دانلود و خرید کتاب اسطوره خیالی؛ جلد سوم مهران شاغ‌‌اندر
تصویر جلد کتاب اسطوره خیالی؛ جلد سوم

کتاب اسطوره خیالی؛ جلد سوم

معرفی کتاب اسطوره خیالی؛ جلد سوم

رمان دنباله‌دار اسطوره خیالی نوشته مهران شاغ‌اندر است که در موسسه آموزشی تالیفی ارشدان به چاپ رسیده است. این اثر یک داستان خیالی با ترکیبی از افسانه‌ها و اساطیر است که شما را به فضایی پرهیجان و رازآلود می‌برد.

درباره رمان اسطوره خیالی

علی مرد خودساخته و درستکاری است، که در اوج جوانی به موفقیت‌های چشمگیر و بزرگی رسیده و از موقعیت مالی و اجتماعی خوبی در شهر خودش برخوردار است ؛ اما ناگهان به دست بهترین دوستان و نزدیکانش، از عرش به فرش سقوط می‌کند و گرفتار مسائل و مشکلات طاقت‌فرسایی می‌شود...

این داستان شرح نبرد نابرابری است میان نیروهای خیر و شر با بیانی ساده و واقعی؛ اگرچه در این جنگ طولانی، بعضای از قدرت‌ها و مخلوقات ماوراء طبیعی همچون پری‌های دریایی، جن‌ها و زارها به یاری شخصیت داستان، علی می‌آیند؛ اما از آنجا که دست تقدیر و چرخ روزگار بازی‌های زیادی دارد، او از گزند طوفان حوادث و مشکلات در امان نمی‌ماند و گرفتار ماجراهای خارق العاده و شگفت‌انگیزی می‌شود و ده‌ها داستان تلخ و شیرین برایش پیش می‌آید..

خواندن رمان دنباله‌دار اسطوره خیالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه علاقه‌مندان به داستان‌های تخیلی و افسانه‌های پریان مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب اسطوره خیالی؛ جلد سوم

ماجرای دادگاه و حاج علی، فعلا تمام شد و تمام پول‌شان را به حساب دادگستری ریختند. علی باید فکری می‌کرد تا بتواند کارها و برنامه‌هایشان را پیش ببرد. شب که همگی دور هم جمع شدند، پس از خوردن شام، علی گفت: «باید چند روزی به سفر بروم ...»؛ به همین دلیل، همگی شوکه شدند و به هم ریختند.

صبرو که بیشتر از همه نگران شده بود، گفت: «علی جان، خواهش می‌کنم توی این شرایط، ما رو تنها نزار. تو هر وقت که به سفر رفتی، خیلی طول کشیده تا برگشتی.»

غلومک هم گفت: «علی رفتنش دست خودشه؛ اما، برگشتش دست خداست؛ فقط خدا می‌دونه که کِی برمی‌گرده.»

علی که این حرف غلومک را شنید، خندید و گفت: «من فقط چند روزی برای جلسه با یک مشتری ثروتمند که همه مرواریدها رو می‌خواد، به تهران می‌رم و زود هم برمی‌گردم. اگر به توافق رسیدیم و فهمیدم که آدم درست و مطمئنیه، اون‌وقت برمی‌گردم و تمام مرواریدها رو براش می‌برم و بهش تحویل می‌دم. اگر هم که با هم توافق نکردیم که هیچی، برمی‌گردم. فعلا به عنوان نمونه، چند دانه از مرواریدها رو با خودم می‌برم.»

صبرو گفت: «ما که فعلاً پول داریم؛ مگه خودت نگفتی که برای فروش مرواریدها، عجله نمی‌کنیم. پس، حالا چرا این‌قدر شتاب داری و می‌خوای هر چه زودتر بری و براشون مشتری پیدا کنی؟»

غلومک که بی‌خبری صبری را در واریز پول به دادگستری دید، نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و گفت: «ما دیگه هیچ پولی نداریم. من و علی امروز هر چی پول داشتیم، از حساب درآوردیم، پول‌های مغازه رو هم روش گذاشتیم و به حساب دادگستری ریختیم و همش تمامه تمام شد.»

صبرو با شنیدن حرف‌های غلومک، دو دستی زد به سرش و گفت: «ای خاک بر سر من نادون و خرفت بشه که همه پولهاتون رو بر باد دادم و همه‌ شما رو گرفتار کردم.»

علی حرفش را قطع کرد و گفت: «خدا نکنه؛ این حرفها رو نزن. ان‌شاءالله صدها سال تنت سلامت باشه و سر زنده بمونی. همه این پول‌ها و هر چه داریم و نداریم هم فدای یک تار موی سفید سرت بشه؛ غصه چی رو می‌خوری؟ به لطف خدا، اون‌قدر مروارید داریم که با فروشش، بیشتر از ده‌ها برابر اون پولی که به دادگاه دادیم، به دست میا‌ریم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان