کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها
معرفی کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها
کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها نوشتهٔ النا فرانته و ترجمهٔ زهرا شکوهی فر است و انتشارات نقشونگار آن را منتشر کرده است. فرانته در این داستان، به مضامینی آشنا میپردازد: دغدغههای نوجوانی، روابط مادر و دختر، تمایلات جنسی، دوستیهای نزدیک و در عین حال متزلزل.
درباره کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها
النا فرانته نام مستعار نویسندهای ایتالیایی است که از زمان انتشار اولین رمانش «عشق پردردسر» در سال ۱۹۹۲ هویت خود را پنهان نگه داشته است. هرگز هیچ عکسی از او دیده نشده و بهطورکلی اطلاعات اندکی از او در دست است، اما در سالهای اخیر، نام او در شمار نویسندگان برجسته دیده میشود و از طریق ناشر رُمی خود ساندرو فری مصاحبههایی انجام داده است.
زندگی دروغین بزرگسالها اولین کتاب النا فرانته پس از پنج سال و اولین کتابی است که پس از موفقیت چشمگیر «دوست نابغهٔ من» و چهارگانهٔ ناپلی او، جرقهٔ ساخت مستند «تب فرانته» را برانگیخت و این نویسنده را به یکی از مشهورترین نویسندگان جهان تبدیل کرد. تب فرانته مستندی است حدودا یکساعته که جاکومو دورزی در سال ۲۰۱۹ در مورد هویت رازآلود فرانته و آثار منحصربهفردش ساخته است.
جاناتان فرانزن، رماننویس آمریکایی، در این مستند میگوید: «فرانته نویسندهای است که حقیقت را میگوید» و حقیقتی که به قلم فرانته نوشته میشود بسیار تزلزلناپذیر است. او در هر موضوعی که بنویسد، چه دوستیهای زنانه باشد چه دوران نوجوانی یا دغدغههای عاطفی، مادری، ازدواج یا حتی دربارهٔ کلاس درس، هم در ذکر جزئیات و هم در میزان صداقت برخورد با موضوعات، به طرزی شگفتانگیز جسور است.
فرانته در نامهای به ناشر خود هنگام امضای قرارداد، تصمیمش را دربارهٔ ناشناسماندن توضیح داد و گفت: «من معتقدم کتابها پس از اینکه نوشته میشوند دیگر از نویسندهشان بینیاز میشوند. بنابراین، اگر حرفی برای گفتن داشته باشند خیلی زود مخاطبان خود را پیدا میکنند.»
ناشر فرانته به بیبیسی کالچر میگوید: «او هویت خود را از عموم پنهان میکند و من معتقدم همین امر باعث شده است که قلم او تا این حد سازشناپذیر باشد. او احساس رهایی میکند و آزاد است که کاملا بیپرده و مستقیم صحبت کند.»
فرانته در مقالهای که برای نیویورک تایمز نوشت، از اهمیت زنان در بیان داستانهاشان گفت: «ما زنان به حاشیه رانده شدهایم و مجبوریم رام و مطیع باشیم، حتی اگر پای آثار ادبیمان در میان باشد. اکنون لازم است داستانهای زنان که با مهارت و صراحت روزافزون روایت می شود، قدرت را در دست گیرند».
تعهد او به قلم به عنوان ابزاری برای بیان حقیقت، نهتنها سبب محبوبیت بیشتر بین طرفدارانش شده بلکه تأثیر بهسزایی بر نسل جدیدی از رماننویسان گذاشته است. طرفداران فرانته غالبا میگویند که نویسنده به نحوی در ذهن آنها نفوذ کرده است و در داستانهای او قسمتهایی از خودشان را که قبلاً هرگز جایی نوشته نشده بود، یافتهاند.
فرانته در رمان حاضر، زندگی دروغگین بزرگسالها، به مضامینی آشنا میپردازد: دغدغههای نوجوانی، روابط مادر و دختر، تمایلات جنسی، دوستیهای نزدیک و در عین حال متزلزل. بر خلاف چهارگانهٔ ناپلی او، تمرکز این رمان روی دختری به نام جووانا است و از سن ۱۲ تا ۱۶ سالگی او را، دورهای که با دنیای بزرگسالی مواجه میشود، در برمیگیرد.
بار دیگر، شهر ناپل همچون شخصیت نقش اصلی، مهم جلوه میکند. در حالی که در رمان «دوست نابغهٔ من» با دو دختر در محلهای فقیرنشین مواجه میشویم که رؤیای فرار در سر می پرورانند، در این رمان، جووانا در منطقهای مرفه از شهر ناپل با والدین تحصیل کردهاش زندگی میکند و همانطور که در تلاش برای کشف حقیقتِ پشت دروغ های پدر و مادرش است، به عمیقترین نقاط ناپل سرازیر میشود.
فرانته به واکاوی دروغهایی میپردازد که به دیگران و خودمان میگوییم. جووانای هوشیار و سرکش، در جستوجوی حقایق است، اما خود، فریفتهٔ قدرت دروغ میشود. کمتر کسی پیدا میشود که بتواند بهاندازهٔ فرانته در به تصویر کشیدن سردرگمیها و تعارضهای دوران مابین کودکی تا بزرگسالی، جایی که هویت قبلی در آن محو و هویتی تازه اما مهآلود پدیدار میشود، مهارت داشته باشد.
در این رمان همچون دیگر آثار فرانته، شاهد حقایقی خواهیم بود که زیبا نیستند و در نتیجه داستانی خوش آب و رنگ نمیسازند، اما حقایقی است که باید گفته شوند
خواندن کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی دروغین بزرگسال ها
«من پدرم را خیلی دوست داشتم؛ او همیشه مؤدبانه رفتار میکرد. لحن فرهیختهوارش کاملاً متناسب بود با قامت کشیدهاش، در لباسهایی که به نظر میآمد یک سایز برایش بزرگند و این، در نگاه من وقاری بیمانند به او میبخشید. اجزای صورتش ظریف بود و هیچچیز، حتی چشمان گودرفته و مژگان بلندش یا طرح بینقص بینی و لبان گوشتیاش، هماهنگی این اجزا را به هم نمیزد. او در هر شرایطی با من مهربان بود و با اینکه اغلب مشغول مطالعه بود هرگز پیش از آنکه لبخندی بر لب من بنشاند، به اتاق کارش نمیرفت. خصوصاً موهایم را دوست داشت. گرچه نمیدانم درست از چه زمانی به ستایش آنها روی آورد؛ شاید از دو یا سه سالگیام. مطمئناً در دوران کودکیام چنین جملاتی بینمان ردوبدل میشد: «چه موهای قشنگی داری! خیلی زیبا، خیلی براق. اونا رو به من میدی؟»
«نه، مال خودمه.»
«چطوره یه کم بخشنده باشی؟»
«اگه بخوای میتونم بهت قرض بدمشون.»
«چه عالی! اما بعدش دیگه پس نمیدمشون.»
«تو که خودت مو داری.»
«موهایی که دارم همون موهاییه که از تو گرفتم.»
«درست نیست؛ داری دروغ میگی.»
«خودت ببین؛ موهای تو خیلی زیبا بودن و من دزدیدمشون.»
و من برای اینکه با بازی او همراه باشم مشغول وارسی خود میشدم. میدانستم او هیچوقت آنها را نمیدزدد و برای همین میزدم زیر خنده؛ از ته دل میخندیدم. با او بیشتر خوش میگذراندم تا با مادرم. او همیشه چیزی از من میخواست، گوشم را، بینیام را یا چانهام را. میگفت خیلی معرکهاند و بدون آنها نمیتواند زندگی کند. من آن لحن را دوست داشتم، که هر بار بیشتر از قبل به من ثابت میکرد چقدر برایش ارزشمندم.»
حجم
۳۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه
حجم
۳۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۲ صفحه