کتاب سین شین
معرفی کتاب سین شین
کتاب سین شین نوشتهٔ ضحی کاظمی است. انتشارات به نگار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان یک روز از زندگی خانوادهای ایرانی را که درگیر تقابل سنت و مدرنیته است، روایت میکند.
درباره کتاب سین شین
کتاب سین شین در فصلبندی خود از «الف» آغاز شده و به «ی» انجامیده است. در این رمان با یک روز از زندگی خانوادهای ۳نفره، از طبقهٔ متوسط جامعهٔ امروز ایران همراه میشویم. ۳ شخصیت اصلی داستان «روشنک» دختر ۱۲ ساله، «آرش» پدر و «شیرین» مادر خانواده هستند که بهترتیب، هر یک، فصلی از داستان را روایت میکنند.
گفته شده است که این کتاب تقابل سنت و مدرنیته را به عنوان یکی از دغدغههای جامعهٔ ایران به تصویر کشیده است. این رمان ما را به زندگی یک خانوادهٔ مدرن و ماجرایی که بسیاری از خانوادهها با آن دستبهگریبان هستند، میبرد. سنت و فرهنگ سنتی در پشت تمام مظاهر مدرن این خانواده بهخوبی به چشم میخورد. فیسبوک، مدرسهٔ غیرانتفاعی و آپارتماننشینی پوششی است بر فرهنگ هضمنشدهٔ سنتی ایرانی که جابهجا خودش را بر رفتار و افکار شخصیتها تحمیل می کند. در کنار اینها مسئلۀ دیگر روابط زن و شوهری است که ضحی کاظمی سعی میکند با نگاهی تازه به آن نظر کند. در این رمان مشکلات بهشکلی عادلانه بین زن و مرد تقسیم شده است و در عین اینکه تقصیر از هر دوی آنهاست، اما نمیتوان گفت چه کسی مقصرتر است.
رمانهای «آغاز فصل سرد» و مجموعهداستان «کفشاتو جفت کن» از دیگر آثار این نویسنده است.
خواندن کتاب سین شین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب سین شین
«پشت سر سارا راه میافتم. خانم طباطبایی کنار در راهرو ایستاده. از دور به پاهای من نگاه میکند، از آن نگاهها! انگار لبش را هم گاز گرفت. حتماً میخواهد باز گیر بدهد. سرم را پایین میاندازم تا چشم توی چشم نشویم. کتانیهای سفید نو آنهم با بندهای سرخابی، حسابی برق میزنند. خب، تا نو هستند، همینطوری است. نمیدانم چرا انتظار دارند همیشه همه کفش کهنه بپوشند! با دست جلویم را میگیرد و نمیگذارد وارد راهرو بشوم. بازویم را میگیرد و نگهام میدارد کنار خودش. بقیه دومیها از جلویم رد میشوند، بعد هم سومیها. انگار حالا که اینجا بغل دست خانم طباطبایی ایستادهام تعدادشان زیادتر از قبل شده، تمامی ندارند. تکتکشان اول به صورت خجالت زده من، و بعد به پاهایم نگاه میکنند. دلم میخواهد کتانیهای سفیدم، پاککن بزرگی میشدند و تصویر من را از صحنه نحسِ ورودی راهرو پاک میکردند. وقتی همه می روند، میگوید برویم دفتر.»
***
«دکتر سری تکان میدهد و نسخه مینویسد. میگوید این ضعف جسمیاش بیشتر عصبی است. لابد مرتیکه دارد توی دلش دربارهٔ من قضاوت میکند. همه سر تا پا یک کرباسند. داستان کهنهٔ زن بیمار و عصبی و غش کرده و مرد بیتوجه و آزاری. بدانند این زن چه دیوانهای است برای من دل میسوزانند. این دفعه که اصلاً معلوم نیست چی شده اینطوری خودش را به غش و ضعف زده. مگر من کاری کردهام؟ نکند مامانم چیزی گفته؟ یا مامان خودش؟ فکر کردم برای تولد بچه یاسر هیجانزده شده.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه