کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم
معرفی کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم
کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم نوشتهٔ ری مانک و ترجمهٔ همایون کاکاسلطانی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه «چگونه بخوانیمِ» نشر نی است.
درباره مجموعه چگونه بخوانیم
این مجموعه بر پایهٔ فکری بسیار ساده اما تازه استوار است. بیشتر کتابهایی که برای آشنایی مبتدیان با متفکران و نویسندگان بزرگ منتشر میشوند یا زندگینامههایی سروتهزده ارائه میکنند یا خلاصههایی فشرده از نوشتههای عمدهٔ ایشان، یا شاید هر دوی اینها. «چگونه بخوانیم» برعکس، خواننده را همراه با راهنماییهای نویسندهای کارشناس رودرروی خود نوشتهها میگذارد. نقطهٔ آغاز این کتابها این فکر است که برای نزدیکشدن به آنچه مدنظر یک نویسنده است باید به کلمههایی نزدیک شوید که او در عمل به کار بسته است و باید بیاموزید که آن کلمهها را چگونه بخوانید.
هر کتابِ این مجموعه بهنحوی به خواندن نوشتههای یک متفکر در محضر استادی کارآشنا میماند. هر نویسنده حدوداً ۱۰ قطعهٔ کوتاه از کارهای متفکری را برمیگزیند سپس موبهمو آن را حلاجی میکند تا اندیشههای محوریشان را بازنماید و بدینوسیله درهای ورود به کل یک جهان فکری را به روی خواننده بگشاید.
درباره کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم
لودویگ ویتگنشتاین، بنا به توافقی همگانی، یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم است. مسئلهٔ چگونه خواندن او، از زمان انتشار نخستین کتابش یعنی رسالهٔ منطقیفلسفی در سال ۱۹۲۱ به بعد، باعث بگومگوی فراوانی شده است. هیچ اتفاق نظری وجود ندارد که تراکتاتوس را چگونه باید تفسیر کرد، اثر بعدیاش یعنی پژوهشهای فلسفی را چگونه باید خواند، و تا چه اندازه پژوهشها تراکتاتوس را بیاعتبار میسازد.
در این شرایط، انتشار کتابی موسوم به چگونه ویتگنشتاین بخوانیم بیاندازه جسورانه است.
گزیدههای نوشتههای خود ویتگنشتاین که در زیر نقل میشوند و مورد بحث قرار میگیرند، عمدتاً به ترتیب گاهشماری مرتب شدهاند و ری مانک در لابهلای تفسیرِ خودش برخی جزئیات زندگینامهای را نیز بهدست میدهد.
ویتگنشتاین به سال ۱۸۸۹ در یکی از ثروتمندترین خانوادههای امپراطوری اتریشمجارستان در وین به دنیا آمد. پدرش یکی از صاحبان صنایع بود که کل صنعت آهن و فولاد اتریش را عملاً در تملک داشت. ویتگنشتاین تحت تأثیر پدرش مهندسی خواند، ابتدا در برلین و سپس در منچستر، اما پس از آن مسحور مسائل فلسفی شد و در پاییز سال ۱۹۱۱ برای مطالعه نزد راسل به کمبریج آمد. بلافاصله شاگرد محبوب راسل شد و راسل به او بهمنزلهٔ راهحلی برای مسائل لاینحل فلسفهٔ منطق مینگریست. ویتگنشتاین در سال ۱۹۱۳ کمبریج را ترک کرد تا بهتنهایی در نروژ زندگی کند، به این امید که این انزوا کمکحال تمرکزش باشد. پیش از بازگشت به وین، در آستانهٔ جنگ جهانی اول یک سالی را در نروژ گذراند و دربارهٔ منطق اندیشید.
در خلال جنگ در ارتش اتریش به خدمت نظام مشغول شد و در پایان جنگ به اسارت ایتالیاییها درآمد. تا آن زمان رسالهٔ منطقیفلسفی را به پایان رسانده بود، هرچند این کتاب تا سال ۱۹۲۱ منتشر نشد. ویتگنشتاین با این طرز فکر که در تراکتاتوس همهٔ مسائل فلسفی را حل کرده است، فلسفه را رها کرد و آموزگار مدرسه شد. دورهٔ معلمیاش کوتاه، ناموفق و فلاکتبار بود. در سال ۱۹۲۶ به معماری روی آورد، این دوره پیش از بازگشت به کمبریج در سال ۱۹۲۹ و کار مجدد بر روی فلسفه بود. او در این دوره متقاعد شد که تراکتاتوس راهحل نهایی همهٔ مسائل فلسفی را بهدست نداده است.
ویتگنشتاین از سال ۱۹۲۹ تا زمان مرگش در سال ۱۹۵۱ شیوهٔ نوین فلسفیدن را که در تاریخ این موضوع بیسابقه بود، طرحریزی کرد. این شیوهٔ نوین میکوشد به این بینش تراکتاتوس وفادار بماند که فلسفه نمیتواند یک علم یا چیزی شبیه آن باشد. فلسفه نه یک مجموعهٔ آموزه، بلکه یک فعالیت است؛ فعالیت شفافسازی ابهامات حاصل از افسونهای زبان. این درک از موضوع بنیادیترین و مهمترین سهم ویتگنشتاین در فلسفه است.
خواندن کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید به سراغ آثار و اندیشهٔ ویتگنشتاین بروید حتما این کتاب را بخوانید.
بخشی از کتاب چگونه ویتگنشتاین بخوانیم
«ویتگنشتاین در سال ۱۹۲۱، هشت سال پس از انتشار نقدش بر کتاب علم منطق کافی، نخستین و تنها کتابش را منتشر کرد. آنطور که این پیشگفتار روشن میسازد، گمان میشد آخرین حرف در خصوص مسائل فلسفی باشد و فلسفه را به پایان برساند (و همانطور که انتظار میرفت ویتگنشتاین وقتی کتاب را به پایان رساند از فلسفه دست کشید، و شش سال پس از انتشار تراکتاتوس زمانی به فلسفه بازگشت که متقاعد شد حرفش، با این همه، حرف آخر دربارهٔ این موضوع نیست).
راسل رؤیای تأسیس مکتبی از فلاسفهٔ تعلیمدیده در ریاضیات را در سر پرورانده بود که «اذهان دقیق» شان در برابر وسوسههای «کلیگوییهای عظیم» مقاومت خواهد کرد؛ تمام آن رؤیا اشتباه بود. ماحصل کار ویتگنشتاین ــ مردی که راسل او را تجسم آن رؤیا میدانست ــ کتابی بود که به دنبال پرهیز از نهفقط «کلیگوییهای عظیم»، بلکه هرگونه پاسخ به مسائل فلسفی ــ آنگونه که سنتاً مطرح میشدند ــ بود.
فلسفه رفع و رجوع و مسائلش یک بار برای همیشه حل خواهد شد؛ آن هم نه با ارائهٔ پاسخهای نو به پرسشهای کهنه، بلکه با نشاندادن بدساختبودن آن پرسشها و نشاندادن اینکه ریشهٔ طرح آن پرسشها چیزی بیش از «بدفهمی منطق زبانمان» نیست.
راسل نشان داده بود ــ یا تلاش میکرد نشان دهد ــ که نگرههای متافیزیکی لایبنیتس بر فهم نادرست ماهیت گزارهها مبتنی است. ویتگنشتاین میخواست بنمایاند که همهٔ نگرههای فلسفی بر فهم اشتباه از ماهیت گزارهها مبتنیاند. درواقع همهٔ پرسشهای فلاسفه، بر چنین بدفهمیهایی مبتنیاند.
اقدام به پاسخگویی به پرسشی فلسفی، پیشاپیش ارتکاب «اشتباهی سنگین» است. اشتباه از نوعی که کافی در دفاع از منطق ارسطویی مرتکب شد. فهم درست منطق زبانمان، لازمهٔ پرهیز از این خطا است. به محض اینکه کسی آن فهم را داشته باشد، پرسش فلسفی مطرح نخواهد شد، زیرا با چنین فهمی میتوان دید که هرگونه اقدام به پرسش ــ چه رسد به پاسخگویی ــ فلسفی، از درهمریختگی در خصوص منطق زبانمان ناشی میشد. میان آنچه اندیشیدنی است و آنچه اندیشیدنی نیست، میان معنا و بیمعنایی خطی ترسیم خواهد شد، خواهیم دید که کل فلسفه آنطور که سنتاً درک میشد، در قسمت اشتباه آن خط قرار میگیرد. بدین شیوه نشان داده میشود که «کلیگوییهای عظیم» کاذب نیستند، بلکه مُهملاند (nonsense).
اما صبر کنید! آیا این نگره که همهٔ مسائل فلسفی بر سوءتفاهم منطق زبانمان مبتنیاند، خودش «کلیگویی عظیم» نیست؟ و از اینرو، آیا باید آن را مُهمل به حساب بیاوریم؟ ویتگنشتاین در پیشگفتار تراکتاتوس به این مسئله اشاره میکند وقتی میگوید:
از اینرو این کتاب برای اندیشه ــ یا نه برای اندیشه بلکه برای بیان اندیشهها ــ مرزی ترسیم میکند، زیرا اگر قرار است برای اندیشه مرزی ترسیم شود، باید بتوانیم به هر دو سوی این مرز بیاندیشیم (لذا باید بتوانیم به آنچه نمیتوان اندیشید، بیاندیشیم).»
حجم
۱۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۱۱۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه