کتاب سه گانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم)
معرفی کتاب سه گانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم)
کتاب سهگانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم) نوشتهٔ ماریا وی. اسنایدر با ترجمهٔ زهرا لاری و ویراستاری ناهید علیخانی در انتشارات طلوع ققنوس چاپ شده است. این کتاب آخرین جلد از این مجموعه است.
درباره کتاب سهگانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم)
سهگانهٔ یلنا داستانی فانتزی است و در فضایی جادویی روایت میشود. این اثر دربارهٔ یلنا و تلاش همیشگی او برای حفاظت از جان خود و اطرافیانش است. یلنا در جلد اول، دانش سایه خود را در محاصرهٔ دشمنان مییابد و بهکمک تواناییهایی که همیشه نجاتش دادهاند تلاش میکند این بار نیز از خطر رهایی یابد.
جلد دوم به یلنا و قدرتهای ازدسترفتهاش میپردازد و اینکه آیا یلنا میتواند قدرتش را بازیابد. آیا یلنا بدون قدرتهای جادویی میتواند از خودش و نزدیکانش دفاع کند؟
در کتاب سوم آخرین چالش دشوار پیش روی یلنا قرار میگیرد. او و والک که پس از مدتها دشمنی، دوستیای میان خود برپا کردهاند، چارهای ندارند جز اینکه از خانوادهشان در برابرِ جنگ و خونریزی محافظت کنند. یلنا و والک، هر یک به سرزمینی خاص تعلق دارند؛ دو سرزمینی که مدتها در جنگ با هم بودهاند. آیا یلنا و والک میتوانند این جنگ را به پایان برسانند و کاری کنند که این دو قلمرو باهم به صلح برسند و خانوادهٔ آنها نیز در امان بمانند؟
خواندن کتاب سهگانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای فانتزی و تخیلی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سهگانه یلنا (جلد سوم؛ دانش سپیده دم)
«جانکو در برابر تمایل به خاراندن سرش مقاومت کرد. فرقی نمیکرد موهایش را چه رنگی بکند، چون همیشه باعث میشد پوست سرش خارش شدیدی بگیرد و گوش مصنوعی روی گوش زخمیاش به ناراحتی او افزوده بود. عرق زیر بتونه جمع شده بود و او را کلافه کرده بود. گرما و رطوبت را به اینها اضافه کنید و جانکو بهشدت مشتاق بود که مأموریتی در صفحه یخی شمالی به او بدهند. در حال حاضر بهشدت خوشحال میشد که سرمازدگی را تحمل کند و از دست گربه برفیها فرار کند. بهتر از این بود که از زنبورهای گرین بلید کشنده فرار کند.
صدای جیرجیر چوب و تقتق افسار، جانکو را از بدبختی بیرون آورد. گردنش را از مخفیگاهش خم کرد و به دوروبر بوتهای نگاه انداخت. همانطور که انتظار داشت، یک گاری نزدیک میشد و بهطرف چپ میرفت. دو اسب با سرعت زیاد آن را میکشیدند. همانطور که سرعت آنها کم میشد جانکو منتظر ماند. گاریچی - یک مرد قدبلند بهشدت لاغر گرین بلید که جانکو لقب خلالدندان به او داده بود - حتماً تنهی درختی را که آنطرف جاده افتاده بوده، دیده بود. درخت آنقدر بزرگ نبود که گاری را به طور کامل متوقف کند، اما برای ادامهی مسیر، گاریچی باید آن را بااحتیاط به کنار هل میداد، وگرنه ممکن بود چرخهای گاریاش بشکند. جانکو وزنش را روی پاشنههایش انداخت. وقتی اسبها روی تنهی درخت رفتند، پشت گاری رفت و وقتی چرخها به مانع خوردند، سوار گاری شد و زیر برزنت رفت و وقتی خودش را بین بقیهی وسایل جا میداد، مراقب بود به کیسههای زغال سفید برخورد نکند. بعد از کنارزدن تنهی درخت، سرعت گاری زیاد شد. جانکو پوزخند زد و مشتش را تکان داد. خلالدندان اصلاً متوجه نشده بود که مسافری سوار کرده است. جانکو که متوجه نبود چقدر طول میکشد تا دوباره توقف کنند، در حالت راحتی قرار گرفت.
دو هفته بود که جانکو تحویل بار به پادگان گرین بلید را زیر نظر گرفته بود و پیگیری میکرد، و سعی کرده بود تشخیص دهد کدام گاری حامل توبوروما برای سرآشپز است تا در غذای پادگان استفاده کند. این کار سختتر از آن بود که انتظار داشت، چون از برزنت استفاده میکردند و برنامهی مشخصی نداشتند. اما وقتی متوجه شد که خلالدندان مسئول تحویل است، طولی نکشید راهی برای سوارشدن به گاری پیدا کند تا بفهمد توبوروما از کجا میآید.
جانکو تودهای را که زیرپیراهنش بود بررسی کرد تا مطمئن شود سر جایش است. آویز سپرتهی اجازه نمیداد جادوگران کارتل او را شستشوی مغزی دهند یا شناسایی کنند. آنها ترجیح میدادند مراقب جاسوسان باشند و به همین علت بود که جانکو نمیتوانست سوار بر اسب گاری را دنبال کند.
وقتی که غروب شد، جانکو حدس زد که خلالدندان برای شب اتراق میکند. به یاد کارخانهی تولید توبورومای ژنرال بِرِیزِل افتاد. عطر شیرین دارو را مایلها در مسیر باد استشمام کرده بودند. شک داشت که تعداد زیادی از اهالی گرین بلید این عطر را تشخیص دهند. بااینوجود، حتماً پیداکردن نقطهای دورافتاده برای تولید این ماده دشوار بوده است، زیرا دهها شهرک کوچک در سراسر جنگل گرین بلید که دو سوم قلمرو آنها را تشکیل میداد، وجود داشت. چند ساعت بعد که سرعت گاری کم شد، جانکو آمادهی پایینرفتن شد. با آنکه مطمئن بود بهراحتی از پس خلالدندان برمیآید، نمیخواست مأموریت را خراب کند. هدف از آن گردآوری اطلاعات بود. آری، همکارش، بر اهمیت دیدهنشدن به او تأکید کرده بود.
قبل از ایستادن اسبها، پایین پرید و روی جاده افتاد. وقتی گاری همچنان بهطرف نور زرد درخشان رفت، جانکو به داخل جنگل رفت. شاید خلالدندان قصد داشت شب را در یکی از اقامتگاهها بماند. باتوجهبه دور بودن نور، جانکو حدس زد که حتماً یکی از روستاهای بزرگتر است.
جانکو عجله کرد که به او برسد، اما در حاشیهی ... شهرک؟ مکث کرد. از میان درختان به مجموعهی وسیع ساختمانها و کارخانهها نگاه کرد. حتی در این ساعات پایانی هم مردم در بین آنها در جنبوجوش بودند. گلخانههای شیشهای بسیار بلند که مانند انگشتانی ردیف شده بودند - در مجموع ده گلخانه - پر از گیاه بودند. شیرینی معطر توبوروما هوا را پرکرده بود و با عطر مرکبات کاملاً مشخصات کورورا ترکیب شده بود.»
حجم
۳۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲۵ صفحه
حجم
۳۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲۵ صفحه