دانلود و خرید کتاب سه شنبه قرقی فرزام شیرزادی
تصویر جلد کتاب سه شنبه قرقی

کتاب سه شنبه قرقی

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سه شنبه قرقی

کتاب الکترونیکی «سه شنبه قرقی» نوشتهٔ فرزام شیرزادی در نشر افق چاپ شده است. «سه‌شنبهٔ قرقی»، سومین اثر داستانی فرزام شیرزادی، بعد از رمان «روشن تر از آبی» و «ما سه‌نفر» است.

درباره کتاب سه شنبه قرقی

این مجموعه شامل ۱۱ داستان کوتاه به نام‌های سه شنبه قرقی، صدا، حکایتی دیگر، وارونه، گوساله دختر باز، کلاغ‌پر، مثل همیشه، بی‌سند، نخستین امضاء، خطای سوم، بوی مرگ در جنگل است. اکثر این داستان‌ها از عنصر طنز و پایان‌بندی‌های غیرمنتظره بهره می‌برند. همچنین شخصیت‌های این داستان‌ها چند وجهی و از سطوح مختلف اجتماع هستند.

کتاب سه شنبه قرقی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب سه شنبه قرقی

فردای همان روزی که خانه‌اش را پیدا کردم، با داداش‌بزرگم رفتیم دم در خانه‌شان. هرچه اصرار کردیم، دو و نیم نمره را نداد. گفت اگر نمره بدهم خیانت کرده‌ام... هیچ‌وقت نفهمیدم دو و نیم نمره، چه ربطی به خیانت و جنایت و این‌جور چیزها دارد. وقتی به بچه‌ها گفتم دو و نیم نمره را نداده باورشان نشد. فکر کردند چاخان می‌گویم. دروغ نبود. نعمت‌پور دو و نیم نمره را نداد و سه ماه تابستان کنج خانه نشستم و غرولند مامان و داداش‌بزرگم را گوش کردم. وقتی بابا از سر کار می‌آمد واویلا بود، یک‌ریز سرکوفتم می‌زد. یک‌بار بابا، با نوک کفشش چنان کوفت تو استخوان بالای ماتحتم که چیزی نمانده بود پس بروم. هنوز هم وقتی فکرش را می‌کنم جایش درد می‌گیرد. همه‌اش زیر سر نعمت‌پوری بود که نشناخته بودمش. نشناخته بودم؟ شاید اسمم را فراموش کرده بود. جا خوردم وقتی دیدمش. آن وقت‌ها می‌گفت جنگ کثیف است... ولی وقتی اجنبی به زور آمد تو خاک‌مان باید یک‌جوری دخلش را بیاوریم. می‌گفت اگر ماها نرویم پس کی باید برود؟ می‌گفت می‌توانم مثل بلبل عربی حرف بزنم. می‌گفت هر شب اخبار عربی گوش می‌کنم، این را که می‌گفت، ناصر خطیبی با کف دستش روی نیمکت مارش اخبار عربی شبکه دوم تلویزیون را می‌زد و می‌گفت، اخبار از شبکه دو، المشاهدون الکرام... بعد نیشش را باز می‌کرد و هرته می‌داد. یک‌مرتبه نعمت‌پور رِنگ گرفتن خطیبی را دید. آمد کنار نیمکت ما. زل زد توی چشم‌های من و شترق کوفت تو گوش ناصر خطیبی، موهای شقیقه‌اش را گرفت و تا دم در کلاس کشاندش. گفت: «چه مرگته مرتیکهٔ سنده؟» خطیبی می‌گفت تو راهرو تیپا می‌زند بهش و از پله‌ها هلش می‌دهد پایین.

روزهای اول جنگ نعمت‌پور می‌گفت اگر آدم‌هایی مثل او بروند جبهه و اسیر بشوند می‌توانند عین خود عراقی‌ها عربی حرف بزنند... آن‌وقت می‌شود راحت مچل‌شان کرد. می‌گفت هر چیزی بالاخره یک جایی به درد می‌خورد. دیروز عصر هم وقتی اسیر شد خودش را به نفهمی زد. بعد شروع کرد عربی حرف زدن. انگاری می‌خواست بگوید از گله‌دارهای همان دور و اطراف است. لهجه داشت. ستوان عراقی هم به لهجه‌اش شک کرد. نعمت‌پور را کتک زد. زیر مشت و لگدهای ستوان فارسی حرف زد. از قرارگاه تا اتاق ستوان روی زمین خرکشش کردند.

fateme
۱۴۰۱/۰۳/۱۰

داستانهای کوتاه خیلی دوست نداشتم بعضی داستان‌ها قشنگ بود

«سرگذشت اسلاف، تجربه اخلاف است.»
fateme

حجم

۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان