دانلود و خرید کتاب نادانی نریمان نریمانوف ترجمه محمد حریری اکبری

معرفی کتاب نادانی

کتاب نادانی نوشتهٔ نریمان نریمانوف با ترجمهٔ محمد حریری اکبری در انتشارات دیدار منتشر شده است.

درباره کتاب نادانی

نمایشنامه نادانی محصول زندگی نزدیک او با روستاییان و آشنایی با مسائل و مشکلات آن‌ها است، در زمانی که او معلم روستا بوده است. در این اثر چهرهٔ سنتی و دهشتناک روستا به‌خوبی نمایانده شده و رنجی که معلم روشنفکر روستا می‌برد، به‌درستی تصویر شده است. نریمانوف در اولین اثر نمایشی خود به‌شدت تحت‌تأثیر ۲ نویسندهٔ بزرگ قرار دارد، یکی میرزا فتحعلی آخوندزاده که بیشتر مسائل اخلاقی مربوط به فرهنگ فئودالی را مطرح کرده و دیگری نیکلای گوگول که طنزپرداز و رئالیست است و همه چیز را از منظر نقادی و طنز می‌نگرد.

خواندن کتاب نادانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره نریمان نریمانوف

نریمان نجف‌اوغلی نریمانوف در ۱۸۷۰ م. در تفلیس در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد. از برادر و عمویش خواندن و نوشتن را فراگرفت. در ۱۸۸۲ در شهر «گوری» قفقاز به سمینار معلمان پیوست، بعد به خواندن ادبیات کلاسیک روس، اروپا و آذربایجان پرداخت. در ۱۸۹۰ م. معلم روستای «قیزیل حاجلی» در حومهٔ تفلیس شد. در آنجا با زندگی روستاییان آشنا شد و کوشید تا موجب آشنایی آن‌ها با فرهنگ پویا شود. اولین اثر نمایشی خود «نادانی» را در همین روستا به پایان رساند. پس از یک سال کار در روستا راهی باکو شد. در آنجا نیز به کار آموزش‌وپرورش پرداخت و با تدریس در مدرسه‌ای پسرانه در باکو زندگی اجتماعی و سیاسی او شکل گرفت. در ۱۸۹۴ م. با کمک اندیشه‌وران قرائت‌خانه‌ای در باکو راه انداخت. در آنجا فعالیت‌هایی در حوزهٔ نمایش انجام داده و درآمد حاصل از آن را به کار دانش‌آموزان فقیر اختصاص داد.

برای آشنایی کارگران با وقایع سیاسی و شناخت افکار ترقی دست به چاپ و نشر نشریاتی نظیر: «تازا خبر بر»، «سوتات» و «مکتب» زد. اما سیستم حاکم مخالف کارهای او بود. سپس دست به ترجمهٔ «بازرس» اثر گوگول زد. در این اثر است که او با تئاتر پیوند می‌یابد. مشغول کارگردانی در تئاتر می‌شود. در ۱۹۰۲ وارد دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه «اودسا» می‌شود. زندگی در این شهر او را بدل به فردی انقلابی می‌کند. در این سال‌ها در جنبش‌های کارگری نیز حضور دارد و در میان کارگران به تبلیغ اندیشه‌های انقلابی مشغول می‌شود. در نیمهٔ سال ۱۹۰۵ م. دانشگاه اودسا موقتاً تعطیل می‌شود، او از نو به باکو برمی‌گردد. در ۱۹۰۸ م. دورهٔ دانشگاه را تمام کرده، در بیمارستان شهر باکو به کار می‌پردازد. با فعالیت‌های اجتماعی زیاد از رهبران برجسته تشکیلات «سوسیال دموکرات ایران» یا «اجتماعیون عامیون ایران» می‌شود.

در مسیر جریانات عمومی بود که حزب سوسیال دموکرات قفقاز شکل گرفت که یکی از شاخه‌های اصلی آن حزب همت به‌حساب می‌آمد، این حزب در ۱۹۰۴ م. در باکو به همت نریمان نریمانوف تأسیس شد. در ۱۹۰۵ م. کمیته «سوسیال دموکرات ایران» یا «اجتماعیون عامیون ایران» در باکو شکل گرفت، این کمیته به حزب همت وابسته بود. در اوایل ۱۹۰۹ م. نریمانوف به خواستهٔ حزب راهی تفلیس شد و در ماه مارس همان سال به‌خاطر تبلیغات انقلابی، دستگیر و زندانی گردید. پس از هفت ماه اسارت در قلعهٔ «مرتخ» برای دو سال به هشترخان تبعید شد. پس از انقلاب اکتبر او در آذربایجان و قفقاز از رهبران اصلی می‌شود، در ژوئن ۱۹۱۸ م. به‌سختی بیمار شده، برای درمان راهی هشترخان شده، پس از آن بنا به خواستهٔ حزب شعبهٔ باکو، در هشترخان مستقر شده و رهبر کمیتهٔ اجرایی حزب در آن شهر می‌شود. نریمانوف در ۱۹۱۹ م. جهت ارائه گزارش در مورد جنبش‌های زحمتکشان آذربایجان و فعالیت‌های انقلابی آن‌ها به مسکو فراخوانده می‌شود. در دیدار با لنین، رئیس شعبهٔ وزارت امور خارجه را عهده‌دار می‌شود. از آغاز پیروزی انقلاب او صدر کمیته انقلابی آذربایجان شده و در این جایگاه رهبری کمیساریای تمام اتحاد جماهیر شوروی را بر عهده می‌گیرد.

بخشی از کتاب نادانی

«قربانعلی: سلام علیکم!

محمد آقا: علیکم‌السلام! خوش آمدی! (پا می‌شود) بفرمایید.

قربانعلی: حالت چطور است؟ خوبی؟

محمد آقا: شکر خدا. فقط از کمی شاگردها روزهایم ملال‌آور است.

قربانعلی: حالا چند نفر شاگرد داری؟

محمدآقا: فقط دو نفر.

قربانعلی: باز خوبه که آن‌ها هستند. معلم قبلی اصلا شاگرد نداشت. حالا وقت کار است، بچه‌ها با پدرشان توی صحرا کار می‌کنند. دو سه هفتهٔ دیگر کار صحرا را تمام می‌کنند. سرما که رسید، آن موقع شاگرد زیاد می‌شود. تو منتظر برف باش. همین که برف افتاد، روز به روز شاگردها زیاد خواهند شد. چون دیگر کاری نخواهند داشت و برای این که توی خانه شلوغ نکنند، آن‌ها را پیش شما خواهند فرستاد. پس از آمدن بهار، باز همه می‌روند سرکارشان. خلاصه سرت را درد نیاورم. توی این مدرسه در سال فقط سه ماه زمستان را درس می‌خوانند.

محمدآقا: مرد! توی سه ماه چه می‌شود خواند؟

قربانعلی: ای بابا، کی دنبال همچو چیزهایی است؟

محمدآقا: آخر می‌گفتی پسر کوچکم را می‌گذارم درس بخواند، پس چی شد؟

قربانعلی: درست است، قول دادم، اما...

محمدآقا: چیه؟ خیر باشد!؟

قربانعلی: چه کنم، می‌گویند خواندن فایده‌ای ندارد. هر کس درس بخواند خل می‌شود. عقلش پاره سنگ برمی‌دارد.

محمدآقا: به... به... ه... به... (سرش را تکان می‌دهد) جای تعجب است (رو به تماشاچیان) واقعآ که عوام!

قربانعلی: خوب، من راضی شدم. ببینم دیگران هم راضی می‌شوند؟

محمدآقا: مرد! آخر چرا گوش به حرف دیگران می‌دهی؟ بچه مال توست، خیر و شرش هم از آن خودت است. بیخودی بچه را بدبخت نکن، بگذار بیاید بخواند.

قربانعلی: خیلی خوب، می‌فرستم می‌آید. قضیه این است که می‌گویند هر کس درس بخواند، برای شناختن چپ و راست خودش است. اگر این طور باشد که این را خودم هم یادش می‌دهم.

محمدآقا: من به تو گفتم، به حرف کسی گوش نده. پسرت درس می‌خواند، خط و ربط یاد می‌گیرد و می‌تواند کمک زیادی برایت باشد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۶۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان