دانلود و خرید کتاب بوی قیر داغ علی اکبر حیدری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بوی قیر داغ اثر علی اکبر حیدری

کتاب بوی قیر داغ

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بوی قیر داغ

کتاب بوی قیر داغ نوشتۀ علی اکبر حیدری است. این کتاب را انتشارات روزنه منتشر کرده است.

درباره کتاب بوی قیر داغ

مجموعه داستان بوی قیر داغ در بخش ادبیات داستانی، پرفروش‌ترین کتاب اصفهان شده بود. زاویۀ دید تمام داستان‌های مجموعۀ بوی قیر داغ، ترکیبی از زاویهٔ دید نمایشی متأثر از نگاهی سینمایی و دانای محدود به شخصیت است. نویسنده با حفظ عنصر ضریب نفوذ ذهنی، فاصله‌ای روشن و کارا با ذهن شخصیت‌ها حفظ می‌کند و این موضوع به ترکیب صدای ذهن و تصویر صحنه کمک بسیاری می‌کند. او در اغلب داستان‌ها به‌شیوهٔ معمول کتاب‌اولی‌ها کوشیده مهارت‌های داستانی‌اش را نشان بدهد.

خواندن کتاب بوی قیر داغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه ایرانی می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

درباره علی اکبر حیدری

علی اکبر حیدری در سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد. او نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان است. او تحصیلاتش را در رشتۀ حسابداری تمام کرده است. در سال‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ بود که ۲ مجموعه داستان کوتاه حیدری به نام‌های «هایدپارک، زیر باران» و «پس‌لرزه‌ها» از سوی وزارت ارشاد غیرقابل‌چاپ تشخیص داده شد تا مجموعهٔ داستان کوتاه بوی قیر داغ به‌عنوان اولین کتابش چاپ شود. در سال ۱۳۹۲ او با همکاری «امید بنکدار» و «کیوان علی‌محمدی» با اقتباس از داستان «ممکن است خیلی‌ها برای مردنش گریه کرده باشند» از مجموعهٔ داستانی «بوی قیر داغ»، فیلم‌نامۀ فیلم سینمایی «ارغوان» را نوشت که در سال ۱۳۹۳ به اکران عمومی درآمد. در سال ۱۳۹۵ فیلم سینمایی «گیلدا» بر اساس فیلمنامه‌ای از تیم ۳نفرۀ او و «امید بنکدار» و «کیوان علی‌محمدی» ساخته شد. در سال ۱۳۹۷ فیلم‌نامۀ «سینما شهر قصه» را دربارۀ تاریخ سینمای ایران همراه با «کیوان علی‌محمدی» نوشت و کارگردانی کرد. رمان «استخوان» را در سال ۱۳۹۸ توسط نشر چشمه به چاپ رساند. او در سال ۱۴۰۰ فیلم «۲۸۸۸» را دربارۀ خلبانان نیروی هوایی در جنگ ۸سالۀ ایران و عراق، نوشت و ساخت.

بخشی از کتاب بوی قیر داغ

«میترا روی صندلی عقب جابه‌جا شد و با دنبالهٔ شال بخار شیشهٔ عقب را پاک کرد.

- هیچی معلوم نیست کجان پس؟

الهام برگشت و فرورفت توی صندلی جلو کف دست‌هاش را به هم مالید. کاش راه نیفتاده بودند نصف شبی. توی نور چراغ‌های جلو به بارش دانه‌های درشت برف نگاه کرد: تندتر شده بود. کاش آنها را راه نینداخته بود دنبال خودشان؛ کاش نادر و حمید زودتر برمی‌گشتند توی ماشین.

- الهام بخاری رو زیاد کن دارم یخ می‌زنم.

صدای به‌هم‌خوردن دندان‌های میترا را می‌شنید خم شد جلو و توی نور کم‌رنگ چراغ سقفی به درجهٔ بخاری نگاه کرد.

- بیشتر نمیشه. آخرشه.

- دارم یخ می‌زنم. مگه کجا افتاده این زنجیرچرخ؟

- بدون زنجیر که نمیشه توی این برف قدم از قدم برداشت. بالاخره باید پیداش ...

ساکت شد و گوش کرد.

- صدای چیه؟

میترا با کف دست کوبید روی قفل در.

- می گم صدای چیه؟

الهام دستش را بالا آورد.

- ساکت باش ببینم.

بخار شیشه را پاک کرد و به سیاهی بیرون خیره شد. مطمئن بود که صدای زوزه شنیده؛ اما چه‌طور باید میترا را راضی می‌کرد ماشین را روی سرش نگذارد. نوک دماغش تیر می‌کشید از سرما؛ صدای دندان‌های میترا بیشتر شده بود.

- صدای زوزهٔ گرگ بود؟

بغض‌کرده و صداش خش افتاده بود.

- اون‌ها رو پاره‌پاره میکنن.

کمی شیشه را پایین کشید و جیغ زد.

- نادر ... حمید.

چیزی محکم خورد به شیشه.

- بکش بالا شیشه رو.

صدای عجیب خرناس می‌آمد. انگار صد تا حیوان با هم بخرند. میترا شیشه را بالا کشیده بود گوش‌هاش را گرفته بود و جیغ می‌کشید. الهام در داشبورد را باز کرد و چراغ‌قوه را برداشت نور دایره‌ای را انداخت بیرون. فقط برف بود و سیاهی. صدای غرش‌ها قطع نمی‌شد. یک‌دفعه یکی‌شان را دید چراغ‌قوه را خاموش کرد دستش می‌لرزید چراغ‌قوه افتاد کف ماشین میترا ساکت شده بود ناگهان پاش را از وسط صندلی‌ها رد کرد و خودش را کشید پشت فرمان.»

نظرات کاربران

DK XXX
۱۴۰۱/۰۹/۱۴

اینا که همش پولیه من پول از کجا بیارم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۶۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳۶۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان