بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان رهی معیری | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیوان رهی معیری

بریده‌هایی از کتاب دیوان رهی معیری

نویسنده:رهی معیری
گردآورنده:نرگس علی مردانی
انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۴.۴از ۳۰ رأی
۴٫۴
(۳۰)
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی، تا عاشق‌زارت شوم من نیستم چون دیگران، بازیچه‌ی بازیگران اول به دام آرم ترا، و آنگه گرفتارت شوم
مادربزرگ علی💝
کیم من؟ آرزو گُم کرده‌ای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی گَهی افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی گَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی
چوغوروک
آیینه صبح داریم دلی، صاف‌تر از سینه‌ی صبح در پاکی و روشنی، چو آیینه‌ی صبح پیکار حسود با من امروزی نیست خفاش بود دشمن دیرینه‌ی صبح ۱۳۴۱
مادربزرگ علی💝
سوزد مرا سازد مرا، در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا، بیگانه از خویشم کند
|ݐ.الف
یا درد و غمی که داده‌ای، بازش گیر یا جان و دلی که برده‌ای، بازم ده
|ݐ.الف
کیم من، دردمندی، ناتوانی اسیری، خسته‌ای، افسرده جانی
plato
کیم من؟ آرزو گُم کرده‌ای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
M.Mohammadi
با دل روشن، در این ظلمت سرا افتاده‌ام نور مهتابم، که در ویرانه‌ها افتاده‌ام
|ݐ.الف
در میان آشنایانم، ولی بیگانه‌ام
mahdi_yar
امروز می‌خوری غم فردا و همچنان فردا به خاطرت، غم فردای دیگر است
Hooryar
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل داغی که نمی‌بینی، دردی که نمی‌دانی
|ݐ.الف
ساقی بده پیمانه‌ای، زآن می‌که بی‌خویشم کند بر حسنِ شورانگیز تو، عاشق‌تر از پیشم کند زان می‌که در شب‌های غم، بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم، فارغ ز تشویشم کند
M.Mohammadi
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت عاشقی‌ها از دلم، دیوانگی‌ها از سرم
m.norouzi
اشک لرزان، کی‌تواند خویشتن‌داری کند؟
mahdi_yar
تارو پود هَستیم بر باد رفت، اما نرفت عاشقی‌ها از دلم، دیوانگی‌ها از سرم
mahdi_yar
با گریه سرشتند تو گویی گل ما را
|قافیه باران|
من جلوه‌ی شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
سیّد جواد
چون زلف توام جانا، در عین پریشانی چون باد سحرگاهم، در بی‌سر و سامانی
🌱
چون شمع نیمه جان، به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم اشکی که ریختیم، به یاد تو ریختیم عمری که سوختیم، برای تو سوختیم پروانه سوخت یک‌شب و آسود جان او ما عمرها، ز داغ جفای تو سوختیم دیشب که یار، انجمن افروز غیر بود ای شمع، تا سپیده به جای تو سوختیم کوتاه کن حکایت شب‌های غم، رهی کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم
سیّد جواد
ای شده نالان زغم و رنج خویش چند نداری خبر از گنج خویش؟ گنج تو باشد، دل آگاه تو گوهر تو، اشک سحرگاه تو مایه‌ی امید، مدان غیر را کعبه‌ی حاجات، مخوان دیر را غیر ز دلخواه تو، آگاه نیست ز آنکه دلی را به دلی راه نیست خواهش مرهم، ز دل ریش کن هرچه طلب می‌کنی از خویش کن مهرماه ۱۳۲۸
S

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

حجم

۱۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان