کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند
معرفی کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند
کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند (جلد ۱۱) نوشتهٔ بروس کاویل و الیزابت لوی و ترجمهٔ فرمهر منجزی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای کودکان نوشته شده است.
درباره کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند
کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند (جلد ۱۱) جزو مجموعهٔ «این دختر نمیداند از دست پدر و مادرش چه کند!» است. این رمان ۱۹ فصل دارد. داستان چیست؟ «آمبر براون» در این کتاب درمییابد که تغییرهای بزرگ گاه خوبند، اما گاهی هم دردهای بزرگی با خودشان به همراه میآورند. با این کودک همراه شوید. نویسندگان این مجموعهٔ چندجلدی به نام «آمبر براون»، با خلق داستانهایی طنز از زبان این کودک، احساسات تلخ و شیرین او را پس از جداییِ پدر و مادرش از یکدیگر، بهشکلی واقعی به تصویر کشیدهاند.
خواندن کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آمبر براون اسباب کشی می کند
«مامان جلو در اتاقم ایستاده، بداخلاق به نظر میرسد: «آمبر واقعاً باید باز کردن کارتنها را تمام کنی. میدانم روزهای یکشنبه خسته میشوی، اما الان پنجشنبه است و تو هنوز کارت را شروع هم نکردهای. اگر این وضعیت برای تو مهم نیست و ناراحتت نمیکند، کمکم دارد مرا عصبی میکند. هر بار این همه کارتن را میبینم، این حس بهم دست میدهد که هنوز در حال اسبابکشی هستیم.»
نمیخواهم حرفش را قبول کنم، اما این کارتنها کمکم دارند مرا هم عصبی میکنند.
مامان میگوید: «زود باش، باز کردن کارتنها بهتر از کارتنهای بسته است. من که ازت نمیخواهم چیزی را دور بیندازی.»
ـــ باشد، قبول. اما میخواهم این کار را تنهایی انجام بدهم.
راستش وقتی مامان وسایل آشپزخانه را میچید من دور و برش نبودم و برای همین هم موقع پیدا کردن چیزی توی آشپزخانه حسابی گیج میشوم. اما توی اتاقم میخواهم بدانم هر چیزی کجاست.
مامان کمک میکند درِ کارتنها را باز کنیم و بعد خودم شروع میکنم به چیدن وسایلم.
خالی کردن کارتنها به آن بدی هم که فکر میکردم نیست. چیدن کتابها راحتتر است. دوست دارم آنها را توی قفسه بگذارم و ببینم هنوز جا برای کتابهای جدید هم هست یا نه، چون در خانهٔ قبلی چنین امکانی را نداشتم.
خالی کردن کارتنها مثل خوردن بادامزمینی است. وقتی شروع کنی، دیگر به سختی میتوانی جلو خودت را بگیری. راستش تصمیم گرفتهام تکتک کارتنها را خالی کنم.
وقتی کارم تمام میشود، میبینم حسابی کثیف و شلخته شدهام.
چیزی که خیلی توی خانهٔ جدیدمان دوست دارم این است که توی اتاق خودم حمام دارم. شاید هم باید بگویم دوش دارم، چون توی این حمام وان نیست، فقط یک دوش است. یک کابین کاشیکاری شده با یک در شیشهای.
واقعاً دیگر وقتش شده این کثیفیها را از خودم پاک کنم.
میروم توی حمام و آب را باز میکنم. از پشت در شیشهای که بیرون را نگاه میکنم، احساس میکنم توی آکواریوم هستم. از اینکه ته یک آکواریوم باشم میترسم. اما راستش یک جورهایی آکواریوم را دوست دارم.
نمیدانم زندگی کردن توی یک آکواریوم واقعی چطوری است. چه نوع ماهیای خواهم بود؟ نمیخواهم کوسهماهی باشم. از این ماهی رنگیها، یعنی گاپی هم نه. ماهی قرمز هم نه. اوه، میدانم. یک آمبرماهی!
یک آمبرماهی آب بیشتری لازم دارد. نمیدانم میشود این کابین دوش را مثل آکواریوم پر آب کنم یا نه.
روی راه آب مینشینم تا ببینم چه میشود. این هم خودش یک جور تجربه است.
آب بالا میآید. درست شد.
احساس دانشمند بودن بهم دست داده.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه