دانلود و خرید کتاب دیوان رهی معیری رهی معیری
تصویر جلد کتاب دیوان رهی معیری

کتاب دیوان رهی معیری

نویسنده:رهی معیری
گردآورنده:نرگس علی مردانی
انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۴.۴از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیوان رهی معیری

«دیوان رهی معیری» مجموعه‌ای از سروده‌های رهی معیری(۱۳۴۷-۱۲۸۸)، شاعر معاصر ایرانی است.

رهی معیری در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست مرحوم وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای موثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای موسس و برجسته آن به شمار می‌رفت. رهی در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد.

در یکی از غزل‌های رهی از این مجموعه می‌خوانیم:

ساقی بده پیمانه‌ای، زآن می‌که بی‌خویشم کند

بر حسنِ شورانگیز تو، عاشق‌تر از پیشم کند

زان می‌که در شب‌های غم، بارد فروغ صبحدم

غافل کند از بیش و کم، فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد، فیضی که می‌خواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد، سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا، در آتش اندازد مرا

وز من رها سازد مرا، بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سروسهی، سودای هستی از رهی

یغما کند اندیشه را، دور از بد اندیشم کند

S
۱۳۹۷/۰۲/۲۹

پیشنهاد میکنم این دیوان شعر را بخوانید. زیبا سروده شده،علاقه مند میشوید.

plato
۱۳۹۷/۰۶/۲۳

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا

- بیشتر
آترین🍃
۱۳۹۸/۱۰/۱۳

آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟ جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۴/۰۳

کتاب بیست و‌دوم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی با خواندن این اشعار حال انسان خوب میشه و مدتی مسایل دنیا و مشکلات زندگی را فراموش می کنه چقدر زیبا و شیرین سروده شاعر ولی کتاب یک ویرایش اساسی نیاز داره، در خیلی

- بیشتر
رسول
۱۳۹۷/۰۲/۳۰

شاید باورتون نشه ولی رهی مال همین قرنه..❤

sadeghi
۱۳۹۷/۰۵/۰۹

بسیار زیبا ودلنشین،بازبانی ساده وبدون تکلف. رهی افزون بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. از این رو وی اشعاربسیاری را برای ترانه وتصنیف ها سروده است؛ برای نمونه می توان از ترانه معروف «شد خزان» نام برد که «سید

- بیشتر
M.Mohammadi
۱۳۹۷/۰۲/۳۰

برای نسل امروز اشعارش عالیه حتما این کتابو بخونید

|قافیه باران|
۱۳۹۸/۰۸/۰۵

و سوگند به قلم...❤ باید بگم تمام اشعارش رو دوست داشتم و حالم رو خوب کرد...(فقط نمیدونم چرا شعر خلقت زن انقدر بدبینانه بود!) وقتی اشعار جناب معیری رو میخونید ،انگار که در نهایت راحتی سروده شده باشند! بدون تکلف ، فی

- بیشتر
غریبه
۱۳۹۶/۰۲/۰۷

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ام خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌ام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌ام چون خاک در هوای تو از پا فتاده‌ام چون اشک در قفای

- بیشتر
Hafez gomroki
۱۳۹۹/۰۲/۰۷

به شدت جذاب و گرم فضای شعرها واقعا دلنشینه

باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی، تا عاشق‌زارت شوم من نیستم چون دیگران، بازیچه‌ی بازیگران اول به دام آرم ترا، و آنگه گرفتارت شوم
مادربزرگ علی💝
کیم من؟ آرزو گُم کرده‌ای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی گَهی افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی گَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
آیینه صبح داریم دلی، صاف‌تر از سینه‌ی صبح در پاکی و روشنی، چو آیینه‌ی صبح پیکار حسود با من امروزی نیست خفاش بود دشمن دیرینه‌ی صبح ۱۳۴۱
مادربزرگ علی💝
سوزد مرا سازد مرا، در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا، بیگانه از خویشم کند
|ݐ.الف
یا درد و غمی که داده‌ای، بازش گیر یا جان و دلی که برده‌ای، بازم ده
|ݐ.الف
کیم من، دردمندی، ناتوانی اسیری، خسته‌ای، افسرده جانی
plato
با دل روشن، در این ظلمت سرا افتاده‌ام نور مهتابم، که در ویرانه‌ها افتاده‌ام
|ݐ.الف
در میان آشنایانم، ولی بیگانه‌ام
mahdi_yar
کیم من؟ آرزو گُم کرده‌ای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
M.Mohammadi
امروز می‌خوری غم فردا و همچنان فردا به خاطرت، غم فردای دیگر است
Hooryar
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل داغی که نمی‌بینی، دردی که نمی‌دانی
|ݐ.الف
ساقی بده پیمانه‌ای، زآن می‌که بی‌خویشم کند بر حسنِ شورانگیز تو، عاشق‌تر از پیشم کند زان می‌که در شب‌های غم، بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم، فارغ ز تشویشم کند
M.Mohammadi
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت عاشقی‌ها از دلم، دیوانگی‌ها از سرم
m.norouzi
اشک لرزان، کی‌تواند خویشتن‌داری کند؟
mahdi_yar
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت عاشقی‌ها از دلم، دیوانگی‌ها از سرم
mahdi_yar
با گریه سرشتند تو گویی گل ما را
|قافیه باران|
من جلوه‌ی شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
سیّد جواد
چون زلف توام جانا، در عین پریشانی چون باد سحرگاهم، در بی‌سر و سامانی
🌱
چون شمع نیمه جان، به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم اشکی که ریختیم، به یاد تو ریختیم عمری که سوختیم، برای تو سوختیم پروانه سوخت یک‌شب و آسود جان او ما عمرها، ز داغ جفای تو سوختیم دیشب که یار، انجمن افروز غیر بود ای شمع، تا سپیده به جای تو سوختیم کوتاه کن حکایت شب‌های غم، رهی کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم
سیّد جواد
ای شده نالان زغم و رنج خویش چند نداری خبر از گنج خویش؟ گنج تو باشد، دل آگاه تو گوهر تو، اشک سحرگاه تو مایه‌ی امید، مدان غیر را کعبه‌ی حاجات، مخوان دیر را غیر ز دلخواه تو، آگاه نیست ز آنکه دلی را به دلی راه نیست خواهش مرهم، ز دل ریش کن هرچه طلب می‌کنی از خویش کن مهرماه ۱۳۲۸
S

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان