کتاب بازگشت کنشگر
معرفی کتاب بازگشت کنشگر
کتاب بازگشت کنشگر نوشتهٔ آلن تورن و ترجمهٔ سلمان صادقی زاده است. نشر ثالث این کتاب در حوزهٔ جامعهشناسی را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر از نظریهٔ اجتماعی در جامعهٔ پساصنعتی سخن گفته است. این اثر از مجموعهٔ «فلسفه و علوم اجتماعی» است.
درباره کتاب بازگشت کنشگر
آلن تورن در کتاب بازگشت کنشگر نظریهٔ اجتماعی در جامعهٔ پساصنعتی خود را شرح داده است. نویسنده بر این عقیده است که نگارش این کتاب در لحظهای صورت گرفته که میتوان از آن بهعنوان نزدیکترین لحظه به فروپاشی نظامهای کهن تحلیل یاد کرد. در همان حال بحران اقتصادی در شرف بهبود است. آنچه تاکنون رخ داده، دگرگونی بزرگی در الگوهای فرهنگی و پدیدار شدن مرحلهای جدید از فعالیت اقتصادی است. این دو تحول ضرورتی فوری را برای بازاندیشی دربارهٔ علوم اجتماعی به وجود آورده است. یک قرن و نیم پیش، در آغاز انقلاب فرانسه و در سپیدهدم عصر صنعتی، جامعهشناسی کلاسیک به مثابهٔ بازنمایی جدیدی از زندگی اجتماعی متولد شد. نباید ما هم از کلاسیکها پیروی کنیم و مانند آنها ضرورت نوزایی در اندیشهٔ اجتماعی را به رسمیت بشناسیم؟ جواب نویسنده به این پرسش «آری» است، اما چگونه؟ این اثر را بخوانید تا بدانید. کتاب حاضر در سه بخش نگاشته شده که عنوان آنها عبارت است از «بازنمایی نوینی از زندگی اجتماعی»، «جامعهشناسی کنش» و «پرسش از اکنون».
خواندن کتاب بازگشت کنشگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بازگشت کنشگر
«جهتگیری ضدسرمایهدارانه، ضدامپریالیستی و ضداستعماری این شورشها با دغدغهٔ جنبشهای اجتماعی جدید فاصلهٔ زیادی داشت و این امر را به ویژه در ایالات متحد میتوان دید: جنبش آزادی بیان در برکلی در ۱۹۶۴ چه وجه اشتراکی با ایدئولوژی اسدیاس در کلمبیا یا ایدئولوژی ودرمنها داشت؟ وضعیتی مشابه را میتوان در فرانسهٔ ۱۹۶۸ دید که در آن، با باز شدن فضای فرهنگی، جنبشهای اجتماعی نوپدید چنان با ایدئولوژیهای چپگرا درآمیختند که بدون حذف تعارضاتشان، به تقویت هر دو انجامید.
(با توجه به تعارضات و پیچیدگیهای درونی جنبشهای دههٔ ۱۹۶۰) کسانی که آنها را مطالعه کردند، حق دارند ادعا کنند که ضعف تحلیلهایشان گریزناپذیر بوده است. مارکس زمانی که نظریهٔ عمومی خود دربارهٔ سرمایهداری را ارائه میکرد، نمیتوانست (با نگاهی مقایسهای) شرایط منحصربهفرد سرمایهداری در انگلستان را دریابد، زیرا این کشور با فاصلهای زیاد از دیگر کشورها، تنها نمونهٔ برجسته سرمایهداری به شمار میآمد و از این رو ملاک نظریهٔ مارکس قرار گرفت. به همین سان، آنچه در دههٔ ۱۹۶۰ از همه چیز مهمتر بود، درک کنشگران و زمینههای جدید منازعههای اجتماعی بود. چه این توجیه را بپذیریم یا نه، دیگر نمیتوان به سادگی ساختار اجتماعی خاصی را با مختصات تاریخی خاص پیوند داد، بلکه باید شکل عام را از شکل خاص در جنبشهای اجتماعی تفکیک کرد. انجام این کار بایسته است؛ به ویژه از آن جهت که موضوعات مربوط به اعتراضات بزرگ به خلق کنشهای سیاسی جدید یا مهم نینجامید. جنبش کارگری و به ویژه اتحادیهگرایی به سرعت با گروهها، جنبشها و احزاب سوسیالیست گره خورد، اما جنبشهای اجتماعی جدید فقط توانستند احزابی ضعیف در حوزهٔ محیطزیست به وجود آورند (بجز در آلمان) و جنبشگران فمینیستی را به مناصب عمومی برساند؛ جنبشی که اهمیت آن به لحاظ تأثیرگذاری بر افکار عمومی به مراتب مهمتر از تعداد محدود آرای بهدستآمده بود. بنابراین در وهلهٔ نخست باید به مختصات تاریخی خاصی توجه کرد که جنبشهای اجتماعی جدید در آن پا به عرصهٔ ظهور گذاردند، و این پرسش را طرح کرد که آیا افول جنبشهای اجتماعی جدید پیامد این مختصات تاریخی موقتیاند یا آنکه این جنبشها به طور کلی در معرض نابودیاند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه