کتاب ادامه سینوهه

کتاب ادامه سینوهه نوشتهٔ میکا والتاری، کریستین ژاک و هوارد فاست و ترجمهٔ بهرام افراسیابی است. انتشارات مهرفام این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ سقوط فراعنه است.

درباره کتاب ادامه سینوهه

کتاب ادامه سینوهه از سقوط فرعون‌ها گفته است. سینوهه کیست یا چیست؟ داستان سینوهه اشاره دارد به مردی که از وظایف خود در مصر گریخت و در یک قبیلهٔ آسیایی تبدیل شد به یک بدوی. سینوهه دستیار پادشاه «آمنهات اول»، دوازدهمین سلطان از دوازدهمین سلسله در مصر بود. این حکایت با مرگ آمنهات آغاز می‌شود که به گوش پسرش سنوسرت میرسد. سنوسرت در آن مقطع درگیر جنگ در شرق است. سینوهه وحشت‌زده و ترسان است چون از چگونگی مرگ پادشاه بی‌اطلاع است.

کتاب حاضر خلاصه‌ای از داستان سینوهه و سرگذشت فراعنه آورده و سپس مقدمه را آغاز کرده است. نویسنده‌ها در این مقدمه می‌گویند که فرعون هم مثل سایر افراد معمولی است و هیچ تفاوتی با ما ندارد. آن‌ها می‌گویند که این حرف را از روی یقین و باوری قوی می‌زنند.

کتاب ادامه سینوهه نوشتهٔ میکا والتاری، کریستین ژاک و هوارد فاست در حدود ۵۰ بخش نوشته شده است. 

خواندن کتاب ادامه سینوهه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران تاریخ جهان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب ادامه سینوهه

«دیگر کسی امید نداشت که فرعون دوباره سلامتی اش را به دست بیاورد، فقط یک راه داشت و آن اینکه سر فرعون را بشکافند و او را معاینه و درمان کننند و این کار به دو جهت مفید بود، اول اینکه یا بیماری او را تشخیص می دادند و بعد درمانش می کردند و یا بخارهای سمی که در سرش بود، بیرون می آمد و او به آرامش می رسید. پاتور در روزی که قرار بود فرعون عمل شود، صبح زود به دارالحیات آمد و مرا فراخواند و یک جعبهٔ سیاه به من داد و گفت: داخل این جعبه ابزار جراحی که آنها را با آتش یا آب جوشانده ضد عفونی کرده ام، است.

باید قبل از اینکه سر فرعون را بشکافم اول در دارالحیات چند سر دیگر را بشکافم تا دستم راه بیفتد و آمادگی بیشتری داشته باشم، تو باید به عنوان دستیار کمکم کنی. متوجه شدم که این همان کمکی است که به من قول داده بود، برای اینکه هرگاه استاد دانشجویی را انتخاب می کند و آن استاد اگر پزشک دربار هم باشد این علامت این است که آن دانشجو شایستگی و دانایی زیادی دارد و مورد تأیید است.

من به دنبال پاتور به بخشی که بیماران صعب العلاج بستری بودند، رفتم. پاتور چند نفری را معاینه کرد و در نهایت دو نفر را برای شکافتن سرشان انتخاب کرد، که یکی پیرمردی بود که در آستانهٔ مردن بود و آن یکی هم بردهٔ سیاه پوستی بود که به خاطر خوردن سنگ به سرش نمی توانست صحبت کند و بدنش را حرکت دهد. آن دو را به سالن عمل بردند و سریع به آنها مرفین تزریق کردند تا درد را حس نکنند. قبلاً در کتاب خوانده بودم که قبل از عمل جراحی باید اول سر بیمار را تراشید و بعد برای تمیز کردن آن به آن محلول شنجرف و کف زد، من هم طبق دستور کتاب همین کارها را انجام دادم. پاتور با چاقوی مخصوص جراحی پوست سر را شکافت و آن را دو قسمت کرد.

خون زیادی از سر بیرون آمد اما پاتور توجهی به آن نکرد و بعد استخوان جمجمه را برداشت و در آن فرو کرد، به آرامی فشار داد و بعد چرخاند طوری که یک تکه استخوان گرد از سر جدا شد و مغز نمایان شد.

پاتور مغز را معاینه کرد و گفت: سالم است.»