دانلود و خرید کتاب پردیسا تولدت مبارک زهره طاهرخانی
تصویر جلد کتاب پردیسا تولدت مبارک

کتاب پردیسا تولدت مبارک

امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پردیسا تولدت مبارک

«پردیسا تولدت مبارک» نوشته زهره طاهرخانی(-۱۳۶۱)، نویسنده معاصر ایرانی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: -داری به چی فکر می‌کنی؟ پسر جوانی که روبروی توفان نشسته و در مبل چرمی قهوه‌ای سوخته فرو رفته بود، با بیست سالگی‌خودش کمترین تفاوتی نداشت: موهای پر‌پشت سیاه، بینی پهن، چشمان سیاه و براق، پوست سبزه‌ی پر از خال‌های ریز و درشت و هیکل عضلانی متوسط. انگار در یک آینه جادویی، زمان به عقب برگشته و او خودش را تماشا می‌کرد که بیست سال جوانتر شده. پسر جوان، با صدای گرفته‌ای گفت: به اینکه... صدایش را صاف کرد و ادامه داد: به هیچی! توفان پرسید: اینجا وقتتو چطوری می‌گذرونی؟ پسر جوان روی مبل جابه‌جا شد. گیج و مبهوت به نظر می‌رسید. گفت: کار می‌کنم. تو کارگاه. توفان از روی صندلی‌اش بلند شد و کنار پنجره‌ای که پرده نارنجی ضخیمی آن را می‌پوشاند، ایستاد. داشت پسر جوان را ورنداز می‌کرد. گفت: چه جور کارگاهی؟ - کارگاه چوب. رو چوب برش می‌زنیم و یه چیزایی می‌سازیم. مث همون کلبه! انگشتش را در هوا بلند کرد و کلبه‌ی چوبی داخل قفسه‌ی کتابخانه را نشان داد. توفان چرخید و نگاهی به آن انداخت و گفت: این دیگه چه آشغالیه؟! بعد انگشت‌هایش را بین موهای پرپشت و جوگندمی شقیقه‌اش فرو برد و گفت: ورزش می‌کنی؟ پسر جوان، سر تکان داد. توفان پرسید: چه ورزشی؟ پسر جوان بهت‌زده به او خیره شد. توفان گفت: از این دنیا چی می‌خوای؟ آرزوت چیه؟
آلوین (هاجیك) ツ
۱۳۹۷/۰۴/۰۶

نیمیدونم اِز کوجا بگم؟! اولش اینکه موضوعش بسیاار جِدیدس، یعنی خیلییی جدید! چیزی که تا جاییکه من میدونم کِسی بهش نپرداختس... چیزی دربارش نیمیگم که خودِدون بخونید بیبینید چیچیِس. 😁 دوم اینکه قلمی نویسنده قویه و نثرش همچین بدک نیست . سوم

- بیشتر
- پس واسه چی کتاب می‌خونین؟ - کتاب راه‌های فکر کردن رو باز می‌کنه. کتاب مث دروازه‌ایه که آدم از هر کدومش که رد می‌شه، انگار پا می‌ذاره به یه دنیای دیگه. دنیایی که قبل از خوندن اون کتاب، اصلا ازش خبر نداشت.
آلوین (هاجیك) ツ
- با اون کفشای پاشنه ‌بلند، می‌تونی راحت راه بری؟ پردیسا گفت: نه! اما خیلی قشنگن... من دیدم که خیلی از دخترا از این کفشا می‌پوشن. وقتی راه می‌رن، زیر پاشون صدا میده. سیران به خنده افتاد و گفت: پس اشتیاق خانوما واسه پوشیدن کفش پاشنه بلند که تق و تق صدا می‌ده، یه حس غریزیه!
آلوین (هاجیك) ツ
هر از گاهی که بوته بین صحبت‌هایش مکثی می‌کرد تا نفس تازه کند، پردیسا فرصتی پیدا می‌کرد تا نگاهی از پنجره به بیرون بیاندازد و بخشی از آسمان را که از میان ساختمان‌های سربه فلک کشیده پیدا بود، تماشا کند.
آلوین (هاجیك) ツ
می‌دونین انگار آدم با یه بچه‌ی پنج شیش ساله طرفه که فقط هیکلش بزرگ شده. هم کنجکاوه، هم ترسو. هم می‌خواد همه جا سرک بکشه، هم از زمین و زمان می‌ترسه. تو خیابون دامن منو ول نمی‌کرد. وقتی یکی از بغل دستش رد می‌شد، یهویی خودشو می‌چسبوند به من! بهش گفتم چرا این‌جوری می‌کنی؟ مگه لولو خور‌خوره دیدی؟
آلوین (هاجیك) ツ
بعد مثل اینکه چیزی یادش آمده باشد، گفت: باید می‌دیدین موقع غروب به چه حالی افتاده بود... چسبیده بود به شیشه‌ی پنجره‌ی اتوبوس و با دهن باز به سرخی آسمون نگاه می‌کرد. بعد که هوا تاریک شد، تو اولین ایستگاهی که اتوبوس وایساد، پیاده شد و زل زد به آسمون. اون وقت می‌دونید از من چی پرسید؟ بدون آن‌که منتظر جواب رادین بماند، ادامه داد: می‌پرسید کی این همه چراغو روشن می‌کنه؟ ستاره‌ها رو می‌گفت!
آلوین (هاجیك) ツ

حجم

۱۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۰ صفحه

حجم

۱۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان