کتاب دنیای کوانتوم
معرفی کتاب دنیای کوانتوم
کتاب دنیای کوانتوم؛ نظریهای آزاردهنده در قلب واقعیت از هیئت علمی هفته نامه نیوساینتیست و ویراستهٔ الیسون جرج و ترجمهٔ محمدحسین نیری است و سبزان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب دنیای کوانتوم
ریچارد فاینمن، دانشمند معروف معتقد است: پارادوکس، تنها، مغایرتی است بین واقعیت و آنچه احساس شما انتظار دارد که واقعیت آنگونه باشد."
مشکل اینجاست که طبیعت به اینکه ما دوست داریم هر چیزی چگونه باشد، علاقهای ندارد. بهعبارت ساده، همه تصورات ما از واقعیت، نسبیت، علیت، اراده آزاد و فضا و زمان نمیتواند همزمان درست باشد. اما کدامیک اشتباه است؟
اساساً اگر صورت ظاهری فیزیک کوانتومی را پذیرفته باشیم، حداقل یکی از دو اصل پذیرفتهشده دنیای کلاسیک را باید کنار بگذاریم. یکی از آنها واقعیت است، این ایده که هر جسم دارای خواصی است که این ویژگیها بدون اینکه اندازهگیری شوند هم وجود خواهند داشت. اصل دیگر موضعیت است، اصلی که بر اساس آن، در جهان هیچ شیئی نمیتواند بلافاصله ـ سریعتر از نور ـ بر جرم دیگری تأثیر بگذارد. از آنجا که تمام شواهد موجود بیانگر این است که نقض محدودیت سرعت کیهانی تاکنون دیده نشده، از نظر اکثر فیزیکدانهای کوانتومی، اصل واقعیت است که باید کنار گذاشته شود.
حتی وقتی میآموزیم که چگونه عجایب مکانیک کوانتومی را تحت کنترل درآوریم، باز هم واقعاً نمیتوانیم در مورد معنی این نظریه به توافق نظر برسیم.
خواندن کتاب دنیای کوانتوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران و دوستداران حوزهٔ فیزیک کوانتوم پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیای کوانتوم
«چرا پیشبینی و حفظ نوآوری اینقدر سخت است؟ چون سؤالهای منطقی و درستی نمیپرسیم. علیرغم موفقیت، ماندگاری و سودمندی پایدارِ نوآوریهای تحولآفرین، بهعنوان یکی از مدلهای پاسخ رقابتی، ولی این مدل مشخص نمیکند که کجا باید بهدنبال فرصتهای جدید باشید. در این مدل، نقشهٔ راهی که نشان دهد شرکت در کدام بازار و چگونه نوآوری خلق کند ارائه نمیشود. نوآوریای که شرکتهای باسابقه را به چالش بکشد یا بازارهای جدیدی خلق کند، اما نظریهٔ کارهای مشتریان این کار را بهخوبی انجام میدهد.
چرا حفظ موفقیت اینقدر سخت است؟
این پرسش سالها مرا آزار میداد. در سالهای اولیهٔ فعالیتم در این حوزه، فرصت همکاری با بسیاری از شرکتهایی که در این زمینه دچار مشکل شده بودند، به دست آمد؛ ابتدا بهعنوان مشاور در گروه مشاورهٔ بوستون و بعدها بهعنوان مدیرعامل در شرکت خودم، شرکت سیپیاس تکنولوژی. من این شرکت را با مشارکت تعدادی از استادان اِمآیتی تأسیس کردم تا از مواد اولیهٔ پیشرفتهای که این افراد در اختیار داشتند، محصولاتی ساخته شود. در طی این سالها، بهوفور شاهد بودم که چطور بسیاری از افرادِ باهوش، توانایی حل مشکلات شرکتهایی را که زمانی بزرگ بودند، نداشتند. در همان زمان، شاهد ترقی یک شرکت محلی در بوستون بهنام دیجیتال ایکویپمِنت کورپوریشن بودم. این شرکت به یکی از تحسینبرانگیزترین شرکتهای دنیا تبدیل شد. تمام موفقیتهای چشمگیر این شرکت به تیم مدیریتی آن نسبت داده میشد. اما با وجود همهٔ این موفقیتها، این شرکت در حوالی سال ۱۹۸۸ افول کرد و خیلی سریع از هم پاشید. جالب بود. چون پس از آن، توصیفاتی که دربارهٔ علت فروپاشی ناگهانی این شرکت بیان میشدند، یکسره به بیعرضگی تیم مدیریتیاش اشاره داشتند؛ همان تیم مدیریتی که مدتهای مدیدی مورد تمجید بیحدوحصر برخی نویسندهها قرار گرفته بود!
تا مدتی نحوهٔ برخورد من با این موضوع به این شکل بود: «عجب! چطور میشود که آدمهای باهوش در یک بازهٔ زمانیِ کوتاه اینقدر احمق میشوند؟» اغلب مردم نیز همین تصور را دربارهٔ نابودی این شرکت داشتند: همان تیم مدیریتی که زمانی سازمانیافته و بسیار مؤثر عمل میکرد، بعد از مدتی، توان مدیریتی خود را از دست داد. اما زمانی که تقریباً تمام شرکتهای مینیکامپیوتر دنیا از هم پاشید، فرضیهٔ «مدیر احمق» درست بهنظر نمیرسید.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه