دانلود و خرید کتاب آذرک، جادوگر بزرگ مسلم ناصری
تصویر جلد کتاب آذرک، جادوگر بزرگ

کتاب آذرک، جادوگر بزرگ

معرفی کتاب آذرک، جادوگر بزرگ

کتاب الکترونیکی آذرک، جادوگر بزرگ جلد هفتم از مجموعه داستان‌های آذرک است. مجموعه داستان‌های آذرک را مسلم ناصری نوشته و نشر افق آن‌ها را به چاپ رسانده است. هر جلد این مجموعه داستانی مستقل با ماجراجویی‌ها و چالش‌های خاص خود را دارد و به گونه‌ای طراحی شده‌ است که خوانندهٔ نوجوان را با جهانی پر از جادو و ماجراجویی همراه می‌کند.

درباره کتاب آذرک، جادوگر بزرگ

داستان آذرک، جادوگر بزرگ جلد هفتم و آخر این مجموعهٔ ماجراجویانه است.

آذرک شخصیت اصلی و قهرمان این مجموعه است که با ماجراجویی‌های فراوان و دنیایی پر از جادو روبه‌رو می‌شود. او شخصیتی کنجکاو، شجاع و دوست‌داشتنی است که به کشف حقیقت و حل مشکلات و کمک به بقیه علاقه دارد. آذرک برای خوانندگان جوان، الگویی از انعطاف‌پذیری و مقاومت در برابر سختی‌ها است و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با هوشمندی و خلاقیت، موانع را پشت سر گذاشت.

در طول داستان‌ها، آذرک اغلب با شخصیت‌هایی از جادوگران گوناگون و موجودات خیالی مواجه می‌شود که هر کدام به نوعی به رشد شخصیت و توانایی‌های او کمک می‌کنند. این تعاملات علاوه‌بر اینکه آذرک را در موقعیت‌های جدید و چالش‌برانگیز قرار می‌دهند، به او درس‌هایی در مورد اهمیت اعتماد، دوستی و مسئولیت‌پذیری می‌آموزند.

داستان‌های آذرک همچنین پلی بین دنیای واقعی خوانندگان و دنیای خیالی داستان است. او نمایندهٔ نوجوانانی است که با وجود سن کم، قادر به انجام کارهای بزرگ و ارزشمندی هستند. در هر جلد، آذرک مهارت‌ها و توانایی‌های جدیدی را کشف می‌کند که به او کمک می‌کنند تا به هدف‌های بزرگ‌تر و مهم‌تری دست یابد. این داستان‌ها به خوانندگان نوجوان انگیزه می‌دهد تا رؤیاهای خود را دنبال کنند و آن‌‌ها را تشویق می‌کند تا در مواجهه با مشکلات، به خودشان اعتماد کنند و به آن‌ها به چشم فرصت‌هایی برای یادگیری نگاه کنند.

کتاب آذرک، جادوگر بزرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این مجموعه مناسب گروه سنی نوجوان است.

بخشی از کتاب آذرک، جادوگر بزرگ

«معلوم بود سر صبحی راننده چرت می‌زند. آذرک به علی‌بابا خیره شد؛ پیرمرد کری که یک پایش می‌لنگید. حتی گوش‌هایش خوب نمی‌شنیدند. می‌خواست جیغ بکشد. ماشین خیلی نزدیک شده بود. علی بابا هنوز به خط سفید وسط خیابان نرسیده بود.

صدای ترمز بلند ماشین، لحظه‌ای در خیابان پیچید. آذرک چشمانش را بست و فکر کرد کاش پیرمرد توی پیاده‌رو بود. راننده که فکر می‌کرد یک نفر را له کرده، فوری پایین آمد. رنگش پریده بود. معلوم بود خیلی ترسیده. وقتی کسی را ندید، باتعجب به اطراف نگاه کرد. بعد هم نشست پشت فرمان و دور شد.

آذرک باور نمی‌کرد که چنیین اتفاقی افتاده باشد. احساس می‌کرد بار سنگینی روی دوشش افتاده و نمی‌تواند نفس بکشد. احساس می‌کرد خوابش می‌آید. هنوز صدای ترمز توی گوشش بود. وقتی علی‌بابا را دید که جلوتر عصا می‌زد و به‌طرف خانه‌اش می‌رفت، تعجبش بیش‌تر شد. نفهمید چه شده. احساس خستگی زیادی می‌کرد. پلک‌هایش سنگین شده بودند. زیرلب گفت: «چه شد؟»

جلو رفت.

ــ سلام علی‌بابا!

باباعلی سری تکان داد و لبخندی زد. همه او را می‌شناختند. آذرک از کنار او گذشت. دست و پایش می‌لرزیدند. علی‌بابا در یک لحظه از وسط خیابان رسیده بود به پیاده‌رو! چه‌طور این کار شده بود؟ هنوز بوی کشیده شدن لاستیک ماشین روی آسفالت حس می‌شد. سیاهی جای لاستیک‌ها هم برق می‌زد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان