کتاب نوشیدنی کج
معرفی کتاب نوشیدنی کج
ٔکتاب نوشیدنی کج نوشتهٔ سمیرا مختاری است و نشر معارف آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب نوشیدنی کج
نوشیدنی کج از کجشدن یک زندگی میگوید؛ از یک زندگی تا مرز فروپاشیرفتن. از تلاشهای یک زن برای نجات زندگیاش. از کلنجارهای زنانه. از ظرافتهای زنانه، خشم و حسادت زنانه، شک زنانه و دلسوزاندنهای زنانه.
نوشیدنی کج یک داستان زنانهٔ درجه یک است با توصیفهایی ناب و درگیرکننده؛ به طوری که خودت را بارها جای زن قصه میگذاری و پابهپایش اشک میریزی و حتی میجنگی.
خواندن کتاب نوشیدنی کج را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی با موضوع زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نوشیدنی کج
«با چشمهای بسته همهجا را میبینم و لحظهبهلحظه را با خودم تکرار میکنم.
بهمحض اینکه چشم باز میکنم، اولین تصویر روبهرویم قاب نقاشی شصت در هشتادِ رنگ و روغنِ روی دیوار است. نقاشیهایی از اسبهای سفید و سیاه و مردانی با لباسهای رزم و شمشیر جلوی چشمم میآید و چهرهٔ زنی با موهای بلند سیاه و پیچدرپیچ که لباسی از بته جقههای ترمهٔ آبیرنگ پوشیده است. بالای صفحه هم اشعاری نوشته شده است که از آن فاصله قابل خواندن نیست. کنار هر چهره و صورت یک اسم نوشته شده است. اسمها را هم نمیتوانم از آن فاصله ببینم؛ اما جایشان را میدانم. سیاوش، کیخسرو... و فرنگیس؛ زنی که بیشتر فضای قاب را از آنِ خود کرده است و بین رنگها و پرچمها چون آفتاب میدرخشد.
و... یکیک، بقیهٔ اثاث اتاق را میبینم. کمد لباسها، میز و آیینه، پردهٔ حریر سفید که روی پنجره را پوشانده است و....
احسان با پتو و بالش زیر بغل میآید توی اتاق. درِ کمد رختخوابها را باز و پتو و بالش را پرت میکند توی کمد. حوله را برمیدارد و چند دقیقه بعد صدای شیر آب از توی حمام به گوشم میرسد. هنوز چشمهایم بسته است. نمیخواهم بازشان کنم. امروز نه، نمیخواهم هیچ حرف و جر و بحثی پیش بیاید.
امروز هیچ کاری نکردهام.
برعکسِ قبلترها و چند ماه پیش، صبح شنبهای قبل از اینکه بیدار شود، کلید ماشین را یواشکی از توی جیبش برداشتم و گذاشتم توی سوییچ ماشین. نیم ساعتی دنبالش گشت و زیر لب غرغر کرد. همهٔ جیبهای شلوار و کت و پیراهنش را درآورد؛ ولی از کلید خبری نبود. روی میز، توی آشپزخانه و... همهجا را زیر و رو کرد.
توی کمد لباس هم دنبال کلید میگشت. یکییکی بلوز و شلوارها را پرت میکرد روی زمین. شاید میخواست اعتراضم را بشنود و بلافاصله بعد، سؤالش را بپرسد تا بفهمم دنبال کلید میگردد وکمکی کنم تا پیدا شود.
چند تایی لباس که به بیرون پرت شد، دست از کار کشید. زیرچشمی میپاییدمش. بیصدا میخندیدم و کِیف میکردم. تا او باشد جلوی خواهرش جواب مرا بدهد و راهش را نگیرد و برود. انگار که چیزی نشنیده است. میخواستم مجبور شود از من بپرسد و من بدون اینکه نگاهش کنم، شانه بالا بیندازم و بدون جوابی به کار خودم ادامه بدهم. عین خودش که انگار چیزی نشنیده یا برایش مهم نبوده است که بشنود. همین هم شد. فقط خواهرش را کم داشت.»
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه