کتاب مثلث باش!
معرفی کتاب مثلث باش!
کتاب مثلث باش! نوشتهٔ لیلی سینگ و ترجمهٔ فاطمه محمدصادق است و نشر سنگ آن را منتشر کرده است. این کتاب شرح میدهد که نویسنده چگونه از گمگشتگی به موفقیت رسیده است.
درباره کتاب مثلث باش!
«مثلث»بودن استعارهٔ زیبایی است از قویبودن در برابر قدرتهای منفی پیرامون. چه مشکلاتی که مانع رسیدن ما به اهدافمان هستند، چه افکار و اشخاص منفی که سعی دارند روحیهٔ ما را تضعیف کنند. همانطور که کوهها شکل مثلث دارند، برای قویبودن و پیروزی بر مشکلات و نیروهای منفی، لازم است چون مثلث، محکم و استوار باشیم.
لیلی سینگ حالا دیگر چهرهای بسیار مشهور در عرصهٔ اجرا، بازیگری و البته شبکههای اجتماعی است. او با پیام مثبتاندیشی و از مسیر کانالها و وبلاگهایش در یوتیوب و سایر فضاهای مجازی، به شهرت رسید و حالا در هالیوود نیز فعالیت زیادی دارد. سینگ پیش از کتاب اولش «رئیس زندگی خودت باش!» در یوتیوب یازده میلیون دنبالکننده داشت و بعد از موفقیت آن کتاب، حرفهایش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. با این حال، اولین ویدیوی سینگ فقط هفتاد بازدیدکننده داشت. خودش در این باره میگوید: «موفقیت، تدریجی است. هر ویدیو و هر توییت مهم است. بالا رفتن من کُند بود. من از پلهها بالا رفتم، نه از پله برقی.»
مثلث باش! توصیههای روشنی برای بالارفتن از پلهها ارائه میدهد. بهویژه اینکه لیلی سینگ گذشته از فعالیتهای رسانهای، از دانشگاه یورک تورنتو کانادا، مدرک روانشناسی هم دارد و نکتههایش آبشخور علمی نیز دارند.
فهرست کتاب از این قرار است:
. بیایید با صحبتهای واقعی شروع کنیم
. واقعاً باید مثلث شوم
. به خانه برگردیم تا با خودمان رابطه برقرار کنیم
. به خانه برگردیم تا با جهان ارتباط برقرار کنیم
. به خانه برگردیم تا حواسپرتی را درک کنیم
. به خانه برگردیم تا طراحی را اجرا کنیم
. اجازه دهید با کمی تأمل به پایان برسانیم
. لیلی سینگ کیست؟
خواندن کتاب مثلث باش! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند تغییر بزرگی در زندگی خود ایجاد کنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مثلث باش!
«روابط قوی، ساخته و حفظ میشوند، چرا که برای آنها وقت میگذاریم و آنها را در اولویت قرار میدهیم. همین اتفاق باید هنگام برقراری ارتباط با خودمان نیز رخ دهد. لازم نیست خودمان را به یک شام گرانقیمت مهمان کنیم ـ تنها کاری که لازم است انجام دهیم، تخصیص زمانی برای گوش دادن به خودمان است.
***
خیلی وقتها وقتی در مورد زندگی رضایتبخش و اولویت دادن به شادی صحبت میکنم با مقاومت روبهرو میشوم بهخصوص از طرف نسلهای قدیمیتر. بعضی مردم از جمله خویشاوندان خودم تصمیمگیری برای ترجیح شادی را خودخواهانه میدانند. این را خیلی خوب میدانم، چون هر وقت در یک کپشن اینستاگرامی دربارهٔ تصمیمم برای انجام این کار مینویسم، کامنتهای مادرم «احمق دوست داشتنی/ ایموجی دلقک» است. شوخی میکنم. مادرم بلد نیست چهطور ایموجی دلقک بفرستد، اما بقیهٔ آن درست است.
همان طور که اشاره کردم شاید اقوام من احساس میکردند هرگز این حق تجملی را ندارند که بر خواستهها یا شادیشان تمرکز کنند. حقوق، شغل یا ترفیع میتوانست تفاوت بین سیر بودن یا گرسنه بودن یک خانواده را تعیین کند، بنابراین وقتی برای تمرکز بر چیز دیگری باقی نمیماند. و البته منصفانه است. ضروری است تشخیص دهیم هر گونه گفتوگو دربارهٔ شادی و رضایت فردی به طور قطع امتیازی ویژه است. اگرچه برای این مسأله دو چیز را عنوان میکنم:
بسیاری از اعضای خانوادهٔ من دِین خود را پرداختهاند و حالا دارای زندگی آسودهای هستند، میتوانند با خیال راحت بازنشسته شوند و به هر تعطیلاتی که دلشان میخواهد بروند. اما بهندرت این کار را انجام میدهند. چرا؟ چون اولویت ندادن به شادی و رضایت برای آنها یک ضرورت نیست، بلکه یک عادت است. این همان عادتی است که قصد دارم با آن مبارزه کنم. ما باید از ارائهٔ دلایلی که مستحق یک زندگی رضایتبخش نیستیم دست برداریم.
من معتقدم به بهترین شکل زندگی کردن یک کار خدماتی است و بنابراین نباید کاری خودخواهانه در نظر گرفته شود. چهطور؟ من به این عقیده اعتقاد راسخ دارم که افرادی که شاد هستند و هدفمند زندگی میکنند بیشترین تفاوتها را درجهان ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، برای اینکه بیشترین فایده را به دنیا برسانید باید بهترینِ خودتان باشید. و فکر نمیکنم با وجود آنچه که لینکدینِ شما میگوید بتوانید بهترینِ خودتان باشید اگر ناراضی یا غمگین باشید. محبوس کردن تمام پتانسیل ما نه تنها آسیب به خودمان است بلکه باعث بدخدمتی به دیگران نیز هست. اگر در مسئولیتی که تنها شما به طور خاص هنگامی که در بهترین وضعیت خود هستید میتوانید انجام دهید کوتاهی کنید، پس چرا اصلاً در این جایگاه هستید؟ در این صورت ما تمام موضوع را از دست دادهایم.
من سعی کردهام کاری را انجام دهم که هرگز در کودکیام به انجام آن تشویق نشدم. تلاش کردهام کشف کنم چگونه از عهدهٔ زندگیام برآیم (به دلیل اینکه مدتی طولانی، زندگیام را یک دشمن میدیدم تا یک دوست) تا آن را به بهترین چیزی که احتمالاً میتوانستم تبدیل کنم. اما سالها در سطح عمل میکردم: نوشتن نکات مثبت روی آیینهام، مسدود کردن آدمهای سمّی در رسانههای اجتماعی، تهیهٔ فهرست کارهای رنگی و نوشتن در دفتر اتفاقات روزانهام. تمام این کارها مهم است، اما حالا احساس میکنم باید عمیقتر عمل کنم و واقعیتر باشم. من تا به حال فقط در حال خراشیدنِ سطح بودم، چرا که این کاری بود که تامبلر به من آموخته بود. منظورم این است که من بسیاری از اینفلوئنسرهای انگیزشی را در اینستاگرام فالو کردم ـ چرا همهٔ آنها کافی نبودند؟
این میلِ به عمق، مرا به سوی ادراک سوق داد. تمام مؤسسات ـ چه مدارس چه شرکتها یا مذاهب ـ ارکان اعتقادی عمیقاً جاسازی شدهای دارند که آنها را حتی هنگامی که به وسیلهٔ نیروهای داخلی یا خارجی به چالش کشیده میشوند همچنان استوار نگه میدارد. بنیانهای این مؤسسات، محکمتر از نیروهایی است که با آن مواجه میشوند. یک معلم بد، شأن و شکوه مأموریت یک مکتب را نابود نمیکند. عملکرد ناامیدکنندهٔ فروش، اهداف بلندمدت یک شرکت را تغییر نمیدهد. تعصب و نژادپرستی، مردم را از یافتن آرامش در مناجات و دعا باز نمیدارد. آنچه به آن دست یافتهام این است که ارزشها و عقاید اصلی من در سطح فردی، آنطور که باید عمیقاً جاسازی نشدهاند. یک روز بد، یک شکست یا یک اظهار نظر منفی مرا از هدفم دور میکند. و من این را بهخوبی میدانم، چرا که در موقعیتهایی گیر افتادهام که میتوانم برای تکتک آنها زیر دوش گریه کنم. این یک کاما سوترای خیلی غمانگیز، اما صریح است.»
حجم
۱۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۱۳۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه