دانلود و خرید کتاب خسرو، شیرین و فرهاد مسعود جاویدفر
تصویر جلد کتاب خسرو، شیرین و فرهاد

کتاب خسرو، شیرین و فرهاد

امتیاز:
۳.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خسرو، شیرین و فرهاد

کتاب خسرو، شیرین و فرهاد نوشتهٔ مسعود جاویدفر در انتشارات سیمای شرق منتشر شده است. 

درباره کتاب خسرو، شیرین و فرهاد

داستان زمانی شروع می‌شود که در یک مسابقه تیراندازی در قصر همه رقیب‌ها شکست خورده‌اند و فقط شیرین دختر آرش باقی مانده است. او تیرش را پرتاب می‌کند و به هدف می‌خورد در همین زمان خسرو پسر شاه جمشید وارد می‌شود و به سمت هدف‌ها تیر می‌اندازد و رقابت بین شیرین و خسرو آغاز می‌شود. در هدف آخر تیرهای شیرین تمام می‌شود و خسرو برنده می‌شود. شیرین و فرهاد می‌خواهند با هم ازدواج کنند اما در یک مسابقه برای تصاحب یک اسب وحشی خسرو به شیرین علاقه‌مند می‌شود و اعلام می‌کند می‌خواهد با او ازدواج کند. شیرین که عاشق فرهاد است باید برای فرار از این ازدواج اجباری راهی پیدا کند.

خواندن کتاب خسرو شیرین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب خسرو شیرین را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب خسرو، شیرین و فرهاد

بانگ بلند جارچی از نوبت تیراندازی شیرین در مسابقه‌ای که به دستور شاه جمشید در شهر برگزار شده بود خبر می‌داد. بر شاخه‌های درخت کهن‌سال در مرکز شهر، تعدادی سیب با ریسمان از شاخه‌های درخت آویخته شده بودند و هر تیرانداز یک بار فرصت داشت تا با اصابت تیرش به ریسمان و افتادن سیب، خود را به مرحلۀ بعد برساند. در نهایت، با افتادن آخرین سیب، یا ماندن آخرین تیرانداز، برنده معلوم می‌شد. تیر نفر دیگر به خطا رفته بود و در صورتِ اصابتِ تیر شیرین، او برندۀ مسابقه می‌شد. شیرین تیر را در زه کمان قرار داد و به سمت هدف رها کرد، سیب بر زمین افتاد و غریو شادی مردم برای تشویق او برخاست. در همین حین، آواز جارچیان خبر از حضور خسرو، پسر شاه جمشید، در میدان مسابقه داد. تماشاگران بار دیگر هلهلۀ شادی سر دادند و خسرو سوار بر اسب به جایگاه تیراندازان نزدیک شد و بدون پیاده شدن از اسب تیری از تیردان برکشید و به سوی یکی از ریسمان‌ها پرتاب کرد. اهالی شهر هیجان‌زده شروع به تشویق او کردند. تیرهای خسرو و شیرین یک به یک ریسمان‌ها را هدف قرار می‌دادند تا دو سیب باقی ماند. خسرو تیری دیگر رها کرد و یک سیب روی درخت باقی ماند. نوبت به شیرین رسید، اما او دیگر تیری در تیردان نداشت، خسرو با تمسخر نگاهی به او انداخت.خسرو: دخترک، هیچ‌گاه تا زمانی که برای مبارزه با فردی قدرتمندتر از خودت سازوبرگ کافی نداری، پای به میدان مسابقه مگذار.سپس تیری دیگر رها کرد و آخرین سیب بر زمین افتاد. بانگ مردم برخاست و خسرو با غرور نگاهی به اهالی شهر که در حال تشویق او بودند انداخت. انگار همچنان به دنبال رقیبی برای شکست دادن می‌گشت. شیرین از تیردان خسرو تیری برداشت، در کمان نهاد و آن را به سمت آخرین سیب که بر زمین افتاده بود نشانه رفت. سیب با تیر شیرین به زمین دوخته شد، خسرو، به خاطر جسارت شیرین، با تعجب نگاهی به او انداخت.

خسرو: دخترک، نامت چیست که این‌گونه بی‌پروا به تیردان من دست‌درازی کردی؟

شیرین: سرورم، شیرین دختر آرش هستم.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۸۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان