دانلود و خرید کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک ویلیام سیل ترجمه احسان کرم ویسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک اثر ویلیام سیل

کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک

معرفی کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک

کتاب شرلوک هولمز و فاجعۀ کشتی تایتانیک نوشتۀ ویلیام سیل با ترجمۀ احسان کرم‌ویسی در نشر قطره به چاپ رسیده است. شرلوک هولمز و دکتر واتسون پس از یک دوره بازنشستگی با کشتی تایتانیک عازم مأموریت هستند. آن‌ها از دختری به نام کریستین نورتن که اسناد دولتی در دست دارد و می‌خواهد آن‌ها را به آمریکا برساند باید در این کشتی محافظت کنند.

درباره کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک

داستان شرلوک هولمز و فاجعۀ کشتی تایتانیک از زبان دکتر واتسون در ۱۹۱۲ روایت می‌شود. او که دوست و مصاحب قدیمی شرلوک هولمز بود، طبابت و داستان‌های هولمز را کنار گذاشته است و داستان‌های تاریخی می‌نویسد. مدتی هم از بازنشستگی شرلوک هولمز می‌گذرد و در ملکی کوچک در ساوت داونز زندگی می‌کند. او بسیار کم به شهر می‌رود و تنها مصاحب گهگاهی‌اش واتسون است. یک شب، فرستاده‌ای از جانب هولمز نزد واتسون می‌رود با این پیغام که فردا عازم آمریکا خواهند بود.

دولت آمریکا در مسئله‌ای محرمانه از هولمز تقاضای کمک کرده بود. او نیز از واتسون می‌خواست تا در نیویورک به یکدیگر ملحق شود. به این ترتیب، بازنشستگی هر دو به پایان می‌رسد و آماده می‌شوند تا با کشتی تایتانیک عازم آمریکا شوند. آن‌ها قرار است مأمور مخفی شوند و از دختر جوانی به نام کریستین نورتن محافظت کنند که اوراق محرمانۀ نظامی دستش است و می‌خواهد آن‌ها را به آمریکا برساند.

در ابتدا همه‌چیز خوب پیش می‌رود؛ اما کم‌کم اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد که باعث می‌شود شرلوک هولمز به امور مشکوک شود. با دزدیده شدن اسناد محرمانه، هولمز به صحنه می‌آید. این داستان تلفیقی از ماجراهای شرلوک هولمز و داستان تایتانیک است.

کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به همۀ دوستداران رمان‌های پلیسی و دنبال‌کنندگان ماجراهای شرلوک هولمز پیشنهاد می‌کنیم.

 بخشی از کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک

«ساعت یک ربع به ده، اتومبیل مای‌کرافت از ایستگاه واترلو به سمت ایستگاه قطار ویژهٔ تایتانیک حرکت کرد. چمدانم را با عجله بسته بودم، به این امید که اگر چیزی احتیاج داشتم و یادم رفته بود توی کشتی یا نیویورک بخرم. مای‌کرافت، از آخرین باری که حدود سه ماه پیش دیده بودمش، بیشتر به خودش رسیده بود و سرحال‌تر به نظر می‌رسید. انگار به توصیه‌ام برای رژیم گرفتن و ورزش کردن گوش داده بود. پیشم اعتراف کرده بود که اعضای باشگاه دیوژن، که ده‌ها سال بود می‌شناختندش، از اینکه می‌دیدند هر روز صبح پیاده‌روی می‌کند تعجب کرده بودند.

کنار خیابان ایستاده و منتظر بودیم تا راننده چمدانم را به باربر بدهد. مای‌کرافت گفت: «خوش بگذره، واتسون. به شرلوک بگو این سفر براش خاصیت داره.»

یک عکاس خبری از بین شلوغی خودش را بیرون کشید و دوربینش را به سمتمان گرفت. مای‌کرافت سریع برگشت توی ماشینش و به عکاس سمج پشت کرد. او هم پشیمان شد و سراغ سوژه‌ای رفت که آن‌قدر خجالتی نباشد.

مای‌کرافت گفت: «انگار حرکت تایتانیک واقعهٔ مهمیه. البته، قابل درکه. پارسال وقتی به آب انداختندش، بیشتر از صد هزار نفر اومده بودند تماشا. من این شانس رو داشتم که موقع آزمایش‌های دریاییش مدت کوتاهی بروم روی عرشه‌اش. کشتی قشنگیه؛ بزرگ‌ترین کشتی دنیاست. توش مثه یه شهره، برای سه هزار و سیصد نفر مسافر و خدمه جا داره. همه نوع وسیلهٔ سرگرمی و تفریح اون‌جا هست؛ زمینِ اسکواش، استخر، حتی آسانسورهایی که طبقه به طبقه بالا و پایین می‌برندت.»

«فکر می‌کردم از خیابان فلیت باید سوار شد. چرا از اینجا با قطار کشتی می‌رویم؟»

«گمونم نوع بلیت بی‌تأثیر نیست. اینجا فقط مسافرهای درجه یک رو می‌بره. درجه دو و سه‌ها چند ساعت پیش با قطار دیگه‌ای رفتند. شک ندارم توی راه چندتایی آدم معروف هم می‌بینی.»

«الان بیشتر دلم می‌خواد بدونم هولمز کجای اون کشتی عظیم‌الجثه جا گرفته. شمارهٔ کابینش رو می‌دونی؟»

«نزدیک کابین توئه. خودش پیدات می‌کنه. می‌دونی که واسه این کارها چه استعدادی داره. راستی یادت باشه، با یه اسم جعلی سفر می‌کنه. عاقلانه نبود بقیه بفهمند شرلوک هولمز توی کشتیه. فقط تو و ناخدا از وجودش خبر دارید، و البته خانم کریستن نورتن.»

«یه‌کم گیج شدم. شاید هم دارم پیر می‌شم، مای‌کرافت. ولی چرا به ناخدا گفتی شرلوک هولمز بین مسافرهاست؟ و دوشیزه نورتن کیه؟»

«آخ، دربارهٔ دوشیزه نورتن چیزی بهت نگفته بودم؟ پیک وزارت‌خونه‌ست. خیلی جوونه، ولی باهوش و خوش‌فکره. مأموریت داره یه سری اوراق نظامی رو به آمریکا برسونه. از شرلوک خواستم مراقبش باشه. به ناخدا گفته شده هر سه‌تاتون مأموریت محرمانه‌ای دارید. هر کمکی بخواهید بهتون می‌کنه.»

من همیشه آدم آرامی‌ام، ولی خوشم نمی‌آید گولم بزنند. مخصوصاً اگر دوستی چنین کاری کند. چند لحظه چیزی نگفتم تا عصبانیتم فروکش کند. بعد، با لحن آرام ولی محکمی به مای‌کرافت جواب دادم:

«یعنی داری می‌گی منم مأمور مخفی‌ام؟ فکر می‌کردم قراره با دوست قدیمیم به یه سفر دریایی راحت برم. اما این‌طور که به نظر می‌رسه افتاده‌ام تو هچل.»

«واتسون، واقعاً انگار عوض شدی ها. فکر می‌کردم هنوز ماجراجو باشی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

حجم

۱۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

قیمت:
۹۱,۰۰۰
تومان