دانلود و خرید کتاب اقبالنامه محمد رمضانی
تصویر جلد کتاب اقبالنامه

کتاب اقبالنامه

معرفی کتاب اقبالنامه

کتاب اقبالنامه نوشتهٔ محمد رمضانی در نشر پیدایش منتشر شده است. این کتاب داستانی خواندنی از اسکندرنامه است. 

درباره کتاب اقبالنامه

 اقبالنامه بخش دوم آخرین کتاب از کلیات خمسهٔ نظامی است.

خمسه، به معنای پنج است. از آنجا که کلیات نظامی شامل پنج منظومه به نام‌های: مخزن‌الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت‌پیکر و اسکندرنامه است، آن را خمسه نظامی نامیده‌اند.

اقبالنامه با ۱۲ داستان خود که در قالب یک داستان کلی اتفاق می‌افتند، حرکت فکری اسکندر را از ظلمت به سوی نور و تا خودشناسی، تعریف می‌کند.

خواندن کتاب اقبالنامه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی کهن پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اقبالنامه

«در بارگاه اسکندر مهمانی‌های زیادی بر پا می‌شد. در این مهمانی‌ها همیشه هنرمندی حضور داشت که سرود می‌خواند و بیش از دیگران مورد توجه اسکندر بود. سرودخوان، لباسی از ابریشم خالص می‌پوشید که بسیار زیبا و گران‌بها بود. اسکندر علاقهٔ زیادی به این لباس داشت. تمام هفت رنگ دنیا را می‌شد در آن لباس مشاهده کرد.

سراینده‌ای بود در بزم شاه

که شه را درو بیش بودی نگاه

وشی جامه‌ای داشت هفت رنگ

چو گل تار و پودش برآورده تنگ

تماشای آن جامهٔ نغزباف

دل شاه را داده بر وی طواف

بر آن جامهٔ چون گل افروخته

ز کرباس خام آستر دوخته

با گذشت زمان و بر اثر شستشوی زیاد، تار و پود لباس از هم پاشید و کم‌کم به زشتی گرایید. سرودخوان وقتی که متوجه کهنگی بیش از حد لباس شد، آن را برگرداند و پس و پیش کرد. داخل آن به بیرون و بیرونش به داخل رفت، لباس را وارونه بر تن کرد و به مهمانی اسکندر رفت. اسکندر با دیدن زشتی لباس پرسید: «چرا این کار را کردی؟ این زیبایی را به زشتی چرا بدل کردی؟»

چرا پرّهٔ سرخ گل ریختی؟

به خار مغیلان درآویختی؟

حریرت چرا گشت بر تن پلاس؟

چه داری شبه پیش گوهرشناس؟

سرودخوان زانو زد، زمین را بوسید و گفت: «به جان عزیز شاه قسم! این لباس همان است که روز اول بود. هیچ چیزش عوض نشده است! لباس را فقط پشت و رو کرده‌ام. حالا داخل و بیرونش جا عوض کرده‌اند. شما قبلاً ظاهر لباس را می‌دیدید و حالا باطنش را می‌بینید.»

اسکندر با دقت نگاه کرد و به فکر رفت. سرودخوان راست می‌گفت. آستر داخل لباس، که چندان زیبا نبود، قبلاً دیده نمی‌شد و از لباس فقط زیبایی ظاهری‌اش را می‌شد دید. اسکندر با خود گفت: «شاید ما هم ظاهری داریم و باطنی! شاید باطن ما هم آن‌قدرها زیبا نیست و عادت کرده‌ایم ظاهر خودمان را زیبا نشان دهیم. یک روز... یک روز... یک روز شاید...»

شروع به گریه کرد و گفت: «یک روز اگر باطن ما ظاهر شود، همه می‌فهمند چه روحیه و اخلاق زشتی داریم. یک روز شاید همهٔ چیزهای پنهان آشکار شوند، چیزهایی که داریم و نمی‌خواهیم کسی از آنها خبردار شود، یک روز شاید..!»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۴۰۰
تومان