کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده
معرفی کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده
کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده نوشتهٔ سعیده امین زاده است. نشر برج این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، دو نسل را روایت میکند؛ نسل قدیم که هیچگاه فرصت التیام زخمها و دردهایش را نیافته و نسل جدیدی که هرگز فرصت پیدا نکرده، آوار سرنوشت نسل پیشین را از زندگی خود کنار زند؛ دو نسلی که هر دو میکوشند از گذشتهشان فرار کنند.
درباره کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده
رمان جنگ خصوصی چریک های سال خورده، میکوشد قصههای کهن را با داستانهای امروزی پیوند زند.
این رمان از داخل یک بانک آغاز میشود؛ بانکی که در آن مرد مشتری، رئیس بانک را یکی از آشنایان خود میپندارد.
ویراستاری این کتاب را که ۱۲ فصل دارد، مهران موسوی انجام داده است.
خواندن کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره سعیده امین زاده
سعیده امینزاده سال ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمد. وی دانشآموختهٔ رشتهٔ ادبیات انگلیسی است و از اوایل دههٔ نود به حرفهٔ نویسندگی روی آورده است.
امینزاده، طی این سالها، یادداشتهای نقد ادبی خود را در نشریات و مجلات گوناگون منتشر کرده است؛ او همچنین در برخی نشستهای نقد ادبی، بهعنوان منتقد، حضور داشته است.
این نویسندهٔ ایرانی، داستاننویسی را با نگارش داستانهای کوتاه در مطبوعات آغاز کرد؛ سپس در سال ۱۳۹۴ با انتشار رمان «سِفرِ سرگردانی» خود را بهعنوان یک رماننویس به جامعهٔ ادبی شناشاند.
او همواره از منظری دراماتیک و کهنالگویی به روابط انسانی نگریسته و این نگرش را در نوشتههایش هم منعکس کرده است.
یکی دیگر از آثار او، رمان «جنگ خصوصی چریکهای سالخورده» نام دارد.
بخشهایی از کتاب جنگ خصوصی چریک های سال خورده
«پروانه مقوایی را پهن کرده بود روی میز ناهارخوری. پهناش نیمی از میز را پوشانده بود. هوای ابری از پشت پنجرههای هال پیدا بود و نور طوسیاش هال را پر کرده بود. پروانه با مدادشمعی خطهایی در حاشیهٔ مقوا کشید. بعد کمی فاصله گرفت و از کنار درِ آشپزخانه به آن خیره شد. دوباره آمد نزدیک. خطها کجوکوله و نامنظم بودند. مدادشمعی زردی برداشت و کنار خطها را رنگ کرد. سایهای خاکستری افتاد روی مقوا و پُرش کرد. سر بلند کرد. احمد بود که آنطرف میز ایستاده بود، پشت به نور بیرون و رو به او. چشمهاش پفآلود و پوست صورتش خاکستری بود.
پروانه زل زد توی چشمهای پر از خواب او. گفت: «خواب دیشب کافی نبود براتان؟ از همان ساعت ده که رسیدید و صاف رفتید روی مبل پذیرایی افتادید تا الان، فکر کنم حتی پهلوبهپهلو هم نشدید. با مسعود کجاها رفتید؟»
خط نگاه احمد از او رد شد و رسید به ساعت پاندولی گوشهٔ هال. خمیازهای کشید و تنش را کشوقوس داد.
- کم بود. خیلی کم! ساعت هنوز هفتونیم هم نشده. اینهمه رفتوآمد دیروز خستهام کرده بود. مسعودخان شما هم که ولکن نبود. دوست داشت تمام سال شصت و شصتویک را، لحظهبهلحظهاش را، براش تعریف کنم.
پروانه پوزخندی زد. چشمش افتاد به سعید که از پلهها میآمد پایین. بهطعنه سری تکان داد و به احمد گفت: «شما که همهاش را زندان بودید.
چی داشتید برای گفتن؟»
بلند گفت و نگاهش به سعید بود. سعید اما اعتنایی نکرد. دستش توی موها بود و سرش پایین و چشمهاش دوخته به پایین پلهها.
احمد، دستها در جیب، شانهای تکان داد.
- همهٔ چیزهایی را که شما از گفتنش دریغ کرده بودید گفتم.
حالا برگشته بود رو به سعید که سلانهسلانه میآمد پایین. با خنده و اشارهٔ سر به سعید گفت: «انگار مسعود اصلاً خواهرش پروین را نمیشناخت. من مجبور شدم او را دوباره و این بار واقعی نشانش بدهم.»
پروانه چیزی نگفت. پرههای بینیاش به لرزه افتاده بود. زل زده بود به احمد، بیپلکزدنی. احمد رفت روی میز و لمید رویش. پروانه مقوا را از زیر دست او کشید طرف خودش. احمد غافلگیر شد. تکانی خورد و عقب رفت. پروانه مدادشمعی قرمز را گذاشت پشت گوشش. گفت: «یادتان مانده که امروز روز سوم مهلت یکهفتهایتان است؟»
احمد قدمی برداشت بهطرف سعید. بعد، از پروانه پرسید: «نقاشی میکنید؟»
پروانه ابرو بالا داد.
- خطخطی تفننی. به من تمرکز میدهد.
احمد خطهای روی مقوا را ورانداز کرد. بیشترشان در حاشیه بودند و سیاه. دوروبر خطهای سیاه، هالهای زرد و قرمز پیدا بود.
- اینطورش هم هنر میخواهد بههرحال.
پروانه گوشهلبی بهخنده کج کرد. سعید حواسش به آنها نبود. رفت طرف پنجره و خیابان را ورانداز کرد. نگاه منگش هال را دور زد. آمد بینشان ایستاد و رو به پروانه گفت: «فرهاد پیام داد، باباش دارد میآید اینجا.»
نگاه پروانه لحظهای روی صورت سعید خشک شد. صورتش از تهریشی چندروزه پر بود و موهای ژولیدهاش ریخته بود روی پیشانی. چشمهای سبزش با پلکزدنهای تند روی صورت پروانه بالاپایین میرفت.»
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۴۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه