کتاب چکیده رمان کنیلورت
معرفی کتاب چکیده رمان کنیلورت
کتاب چکیده رمان کنیلورت نوشتهٔ سر والتر اسکات و ترجمهٔ مریم صدوقی است و انتشارات نوژین آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از آثار مجموعهٔ «چکیدهٔ پنجاه رمان کلاسیک» است.
درباره کتاب چکیده رمان کنیلورت
«چکیده پنجاه رمان کلاسیک»، مجموعهای برای معرفی شاهکارهای ادبی کلاسیک است. چکیدهٔ رمانها معمولاً در کتابخانهها بهصورت مجموعههای چندجلدی در دسترس هستند، در دنیای مجازی نیز نسخههای گیجکنندهای از چکیدهٔ رمانها وجود دارد. در دانشگاهها و دیگر مؤسسهها مقالاتی به قلم کارشناسان دربارهٔ نقد و بررسی رمانها در قالب «راهنمای آموزشی» نوشته میشود، اما این مجموعه کاملاً متفاوت است. خواننده در اینجا، با ارائهای منظم از چکیده رمانهای برگزیده روبهرو میشود. این چکیدهها بهصورت جامع و با نگارشی متناسب برای همهٔ خوانندگان نوشته شدهاند.
داستان چکیده رمان کنیلورت از این قرار است: «مایکل لمبورن با ظاهری آراسته و لباسی مرتب وارد کافهٔ بلک بر شد. مالک کافه، جایلز گازلین، و دیگر افراد محلی که در کافه بودند با دیدن مایکل یکه خوردند، باورشان نمیشد که او همان پسر شروری است که هجده سال پیش آنجا را ترک کرده بود؛ همه از دیدنش تعجب کردند. جایلز با خاطرات تلخی که از مایکل داشت نمیخواست قبول کند که خواهرزادهاش دوباره بازگشته، با ناباوری به او گفت:" اگر تو همان مایکل لمبورن هستی باید هنوز نشان داغی بر شانهٔ چپ تو باشد، همان نشانی که به خاطر دزدی از منزل اشرافزادهای بر روی شانهات گذاشتند." مایکل که با گذشت این سالها به عنوان افسری شجاع در جنگهای زیادی شرکت کرده و به جاهای دور و نزدیک سفرکرده بود حالا برای خودش کسی شده بود؛ پسر شروری که روزگاری تنها کارش قمار و دزدی و دردسر برای بقیه بود اکنون پس از هجده سال با سر و وضعی مرتب و کیسهای پر از سکههای طلا چشمان همه را به خود خیره کرده، مایکل پس از پُرس و جو دربارهٔ چند تن از همسنوسالهایش پی برد که همدستانش یا کشته شدهاند یا فراریاند و یا در زندان؛ او خیلی کنجکاو بود که در مورد فردی به نام تونی فاستر اطلاعات کسب کند.»
خواندن کتاب چکیده رمان کنیلورت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی که فرصت مطالعهٔ کامل کتابها را ندارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چکیده رمان کنیلورت
«آنهایی که تونی را میشناختند در پاسخ گفتند که تونی دیگر آن پسر بچهٔ فقیر گذشته نیست او ثروتمند شده و در عمارت کامنر زندگی میکند، عمارتی قدیمی و بزرگ در بالای تپهای در همین نزدیکی که در محوطهٔ کلیسای قدیمی بنا شده، او برای افراد مهم درباری کار میکند و این عمارت از طرف دربار به او داده شده، دختری زیبا هم در آن عمارت دیده شده که به نظر میرسد در انزوا حفاظت میشود. تا به امروز کسی اجازهٔ ورود به عمارت را نداشته و هیچکس نتوانسته چهرهٔ این دختر زیبا را ببیند.
با به سلطنت رسیدن ملکه الیزابتِ اول، مذهب پروتستان دوباره رواج یافت و طرفداران مذهب کاتولیک محکوم به مرگ میشدند، تونی فاستر که تا پیش از این از کاتولیکهای دو آتشه بود با تغییر کردن فضای کشور به سرعت رنگ عوض کرده و خود را از طرفداران سرسخت پروتستان و ملکه الیزابت نشان داده بود، او بلافاصله با زنی پروتستان ازدواج کرد که حاصل آن تنها دخترش ژانت فاستر بود. تونی و همسرش آنگونه که اهالی میگفتند رابطهای صمیمی نداشتند. تونی پس از مرگ همسرش با دخترش زندگی میکرد. شایعه شده بود که تونی به این دختر زیبا چشم طمع دوخته و قصد ازدواج با او را دارد چرا که دختر بیچاره از صبح تا شب اجازهٔ خروج از عمارت را ندارد و مجبور است قیافهٔ عبوس تونی را تحمل کند.
مایکل لمبورن تمامی مشتریان کافه را به یک نوشیدنی میهمان کرد اما جایلز که مردی خوشنیت بود و به میهماننوازی در کافهاش معروف بود، قبول نکرد که خواهرزادهاش تا زمانی که میهمان او در این کافه است دست به جیب برد؛ سپس به اتاق یکی از مشتریان کافهاش رفت که چند روزی است در این کافه میهمان اوست و به جز ادب و نزاکت چیزی از او سر نزده، جایلز ابتدا تصور میکرد که ممکن است از مبلغان کاتولیک باشد که از طرف رم فرستاده شده که عاقبتشان چیزی جز از دست دادن سرشان در زیر گیوتین نیست اما با زیر نظر گرفتن او متوجه شد که این گمان بی اساس است، سپس با دعوت کردن این غریبه در جمعشان و معرفی او به مایکل، از او خواست تا در این سور با آنها همراه باشد. جوانی بیست و پنج یا سیساله با نزاکت و مؤدب با ظاهر و لباسی مرتب، که خود را به نام ادموند ترسیلین معرفی کرد. وقتی قصدش را از این سفر پرسیدند پاسخ داد که صرفاً برای ماجراجویی سفر میکند.»
حجم
۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه
حجم
۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه