کتاب همه گل های پاریس
معرفی کتاب همه گل های پاریس
کتاب همه گل های پاریس نوشتهٔ سارا جیو و ترجمهٔ فروغ مهرزاد است و انتشارات دیدار آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستانی جذاب و واقعگرایانه دربارهٔ عشق، مادرانگی، بخشش و مقاومت است؛ داستانی تلخ دربارهٔ اشغال فرانسه در دوران جنگ و داستانی تاریخی دربارهٔ خشونت و نسلکشی است.
درباره کتاب همه گل های پاریس
کتاب همه گل های پاریس نهمین رمان سارا جیو در امریکا و دهمین در دنیاست که منتشر میشود. این کتاب شرح دلدادگیهای نویسنده به پاریس است. موقعیت این داستان در پاریس میگذرد.
این کتاب شما را به فریبندهترین کافهها، بالکنهای زیبا و مناظر دوستداشتنی پاریس میبرد؛ سفری بهیادماندنی به بالارفتن از پلههای مونمارتر، تحسین محصولات رنگارنگ خیابان کِلر و نوشیدن اسپرسو در کافهای مخفی در خیابانهای فرعی کوچک. اما این داستان کاوشی عمیقتر از کروسان شکلاتی و برج ایفل در روزی بهاری است. این برآمدن از عهدهٔ دلشکستگی و آسیب روحی پیش رو است، هر دو در پاریس جنگزدهٔ دههٔ ۱۹۴۰ و حال حاضر با شخصیتهایی که توانایی یا ناتوانی یا مقاومت، بخشش و عشق را دارند. این کتاب نامهٔ عاشقانهٔ سارا جیو به پاریس است و شاید روزی داستان دیگری شود.
خواندن کتاب همه گل های پاریس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهایی که در پاریس اتفاق میافتند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همه گل های پاریس
«چهطور میتوانست؟ وقتی سوار دوچرخهام میشوم، گونههایم میسوزد. خیابان کِلر را سریع رکاب میزنم. از کنار فروشندههای خیابانی و میزهایشان، که پوشیده از بادنجانهای ارغوانی براق و دستههای گل است، میگذرم. گلهای صدتومانی صورتی و گلهای آفتابگردان طلایی در سطلهای تمیز خبردار ایستادهاند. از کافه دوموند قهوهای میگیرم، کافهای که بعضی وقتها که برای رفتن به رستوران ژانتی خستهام به آنجا میروم. از کنار پیرزنی که پودل کوچک سفیدش را با خود همراه دارد میگذرم. با تابیدن آفتاب سوزان بر فراز سر او بدبینانه غلاف چتر را چنگ میزند، انگار هر لحظه ممکن است آسمان باز شود و خشماش را سرریز کند.
خشم احساسی است که حالا دارم. بیشتر عصبانیام. او آخرین نفر روی زمین است که انتظار داشتم یا میخواستم امروز صبح ببینم. پس از همهٔ چیزهایی که اتفاق افتاده، آیا نزاکت ندارد که به خواستههایم احترام بگذارد؟ من به او گفتم که نمیخواهم ببینماش، نه حالا، نه هیچوقت. و باز هم ــ او اینجا ظاهر شده ــ از بین همهٔ مکانها در کافه دوموند به من لبخند میزند، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است، گویی...
جلو ریختن اشکهایم را میگیرم، مراقبام که آرامشام را حفظ کنم، کاری که دیشب انجام ندادم، وقتی که دستمالم را پرت کردم، سرش فریاد کشیدم و با عصبانیت آنجا را ترک کردم. برعکس من، هیچ زن پاریسیای هرگز آرامشاش را اینطور از دست نمیدهد.»
حجم
۳۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
حجم
۳۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
نظرات کاربران
وقتی نوبت سلین و داستانش میرسد هرگز نمیتوانی کتاب را زمین بگذاری یک نوع انرزی سیری ناپذیری در برمی گرد و اما پایان کتاب که همراه با اشک هایت لبخند میزنی توصیف پذیر نیست