کتاب ملاقات با خانم دوبلور
معرفی کتاب ملاقات با خانم دوبلور
مجموعهداستان ملاقات با خانم دوبلور نوشتهٔ بهزاد باباخانی و ویراستهٔ احمد پورامینی است و نشر افق آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ملاقات با خانم دوبلور
ملاقات با خانم دوبلور مجموعه ۱۰ داستان کوتاه حاصل ۱۰ سال داستاننویسی بهزاد باباخانی است؛ مجموعهای متنوع هم از نظر مضمون و هم از نظر ساختار. در حین خواندن داستانها با نویسندهای بازیگوش روبهرو میشوید که به هیچ وجه از تجربهکردن نمیترسد و با بلندنظری اجازه میدهد داستان مسیر خودش را طی کند.
شکست در روابط عشقی و عاطفی یکی از مضامین تکرارشونده در این مجموعه داستان است. «تو از دکترها متنفری»، «بومرنگ»، «دشت بهشت»، «ملاقات با خانم دوبلور»، «خواب آخر» و «لطفا در این مکان آشغال نریزید» از داستانهای این مجموعه با درونمایهٔ عشق هستند. درونمایههای دیگر این داستانها حسرت، خیانت، درامهای خانوادگی و مضمونهای اجتماعی است.
«برجها با آپارتمانها فرق ندارند» و «مثل سیب» داستانهایی هستند که به تفسیر جهان کودکان و نوجوانان میپردازند. اولی داستانی است با راوی کودک و با زاویهٔ دید اول شخص و دومی داستانی است تکاندهنده در رد نظریهٔ معصومیت کودکان.
خواندن کتاب ملاقات با خانم دوبلور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ملاقات با خانم دوبلور
«خیلی زود سر قرار کاریت حاضر شدهای. روی صندلی کافه، رو به پنجره نشستهای و با نِی، شِیک کارامل مینوشی. نگاهت به جدول خیابان است، ولی فکرت جایی دیگر سیر میکند. طرف کاریت از راه میرسد، مردی درشتهیکل و عینکی. موهای کمپشت و کوتاهش را با ژل به کف سرش چسبانده. از سوناتای سفید آخرینمدلش پیاده میشود و دزدگیر ماشینش را روشن میکند. تا وقتی سر میزت نرسیده، حواست پرت است. با دیدنش از هپروت بیرون میآیی و از جا میپری. ممکن است جیغ هم کشیده باشی، شنیدن صدای جیغ از اینجا که من توی ماشینم نشستهام محال است. خوشامدگویان موهات را زیر شال مرتب میکنی، شالی که در قرارهای کاری و مناسبتهای جدی سرت میکنی، ترجیحاً به رنگ تیره، با مانتوی مشکی و آرایش ملایم، فقط خطچشم و میکآپی ملایم. لبهای گوشتالوت بیرنگاند، ولی میدانم رژ صورتی براقی رویشان کشیدهای تا صورت کمخونت کمی صمیمی و گرم شود.
با شناختی که ازت دارم، معطل نمیکنی. هولهولکی ورقهای A۳ را از جایی ناپیدا بیرون میکشی و روی میز میچینی، نقشهٔ یک ساختمان، یک برج، تفریحگاه یا مجموعهای ورزشی... با حرارت ایدههات را مطرح میکنی و سعی میکنی رفتارت دوستانه باشد. نگاه مرد سرد و بیاعتناست. شروع به صحبت میکند و تو ساکت میشوی. ادب را رعایت میکنی و جواب انتقادهاش را نمیدهی، ولی من رَدِ خصومت و اضطرابی پنهان را توی چشمهات، از طرز جویدن لبهات، از دویستمتری تشخیص میدهم. مرد خداحافظی میکند و تو را سیگاربهدست توی کافه جا میگذارد. دوباره نگاهت به جدول خیابان است... .»
حجم
۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه