کتاب قصههای کودکانه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر کودک، کتاب علمی کودک و... را هم در برمیگیرد که بسیار مهم هستند.
قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی میخواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. بهعنوانمثال اگر برای کودکی ۱۰ساله دنبال کتاب هستید، با جستوجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله میتوانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتابهای کودک بسیار مهم است. در مجموع، کتاب کودک با تصویر بسیار مورد استقبال قرار میگیرد؛ چرا که رنگها کودکان را به خود جذب میکنند. در ادامه با این تقسیمبندی گروه سنی کودکان آشنا میشوید:
گروه الف: آمادگی و سال اول دبستان
گروه ب: سالهای دوم و سوم دبستان
گروه ج: سالهای چهارم، پنجم و ششم دبستان
گروه د: هفتم و هشتم و نهم راهنمایی
گروه ه: دهم و یازدهم و دوازدهم دبیرستان
خواندن کتاب دختر نارنج و ترنج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان گروههای سنی «ب» و «ج» پیشنهاد میکنیم.
درباره محمدرضا شمس
محمدرضا شمس، نویسنده، پژوهشگر، مترجم و مدرسی ایرانی است که در سال ۱۳۳۶ به دنیا آمده است. اولین کتاب او با عنوان «اگر این چوب مال من بود» در سال ۱۳۶۴ منتشر شد. این نویسنده جوایز متعددی را در طول سالهای کاری خود دریافت کرده است؛ مانند لوح شورای کتاب کودک و دیپلم افتخار IBBY برای کتاب «دیوانه و چاه»، نشان کلاغ سفید کتابخانهٔ مونیخ برای کتاب «تنبل پهلوان» در سال ۲۰۱۱، دیپلم افتخار نویسندهٔ برتر چهل سال (۱۳۵۷ - ۱۳۹۰) گروه کتابهای تصویری مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز و نامزدی جایزهٔ آسترید لینگرن ۲۰۲۰ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان. او از کودکی علاقهٔ بسیاری به خواندن کتاب داشت، اما بهخاطر کمبودن تعداد کتابهای کودک بیشتر آثار نظم و نثر کلاسیک را مطالعه میکرد. در کتاب «پهلوان پنبه» به قلم او میبینیم که بهسراغ آثار کلاسیک ایران رفته است.
بخشی از کتاب دختر نارنج و ترنج
«توی ساحل و روی دریا غوغایی بود. خرچنگهای راهراه چنگ میزدند و کوتولهٔ ریش قرمز میخواند و ماهیها و ستارههای دریایی و صدفها و لاکپشتها و نهنگها میرقصیدند. همه خوشحال بودند و سر از پا نمیشناختند. آنها توانسته بودند بعد از مدتها فولادزرهدیو و مادرش را شکست بدهند و دختر نارنج و ترنج را آزاد کنند. جشن و پایکوبی که تمام شد، خونبرف دستی به یال پرپشت و آبی تکشاخ کشید و گفت: «ازت ممنونم. اگه تو نبودی من هیچ وقت نمیتونستم از پس این کار بر بیام.» و سر اسب را بوسید.
اسب که بغض راه گلویش را بسته بود به سختی شیههای کشید و به طرف دریا دوید و در میان موجهای دریا گم شد. خونبرف از صورتماهی و بقیه جانوران دریایی خداحافظی کرد و به طرف قصرش راه افتاد. کمی که رفت، نارنج اول را قاچ کرد. یکدفعه دختری مثل ماه شب چهارده بیرون پرید و گفت: «نون، نون.» خونبرف نان نداشت، دختر آهی کشید و گفت: «جوون بیرحم من رو کشتی.» و یک قطره شبنم شد و توی نارنج چکید و نارنج بسته شد.
خونبرف خیلی ناراحت شد. اما کار از کار گذشته بود و پشیمانی سودی نداشت.
خونبرف دوباره به راه افتاد. رفت و رفت تا به چوپانی رسید. چوپان زیر درختی نشسته بود و نی میزد. خونبرف از چوپان نانی گرفت و به راهش ادامه داد. کمی که رفت نارنج دوم را قاچ کرد. دختری مثل پنجهٔ آفتاب پرید بیرون و گفت: «نون، نون.» خونبرف فوری نان را جلوی او گذاشت، دختر آهی کشید و گفت: «جوون بیرحم من رو کشتی.» و یک قطره شبنم شد و توی نارنج چکید و نارنج بسته شد.
خونبرف به نارنجها نگاه کرد و گریهاش گرفت. با خودش گفت: «چرا این جوری شد. من که بهش نون دادم.» بعد از غصه روی زمین نشست و دو دستی سرش را گرفت و گفت: «این چه کاری بود که من کردم. چرا این دو تا دختر بیچاره رو به کشتن دادم؟»
یکدفعه از بالای سرش صدایی شنید. یک نفر فریاد میزد: «نبر. نبر. صبر کن.» این صدای صورتماهی بود که سوار بر مرغ دریایی به آن طرف میآمد. کمی بعد مرغ دریایی جلوی پای خونبرف به زمین نشست. صورتماهی با عجله پایین پرید. آنقدر هول بود که ریش قرمز دووجبیاش زیر پایش ماند و کلهمعلق شد و لنگ در هوا ماند. خونبرف او را از روی زمین برداشت و سر و ته کرد و روی دستش نشاند و پرسید: «چی شده سلطان بزرگ؟ اتفاقی افتاده؟»
صورتماهی تندتند گفت: «نارنج ها، نارنجها رو چی کار کردی؟ اونها رو که نبریدی؟»
خونبرف با غصه سر تکان داد و گفت: «چرا. چرا بریدم.»
ـــ همهشون رو؟ همهشون رو بریدی؟»
حجم
۴۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه