دانلود و خرید کتاب برده سور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب برده سور

کتاب برده سور نوشتهٔ کیانوش گلزار راغب است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتابْ خاطرات یدالله خداداد مطلق است.

درباره کتاب برده سور

روستای دوله تو در شمال غرب سردشت و جنوب غربی منطقه آلواتان در بین جادهٔ سردشت ـ پیرانشهر قرار دارد. حزب دموکرات حدود ۲۸۰ تن از نیروهای سپاه، ارتش، جهاد سازندگی، بسیج، ژاندارمری، پیشمرگان مسلمان کرد و مردم بی‌دفاع را به عنوان اسیر در زندانی که در این روستا ایجاد کرده بود، نگهداری و شکنجه می‌کرد. در تاریخ هفدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ دو فروند هواپیمای عراقی، این محل را بمباران کردند و پس از آن با هماهنگی حزب دموکرات، چند فروند بالگرد عراقی با راکت و تیرباران، مجروحان این زندان را مورد هدف قرار دادند و تعدادی از این عزیزان را به شهادت رساندند.

نیروی هوایی رژیم بعث عراق با هماهنگی حزب منحله دموکرات این زندان را بمباران کرد؛ پس از آنکه نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران بخش‌های عمده‌ای از خاک کردستان را از چنگال نیروهای حزب دموکرات خارج کردند و با پیشروی به سمت مرز، در صدد تعقیب نیروهای حزب دموکرات بودند، جنگنده‌های عراق این زندان را بمباران کردند که بر اثر آن بیش از ۵۰ تن از زندانیان بی‌دفاع در این زندان به شهادت می‌رسند و تعدادی نیز زخمی می‌شوند.

۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز یکی از وحشیانه‌ترین جنایت‌های بشری است، روزی که رژیم بعثی حاکم بر عراق با همکاری حزب منحله دموکرات در اقدامی ‌جنایتکارانه زندان مخوف «دوله تو» را بمباران کرد. از این واقعه تاکنون گزارش‌های مختلفی ارائه شده، اما خاطرات «حاج یدالله خداداد مطلق» از منظر دیگری این واقعه را روایت می‌کند. کتاب برده سور روایت خاطرات اوست.

خواندن کتاب برده سور را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های حوزهٔ دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب برده سور

«صدای صلوات مهمانان در مجلس عقد پیچید. عاقد با صدای رساتری پرسید: «سرکار خانم فاطمه خداداد مطلق، برای بار سوم می‌پرسم، آیا وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید، یک جام آیینه و شمعدان و مبلغ هفتادهزار تومان وجه رایج جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهریه، به عقد دائم آقای یدالله خدادادمطلق درآورم؟»

عروس خانم به‌آرامی گفت: «بله.»

صدای هلهله و شادی مهمانان در حیاط خانه خاله‌ام به هوا رفت. با پخش شیرینی، پذیرایی هم شروع شد. همه تبریک می‌گفتند و آرزوی خوشبختی‌مان را داشتند. جشنی مختصر و سنتی بود. اقوام و خویشان بودند. با فاطمه خانم به عقد هم درآمدیم. فاطمه را از بچگی می‌شناختم. نوه خاله‌ام بود. مادرم پیشنهاد داد و من هم پسندیدم. به خواستگاری‌اش رفتیم و ایشان هم موافقت کرد با هم زندگی کنیم. از یک ایل و تبار بودیم. سال سوم راهنمایی را پشت سر گذاشته بود. نام خانوادگی‌مان هم مشترک بود؛ چون فامیل هم بودیم.

پدربزرگم، اکبر آقا، به خاطر داشتن روحیه آزادگی و مبارزاتی علیه حکام منطقه، قبل از جنگ جهانی اول از شهر ابرکوه استان یزد به قم تبعید شده بود. به دنبال او بقیه اقوام و فامیل هم به قم مهاجرت کرده و ساکن شده بودند. ولی در جنگ جهانی دوم به دلیل مخالفت با اشغال و ظلم و ستم و غارت آذوقه مردم به دست انگلیسی‌ها در شهر قم، مردم را به شورش علیه انگلیسی‌ها دعوت کرده و آنها هم پدربزرگم را دستگیر کرده و حین انتقال به زندان از روی رکاب کامیون پرتش کرده بودند پایین روی آسفالت جاده و به دست سربازان انگلیسی به شهادت رسیده بود. پدرم آقا مرتضی در نوجوانی یتیم و تحت سرپرستی عمویم بزرگ شده و به کار بنّایی و بعد موزاییک‌سازی مشغول بود.

سال ۱۳۵۶ به استخدام آموزش و پرورش قم درآمده بودم و در روستای حاجی‌آباد لک‌ها در بیست‌کیلومتری قم در مقطع راهنمایی دو سال درس‌های تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی را تدریس کرده و دو سال دوران دانشسرای تربیت معلم را هم در شهرری در رشته علوم انسانی گذرانده و فوق دیپلم گرفته بودم. با پشت‌سر گذاشتن هفتاد روز دوران آموزش نظامی در پادگان سراب اردبیل به عنوان سپاه دانش به استخدام آموزش و پرورش قم درآمده و با فاطمه خانم قرار گذاشتم با خرید جهیزیه و اسباب و اثاثیه اولیه زندگی و اجاره خانه‌ای کوچک تا عید عروسی کنیم و برویم سر زندگی‌مان.»


نظرات کاربران

کاربر 12
۱۴۰۲/۰۴/۱۰

سلام لطفاً کتاب سیطره را هم در طاقچه قرار دهید.

کاربر ۳۱۳۲۳۳۲
۱۴۰۳/۰۱/۰۸

سومین کتاب از روایتگری های جناب گلزار هم مانند "شُنام" و "عصرهای کریسکان"، جذّاب، خواندنی، غرور آفرین، ستودنی، و حزن انگیز است. ای کاش فراموش نمیشد که بر این مرز و بوم چه گذشته، و چه مردان ِ مردی از همه

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
سرهنگ با خونسردی جواب داد: «اتفاقاً من بر اساس مقررات عمل کردم.» او گفت: «کدام مقررات؟» سرهنگ گفت: «مقررات ژنو.» پیشمرگ عصبانی گفت: «ژنو چه خریه دیه؟» سرهنگ با تحکم گفت: «ژنو همون خریه که تو به نام حقوق بشر داری ازش دفاع می‌کنی و با کشور خودت می‌جنگی و آدم می‌کشی.»
Avid

حجم

۵٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۵٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان