دانلود و خرید کتاب به دنبال طلا نباش طلایی شو (۲) فهیمه ارژنگی
تصویر جلد کتاب به دنبال طلا نباش طلایی شو (۲)

کتاب به دنبال طلا نباش طلایی شو (۲)

انتشارات:بهار سبز
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به دنبال طلا نباش طلایی شو (۲)

«به دنبال طلا نباش طلایی شو» جلد دوم از مجموعه داستان‌های جذاب و آموزنده برای ساختن زندگی بهتر به گردآوری فهیمه ارژنگی(-۱۳۵۱) و با همکاری مسعود لعلی(-۱۳۵۵) است. در یکی از داستان‌های این کتاب می‌خوانیم: خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می‌زد که به زن گریانی رسید. پرسید: چرا می‌گریی؟ - چون به زندگی‌ام می‌اندیشم، به جوانی‌ام، به زیبایی‌ای که در آینه می‌دیدم، و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی‌رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است، می‌دانست که من بهار عمرم را به یاد می‌آورم و می‌گریم. خردمند در میان دشت برف‌آگین ایستاد، به نقطه‌ای خیره شده و به فکر فرو رفت. زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آنجا چه می‌بینید؟ خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ... خداوند، آنگاه که قدرت حافظه را به من می‌بخشید، بسیار سخاوتمند بود. چون می‌دانست در زمستان، همواره می‌توانم بهار را به یاد آورم و لبخند بزنم.
*Sana*
۱۳۹۵/۰۹/۲۰

باسلام.این برنامه عالیه ممنون از نویسندش

روزی جوانی از پیری نصیحت خواست. گفت: ای جوان قرآن بخوان قبل از آنکه برایت قرآن بخوانند! نماز بخوان قبل از آنکه برایت نماز بخوانند! از تجربۀ دیگران استفاده کن. قبل از آنکه تجربۀ دیگران شوی!
وهب حسینی
آینه چون نقش تو بنمود راست.... پیرزنی در آینه نگاه می‌کرد؛ دید چشم‌هایش گود رفته، صورتش چین خورده و رنگش پریده است. با خود گفت: معلوم می‌شود دیگر مثل قبل آینه نمی‌سازند.
وهب حسینی
چه زیبا گفته زنده‌یاد دکتر علی شریعتی: «هرگز از کسی که با من موافق بوده چیزی یاد نگرفته‌ام.»
بهار
آنقدر در زمین لطافت هست که به آن روز و شب رکوع کنی خشم را بسپاری به آب روان با کمی مهر سدّ جوع کنی بروی با بهانه‌ای زیبا ناگهان عشق را شروع کنی آنقدر شعر خوب و زیبا هست که بخواهی به آن رجوع کنی آسمان حدّ هم‌طرازی توست گر به زیر آیی و خضوع کنی شب یلدا بدون پایان نیست می‌توانی از آن طلوع کنی «مجتبی کاشانی»
بهار
ـ «تا به حال چند بار خود را از نعمات خداوند محروم کرده‌ایم! فقط به این خاطر که ظاهر امر آن‌طور که ما انتظار داشته‌ایم نبوده است.»
بهار
تنها شما هستید که سرنوشت خود را رقم می‌زنید. متأسفانه اکثر مردم اشتباهات و اهمال‌کاری‌های خود را در زندگی به گردن تقدیر می‌اندازند.
بهار
قطع امید از قطع نخاع بدتر است.
بهار
قدرت حافظه خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می‌زد که به زن گریانی رسید. پرسید: چرا می‌گریی؟ - چون به زندگی‌ام می‌اندیشم، به جوانی‌ام، به زیبایی‌ای که در آینه می‌دیدم، و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی‌رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است، می‌دانست که من بهار عمرم را به یاد می‌آورم و می‌گریم. خردمند در میان دشت برف‌آگین ایستاد، به نقطه‌ای خیره شده و به فکر فرو رفت. زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آنجا چه می‌بینید؟ خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ... خداوند، آنگاه که قدرت حافظه را به من می‌بخشید، بسیار سخاوتمند بود. چون می‌دانست در زمستان، همواره می‌توانم بهار را به یاد آورم و لبخند بزنم.
بهار
روزی هارون از ابن‌سماک موعظه و پندی درخواست کرد. ابن‌سماک گفت: ای هارون! بترس از اینکه وسعت بهشت به مقدار آسمان‌ها و زمین باشد و آنگاه برای تو، به اندازۀ جای پایی هم نباشد.
بهار
به او اعتماد کن، وقتی که نیرویت کم است! به او اعتماد کن، زیرا وقتی که به سادگی به او اعتماد کنی، اعتمادت سخت‌ترین چیزها خواهد بود. آیا راه، سخت و ناهموار است؟ آن را به خدا بسپار! آیا می‌کاری و برداشت نمی‌کنی؟ آن را به خدا بسپار. ارادۀ انسانی خود را به او بسپار. با تواضع گوش کن و خاموش باش. ذهن تو از عشق الهی لبریز می‌شود. آن را به خدا بسپار! در این دنیای گذرا، دنیایی که چیزها می‌آیند و می‌روند، هیچ‌چیز باقی نمی‌ماند. پس آیا چیزی ارزش نگران شدن دارد.
بهار

حجم

۱۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۱۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان