کتاب جک ریچر (کتاب هشتم؛ دشمن)
معرفی کتاب جک ریچر (کتاب هشتم؛ دشمن)
کتاب دشمن نوشتهٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این کتاب هشتمین جلد از مجموعهٔ جک ریچر به قلم لی چایلد است.
درباره مجموعه کتابهای جک ریچر
چایلد تا به حال ۲۶ عنوان کتاب از سری داستانهای جک ریچر نوشته است. قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسه انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبهای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور، رابطه و تحت تعقیب عناوین برخی از این کتابها هستند که در قالب مجموعه چاپ شدهاند.
جک ریچر تکاوری تنها، خطرناک و خستگیناپذیر است که قبلا در ارتش خدمت میکرد. رمانهای این مجموعه به ماجراجوییهای هیجانانگیز این شخصیت در آمریکا و کشورهای دیگر میپردازد.
درباره کتاب دشمن
دشمن هشتمین داستان از مجموعه رمانهای جک ریچر به قلم لی چایلد است که گرچه در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، وقایع آن در سال ۱۹۹۰ اتفاق میافتد. زمانی که دیوار برلین فروریخته و جنگ سرد در شرف اتمام است، به جک ریچر اطلاع میدهند که یک مقام عالیرتبهٔ ارتش ایالات متحده به قتل رسیده و هنگامی که ریچر برای دادن خبر قتل به سراغ خانوادهٔ مقتول میرود، با جنازهای دیگر مواجه میشود: جنازهٔ همسر ژنرال.
ریچر برای یافتن پاسخ، جستوجوی خود در ارتش آمریکا را آغاز میکند. این پایان یک دوران نیست، بلکه آغاز یک جریان است. در واقع، این کتاب پیشدرآمدی است بر اولین کتاب مجموعهٔ جک ریچر، قتلگاه و این بازگشت به عقب، در کنار استفادهٔ دوبارهٔ نویسنده از راوی اول شخص، زیرمتن سیاسی داستان و مهارت نویسنده در نگارش داستانی جنایی، افتخاراتی برای کتاب به ارمغان آورد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
برندهٔ جایزهٔ مهارت ادبی در ژانر جنایی از Nero Award، برندهٔ جایزهٔ بهترین رمان سال از Barry Award، نامزد جایزهٔ بهترین کتاب جنایی سال از Dilys Award. ریچر همچنان یکی از دو یا سه شخصیتی است که در ژانر مرد تنها و جان سخت فرمانروایی میکنند.
خواندن کتاب دشمن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ماجراجویانه و اکشن پیشنهاد میکنیم.
درباره لی چایلد
جیم گرانت، با نام مستعار لی چایلد، نویسندهای بریتانیایی است که در سال ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد و پس از سالها زندگی در بیرمنگام، به تحصیل در رشتهٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، هجده سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا اینکه در ۴۰ سالگی، به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. او از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و از آنجا که همیشه به خواندن آثار ادبی علاقهمند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر را با نام قتلگاه منتشر کرد. قتلگاه، علاوه بر دریافت جایزهٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کمنظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین ترتیب، قسمتهای بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام، موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آوردند.
در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایینویسان آمریکا انتخاب شد. لی چایلد، اکنون با نوشتن چندین رمان جنایی و دریافت چندین جایزهٔ ادبی در این حوزه، جزء مجبوبترین نویسندگان ژانر جنایی در میان منتقدین و مخاطبان به حساب میآید.
بخشی از کتاب دشمن
«وخیم در حد حملهٔ قلبی. شاید اینها آخرین کلماتی بود که وقتی کِن کریمر آخرین نفسش را کشید و به درون ورطه سقوط کرد مانند آخرین طغیان ترس در ذهنش گذشته بود. از هر لحاظی پا را از حد فراتر گذاشته بود و خودش به درستی این را میدانست. در جایی بود که نباید میبود و با کسی بود که نباید میبود و چیزی همراهش بود که باید آن را در جای امنتری نگه میداشت. ولی داشت قسر درمیرفت. داشت پیروز میشد. در بازیاش کاملاً به برتری رسیده بود. احتمالاً لبخندی بر لب داشت. تا اینکه تپش ناگهانی داخل سینهاش بهش نارو زد. سپس شرایط بهکلی تغییر کرد. موفقیت به مصیبت آنی تبدیل شد. فرصتِ درست کردن اوضاع را نداشت.
هیچکس نمیداند حملهٔ قلبی چه حسی دارد. هیچ بازماندهای نیست که برایمان بگوید. پزشکها از بافتمردگی و لختگی خون و کمبود اکسیژن و انسداد رگها صحبت میکنند. یا انقباضهای تند دهلیز را پیشبینی میکنند، یا اصلاً چیزی پیشبینی نمیکنند. کلماتی از قبیل انفراکتوس و فیبریلاسیون به کار میبرند، ولی این کلمات هیچ مفهومی برای ما ندارند. بهتر است فقط بگویند یکدفعه میمیری. مسلماً کِن کریمر هم همینطور مرد. یکدفعه مرد و رازهایش را با خود به گور برد. هرچند دردسرهایی که از خود بهجا گذاشت نزدیک بود مرا هم به کشتن بدهد.
تنها توی یک دفترِ موقتی نشسته بودم. ساعتی روی دیوار بود. عقربهٔ ثانیهشمار نداشت. فقط عقربهٔ ساعتشمار و دقیقهشمار داشت. الکتریکی بود. تیکتاک نمیکرد. مثل اتاق، کاملاً بیصدا بود. با جدیت به عقربهٔ دقیقهشمار نگاه میکردم. حرکت نمیکرد.
منتظر ماندم.
حرکت کرد. شش درجه به جلو جهید. حرکتش مکانیکی و کنترلشده و دقیق بود. یکبار جهید و کمی لرزید و بعد متوقف شد.»
حجم
۴۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
حجم
۴۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه